مطلب ارسالی کاربران
هرچی سعی میکنم درک کنم چقدر سخته زندگی بیشتر برام سخت میشه
تا حالا فک کردین که دارین خفه میشین یا یه چی تو تاریکی پشتتونه ؟! قطعا همونم حس میکنید
من هرچی دارم سعی میکنم بفهمم ضرر ناشی از اوار نه! داغ عزیزان هم نه ! اینکه چطور باید وقتی عزیزی رو از دست دادی توی شرایطی که نه اب هم نه نوون نه برق نه گرماا اونم تو این فصل سرد .اینکه چند شب و باید تو چادر یا حتی گوشه ی خیابون بخوابی و شب و با غم از دست دادن عزیزت سر کنی ،تحمل کرد ؟؟؟
اینکه نه اب اونقدری هست که بنوشی نه ابی از گلوت پایین میره . اینکه تا چند شب نمیتونی یه حمام ساده که هیچ حتی دستشویی بری و باید به طرق مختلف از پس عادی اما ضروری ترین نیازهای زندگیت بربیای ؟؟؟ اینا به کنار حس بلاتکلیفی که نمیدونی عزیزت خوب میشه یا نه ؟؟؟ حس اونی که بدتر از همه چی فلج شده !! حس پدری که دیگه کمرش راست نمیشه . حس لعنتی که تا چند شب باید بی خبر از عزیزانم این درد و تحمل کنم و بخوابم ؟! اما مگه توی این سرما میشه خوابید ؟؟؟ سرمایی که سردی از دست دادن عزیزت یا حتی اسیب دیدگی عزیزت اونو تبدیل به سردترین نقطه جهان میکنه برات نه نمیشه خوابید.
هرچی بیشتر خواستم خودم و بذارم جای اونا پاهام شل تر شد و زندگی بهم سخت تر .
من فقط دعا میکنم زمان سریع تر بگذره فقط سریع تر