وقتی یوهان کرایف در سال 1988 و این بار به عنوان سرمربی به نیوکمپ بازگشت، بارسلونا اصلا وضع خوبی نداشت. بیش از 25 سال بعد، میراث او به شدت در نیوکمپ، و در سراسر دنیا، احساس می شود! «یوهان کرایف این کلیسا [بارسا] را رنگ آمیزی کرد، و هر که بعد از او آمد، نتوانست پیشرفت خاصی صورت بدهد» - پپ گواردیولا.
ساعت هفت بعد از ظهر است. 28 آوریل 1988. هتل هسپریا، در خیابان ورگوس، خیابانی باریک در قسمت شمالیِ مرکز شهر بارسلونا، که با ماشین، پنج دقیقه با نیوکمپ فاصله دارد. جای هیجان انگیزی است.
بیست و یک بازیکن بارسا به همراه سرمربی این تیم، لوییس آراگونس در یک سالن کنفرانس باشکوه، حضور دارند. کاپیتان الکسانکو، که مردی چهار شانه است، از روی یک متن، می خواند: «رئیس جوزپ نونز، به عنوان مردم عادی، ما را فریب داد و به عنوان بازیکنان حرفه ای، تحقیرمان کرد. در نتیجه، اگرچه این درخواست در انحصار اعضای باشگاه است، بازیکنان تیم، درخواست استعفای فوری رئیس باشگاه را خواستارند».
این متن، به همان اندازه که بی سابقه است، شوک آور است. ویکتور مونز، هافبک تیم، اضافه می کند: «نونز چیزی از رنگ لباس این باشگاه نمی فهمد و هواداران را دوست ندارد. او تنها خودش را دوست دارد!». باشگاه، به طور واضح در حال جنگ است؛ با خودش. و بر سر پول. خرانه داری اسپانیا در حال تحقیق روی قرارداد های تمامی بازیکنان بارسلوناست و معتقد است که مالیات هایی برای پرداخت وجود دارند، زیرا هر یک از بازیکنان باید به طور جداگانه قرارداد بازی داشته باشند. وقتی باشگاه رسما از بازیکنان می خواهد که خودشان ما بقی مالیات را به اداره مربوطه پرداخت کنند، بازیکنان تیم، متفق القول، سر نونز را می خواهند!
این داستان که به "طغیان هسپریا" معروف شد، اتفاق ناچیزی در مقایسه با مسائلی که در بدترین فصل بارسا پس از 1940/41 رخ داد، بود. آراگونس، افسردگی دارد و در پایان فصل تیم را ترک می کند. بارسا در عرض تنها دو سال، از فینالیست بودن در اروپا، به جایگاهی خنده دار در این رقابت ها رسیده است. در این هنگام، نونز برای تغییر اوضاع، و انتخاب دوباره اش در انتخابات پیش رو که در ژوئن برگزار می شود، تنها برگ برنده اش را رو می کند.
شش روز بعد، در 4 می 1988، یوهان کرایف به عنوان سرمربی بارسا معرفی می شود. بارسا در 14 فصل اخیر، تنها یک بار لیگ را برده است. هشت سال بعد، وقتی هیئت مدیره - با دلی خونین! - مرد هلندی را از کار بر کنار کرد، بارسا 11 عنوان بدست آورده بود. بزرگترین عضو خانواده توتال فوتبال، ابتدا در اواخر دهه 1970 بارسا را در زمین بازی نجات داد، و سپس این کار را یک دهه بعد، از روی نیمکت انجام داد. بسیاری از هواداران بارسا همچنان معتقدند تیمی که او ساخت، تیم رویایی، همچنان بهترین تیم تاریخ باشگاه است. تمام سال های پس از نشستن او روی نیمکت این تیم، داستان هایی از اشتیاق و علاقه او به فوتبال زیبا، شخصیت گاهاً بدخلق او و اراده اش برای پیروزی را در خود دارد؛ چیزهایی که این روزها، بارسا را تا این اندازه به باشگاه بزرگی تبدیل کرده است. لاماسیا را می شناسید؟! بقیه اش نیاز به گفتن ندارد.
«یک بچه 23 بودم و درهایم به سوی آسمان گشوده شده بودند»
کار کرایف برای بازسازی تیم پس از مسائل هسپریا، بلافاصله آغاز شد. پانزده بازیکن فروخته شدند، که شامل بازیکنان اصلی تیم نخست هم می شدند: ویکتور مونز، رامون کالدره و برند شوستر - که این آخری، به رئال مادرید رفت. به جای آن ها، دوازده بازیکن جدید آمدند که از آن ها می توان به تیکسکی بیگیرستین (وینگر)، خوزه ماری باکرو (هافبک تهاجمی)، خولیو سالیناس (مهاجم نوک) و اوزبیو (هافبک دفاعی) اشاره کرد. اوزبیو می گوید: «من واقعا افتخار می کردم که توجه بازیکنی این چنین در کلاس جهانی، به من جلب شده است. سال های حضور او در نیوکمپ به عنوان بازیکن، فوتبال اسپانیا، و مکتب بارسلونا را تغییر داد. من یک بچه 23 ساله بودم و درهایم به سوی آسمان گشوده شده بودند. او جمعی از بازیکنان جوان را دور هم جمع کرد، بازیکنانی که تشنه موفقیت بودند و تحت تأثیر سابقه نه چندان جالب باشگاه در سال های اخیر، قرار نداشتند».
