طرفداری- سه بازی از آخرین زمانی که شماره 21 بزرگ در آن شرکت داشته، گذشته بود. غیبتی که مرموز بود و راه را برای شایعات باز می کرد. در بارهای شهر منچستر و جایگاه های اتحاد، این شایعات زمزمه می شدند. سیتیزن ها در آن روزها فرم خارق العاده ای قرار داشتند و قرار گرفتن در صدر، آن هم با فاصله 12 امتیازی از رقبای هم شهری، زیباترین رویداد برای آبی ها بود.
با وجود اینکه منچسترسیتی، جذاب ترین و زیباترین سبک جهان فوتبال را به نمایش می گذاشت، نبود سمبل، رهبر و جادوگر اسپانیایی کاملا به چشم می خورد. در جریان نیمه اول و دقیقه 21 بازی برابر برنلی در جام حذفی انگلیس، ورزشگاه اتحاد، به پا خاست و در اتفاقی بی سابقه، سیلوا را در زمانی که کاملا به حمایت و محبت نیاز داشت، تشویق کرد. پس از آن بازی بود که سیلوا دلیل غیبت های متعدد خود را به رسانه ها گفت.
داوید و همسرش یسیکا، روزهای سختی را پشت سر می گذارند، چون فرزندشان زودتر از موعد مقرر به دنیا آمده و برای زنده ماندن، باید بجنگد.
می خواهم به خاطر محبت و دعاهای خوب شما، تشکر کنم. مخصوصا از هم تیمی ها، مربی و باشگاه که شرایط مرا درک کردند. می خواهم در جریان ماجرا قرار بگیرید که پسر تازه متولد شده ام متئو، به خاطر تولد زودرس، برای زنده ماندن، می جنگد و تحت مراقبت های پزشکی، تلاش می کند.
شنیدن این حرف ها از مردی که زندگی شخصیاش از Fort Knox [ارتش آمریکا در کنتاکی] هم محافظه شده تر بود، عجیب به نظر می آمد. برای مایی که چندبار در هفته بر روی صندلی گرم و نرم مان می نشینیم و به پاس دادن و ندادن، شوت زدن و نزدن، دعوا و دفاع و سایر چیزهای فوتبال فکر می کنیم، نگاهی عمیق انداختن به زندگی بازیکنان دشوار شده است. شاید فقط یادمان می رود که آن ها هم انسان هستند. آن ها هم با مشکلاتی رو به رو می شوند که ما نمی بینیم، یا در حقیقت نمی خواهیم ببینیم.

افشای اتفاقات خصوصی زندگی توسط سیلوا، یک نگاه اجمالی به واقعیت سرکوب شده بود. واکنش های پرمحبت و پر از عشقِ هواداران پس از این افشا، چندان هم تعجب آور نبود. اکثر ما در چنین شرایطی، اصلا می توانیم به بازی فکر کنیم؟ بگذریم که منظور از بازی، رهبری یکی از بزرگترین تیم ها در بالاترین سطح فوتبال است. این قدرت خالص و یک اتفاق الهام بخش است. این مواقع می توان شخصیت و تفکرات واقعی یک انسان را فهمید و درک کرد.
بزرگ شده در جزایر قناری، در روستایی زندگی می کرد که ماهیگیری به سنت آن ها تبدیل شده بود. زندگی در این قسمت، کندتر از سایر نقاط جهان دنبال می شود. سیلوا متولد 1986 است و مادرش ژاپنی محسوب می شود. پدرش فرناندو هم یک افسر پلیس بود. داوید همیشه پسری خاص شناخته می شد. او فوتبال را از محله شان آغاز کرد. آن ها از هرچیزی که در زیرپا به چرخش در می آمد، به عنوان توپ استفاده می کردند. سیب زمینی و بعضی میوه ها، با قرار گرفتن در زیر پای داوید، توپِ فوتبال می شدند. زمین خاکی به جای چمن، میوه به جای توپ و همه این ها، در پایان تداعی کننده «فوتبال» می شدند.
پدر او به واسطه بازی در لیگ محلات، نامی برای خود دست و پا کرده بو د، به همین خاطر داوید که استعدادش کاملا واضح و آشکار بود، در سه سالگی وارد عرصه فوتبال شد. او سعی می کرد هرآنچه که در کنار زمین و از تماشای بازی پدرش به دست می آورد را دقیقا به خاطر بسپارد. به خاطر چشم های کوچک، همه، داوید را با لقب «El Chino» صدا می زنند.
به هرحال داوید سیلوا به پیشرفت ادامه داد و از طریق تماشای بازی های مایکل لادروپ، به پیشرفتش تسریع بخشید. توانایی های فنی و مهارت های دریبل زنی در کنار علاقه زیاد، سیلوا را هرروز بهتر از قبل می کرد. او ساعت ها بدون خستگی می توانست بازی کند. این را پدرش می گوید. سیلوا امیدوار بود به جرعه ای از مهارت های لادروپ برسد و یک روز، در لالیگا، میراث این مرد بزرگ را تحویل بگیرد.

در سن نه سالگی پیشرفت سیلوا به قدری قابل ملاحظه بود که در جوانان تیم دسته سومی سن فرناندو، به عنوان دروازه بان شروع به بازی کرد. زیاد طول نکشید که باشگاه اشتباهش را فهمید و او را به وینگ برد. در آن پست سیلوا احساس راحتی می کرد و بیشترین تاثیرگذاری اش را هم نشان داد. در سن 14 سالگی بود که مربی سیلوا، خانواده وی را متقاعد کرد سفری به پایتخت اسپانیا داشته باشند تا داوید در تمرینات رئال مادرید شرکت کند.
با کوله باری از خاطرات، سیلوا محل تولدش را ترک کرد تا در جستجوی خوشبختی و احتمال بازی برای سفیدهای سلطنتی، رویاپردازی کند. روز به روز داوید عملکردش در رئال مادرید عالی تر می شد. گزارش های پیشرفت وی به دست ویسنته دل بوسکه رسیده بود که بعضی روزها از دفترشخصی اش بیرون می آمد تا فقط پیشرفت سیلوا را به چشم ببیند. میراندا، مربی سیلوا در 14 سالگی، باور داشت: "او خیلی جوان بود و می دانستم ظرفیتش را دارد. در رئال مادرید، همه در خصوص او شگفت زده شده بودند و البته خودِ داوید هم از ایده بازی کردن برای قوهای سپید، هیجان زده شده بود."
همه مطمئن بودند رئال مادرید، سیلوا را به خدمت خواهد گرفت، اما چنین نشد. لوس بلانکوس ایده های دیگری در ذهن داشت و البته می شد فهمید این تصمیم به خاطر جثه کوچک داوید گرفته شده است. پسرکِ با استعداد، ناراحت از تقدیر خود به خانه بازگشت. آیا بازی زیبای او فقط قرار بود به دسته سوم اسپانیا محدود شود؟ این فکری بود که ذهن سیلوا و خانواده اش را به خود درگیر کرده بود، اما تمامی این افکار، پوچ بودند، چون اتفاق بزرگ، قرار بود به زودی رخ دهد.
به قلم جاستین شرمن برای وب سایت Thesefootballtimes