یوهان کرایف
برخلاف خواسته نونز، کرایف کاپیتان الکسانکو را در تیمش نگه داشت؛ با وجود اینکه این بازیکن 32 ساله، در نخستین بازی پیش فصل تیم، توسط دسته ای از هواداران در نیوکمپ، هو شد. کرایف در حمایت از او، و با عصبانیت گفت: «الکسانکو، فقط وظیفه اش به عنوان یک کاپیتان را انجام داد. او زبانِ تیم بود و نگذاشت مردان تیمش نا امید شوند. این یعنی شخصیت. پیامرسان معمولا کشته می شود. اما نه وقتی من اینجا هستم. شاید یک رهبر مبادی آداب نباشد، ولی رهبر است. هر چه آنجا بود، اتحاد بود!». استدلال، کاملا مشخص بود. به جهنم آقای رئیس؛ اینجا رئیس من هستم! روش "دخالت"؛ روشی که نونز با آن بیزنس ها و هتل داری هایش را انجام می داد نیز، به نقطه پایان رسید. این جمله کرایف به آقای رئیس بود: «اگر می خواهی با من حرف بزنی؛ من به دفترت می آیم، تو به رختکن تیم من نمی آیی». مقدر شده بود که کرایف و نونز به راحتی با رابطه شان کنار بیایند.
«ترجیح می دهم 5-4 ببرم، تا 1-0!»
سپس، نوبت بازسازی با سبکی خاص بود. اوایل جولای 1988 او بالاخره تیم تازه جمع آوری شده اش را برای یک بازی نسبتا سطح بالا آماده کرد، و از سیستمی که می خواست اجرا کند، رونمایی کرد. اوزبیو اینگونه به یاد می آورد: «او یک تخته سیاه آورد و روی آن سه مدافع، چهار هافبک، دو وینگر محض و یک مهاجم نوک کشید. ما به هم نگاه کردیم و گفتیم: "این دیگر چیست؟!". آن دوران، عصر 3-5-2 و 4-4-2 بود. این تعداد مهاجم زیاد و این تعداد مدافع کم در یک ترکیب را، نمی توانستیم درک کنیم. او با یک دست، سبک جدیدی از فوتبال در اسپانیا را معرفی کرد. آن، یک انقلاب بود». 3-4-3 (که از روی ترکیب 4-3-3 رینوس میشل با حضور کرایف در آژاکس و تیم ملی هلند در دهه 70 برداشته شده بود) زاده شد!
سپس کرایف توضیح داد: «اگر شما چهار مدافع را مقابل دو مهاجم قرار دهید، سپس 6 بازیکن در مقابل 8 بازیکن حریف، در میانه میدان خواهید داشت. اینگونه، هیچ گاه نمی توانید بازی را ببرید. باید یک مدافع به خطوط جلویی اضافه کنیم».
یوهان کرایف
«از من برای قرار دادن سه بازیکن در عقب زمین، انتقاد شده است، اما این احمقانه ترین چیزی است که به عمرم شنیده ام! چیزی که نیاز داشتیم، این بود که وسط زمین، جایی که بیش از همه به آن نیاز داریم را، با بازیکنان خودی پر کنیم. من کاملا ترجیح می دهم یک بازی را 5-4 ببرم، تا 1-0!». به طور قطع، تفکرات دفاعی در ذهن کرایف جایگاهی نداشتند. یک باز دروازبان تیم، آنتونی زوبیزارتا از سرمربی خود پرسید که استراتژی اش برای دفاع در هنگام ضربات آزاد چیست. پاسخ صریحی که او شنید، این بود: «من از کجا بدانم؟! خودت تصمیم بگیر. تو صلاحیت بیشتری از من در تعیین چگونگی دفاع هنگام کرنر داری».
در خطوط جلویی، بازیکنان از آزاد بودن سیستم، بسیار لذت می بردند. اوزبیو، که بیش از 250 بازی زیر نظر یوهان کرایف انجام داد، می گوید: «من عاشق 3-4-3 بودم. در باقی سیستم ها، واقعا نمی توانستم خوب بازی کنم. تکنیک، دید باز و هوش من برای به حرکت در آوردن سریع توپ، به خوبی در سیستم بارسای او، جواب می داد، در حالی که در باقی سیستم ها، حتی برای دادن یک پاس ساده و نگه داشتن توپ هم، کافی نبود. من به عنوان یک هافبک مرکزی، همواره در جریان بازی بودم و گزینه های مختلفی هم برای گرداندن توپ، خصوصا از سمت هافبک هایی که اسماً هافبک گوش بودند، داشتم».
یوهان کرایف
در قلب این ترکیب، مالکیت بالای توپ وجود داشت، که به عنوان نشانه ای از هویت بارسا، باقی ماند. کرایف می گفت: «این یک مفهوم اساسی است. وقتی شما توپ را در اختیار دارید، به خوبی حرکت می کنید. شما چیزی را دارید که حریفتان ندارد، و بدون آن، نمی تواند به شما گل بزند. شخصی که توپ را در اختیار دارد، تصمیم می گیرد که توپ به کجا برود، و اگر تصمیم درستی بگیرید، می توانید از پرس حریف خود، بهره ببرید. توپ به جایی می رود، که شما می خواهید».
«بدون کرایف ، ژاوی ها و اینیستا های این دنیا، وجود نداشتند»
اما، یک مشکل وجود داشت. ترکیب تیم او بازیکنان تکنیکی و باهوشی که بتواند با آن ها تاکتیک های پیچیده او را به اجرا در بیاورند، کم داشت. یک خط تولیدی که خوره مالکیت توپ باشند، نیاز بود. لاماسیا باید از نو ساخته می شد.
در کمال تعجب برای باشگاهی که بعد ها ژاوی، اینیستا و مسی را به دنیای فوتبال معرفی کرد، آن ها بازیکنانی را انتخاب می کردند که فیزیک مناسبی داشته باشند، نه تکنیک بالایی. در سال 1986، یک پسر 15 ساله، در زمانی که بازیکنانی با قامت بالای 180 سانتی متر، در آکادمی پذیرفته می شدند، در مصاحبه ای، با صدای بسیار بلند گفت: «قد من از 180 سانتی متر هم بیشتر خواهد شد. من می خواهم یک فوتبالیست حرفه ای بشوم!». نامش؟! پپ گواردیولا!
آمدن کرایف ، شروع تغییر بود: «من بازیکنان کوتاه قامتی مانند آلبرت فرر، سرجی و یا گیلرمو آمور را در اختیار داشتم. بازیکنانی که فیزیک فوق العاده ای نداشتند، اما بازیکنان پا به توپی بودند و مانند موش حریفان را پرس می کردند. حتی پپ هم چندان فیزیک عالی ای نداشت، اما هنگام در اختیار داشتن توپ، بسیار باهوش بود. این همان چیزی بود که من می خواستم».
فرر، مدافع راستی که بعدها به چلسی پیوست، می گوید: «برای یوهان، مهم تر از اینکه بتوانید روی هوا خوب باشید، این مهم بود که بتوانید سریع باشید و رو به جلو بازی کنید. او دقیقا می دانست به چه نوع بازیکنانی نیاز دارد. و هیچ مشکلی هم با آوردن بازیکنان کوتاه قامت تر، و انتخاب آن ها از بین تیم های جوانان، نداشت. او کاملا می دانست که این راهِ رو به جلویی است که می خواهد».
همه تیم ها، از زیر 8 ساله ها گرفته تا بارسای بی، سیستم خود را به 3-4-3 تغییر دادند و تملک توپ را در بازی های خود زیاد کردند. خط تولیدی که کرایف انتظارش را می کشید، از راه رسید. لاماسیا بازیکنانی مانند فرر، آمور و سرجی را تربیت کرد که مجموعا بیش از هزار بار با پیراهن بارسا به میدان رفتند. هیچ کدام آن ها، بالاتر از 1.80 بلندای قامت نداشتند. اما، بلند قامت هم داشتند؛ گواردیولا، 384 بار پیراهن بارسا را در رقابت های مختلف به تن کرد.
اوریل دومنیک، خبرنگار روزنامه ال موندو دپورتیوو، که 6 سال در دوران کرایف در تیم های پایه بارسا حضور داشت، می گوید: «توپ تنها پرسوناژ موجود بود. حتی تمرینات فیتنس هم با یک فوتبال انجام می شد. آنجا شانس بیشتری برای بازیکنانی با جثه کوچک، مانند من، وجود داشت. وقتی در لاماسیا بودم، گواردیولا بسیار لاغر بود، و این کرایف بود که می گفت او همواره باید بازی کند، زیرا بالاخره یک روز رشد خواهد کرد. بدون او، ژاوی ها و اینیستا های این دنیا، وجود نداشتند».
«اگر می خواستم حرفم را بفهمی، آن ها را بهتر توضیح می دادم!»
طرح بارسای پایه کرایف ، در حال شکل گیری بود. اما با وجود بردن جام در جام اروپا در فصل 1988/89، و قهرمانی در جام حذفی، تنها یک فصل بعد، همچنان مشکلاتی وجود داشت. خرید های باشگاه در تابستان 1989، یعنی میشل لادروپ و رونالد کومان، نتوانستند در حد و اندازه های انتظارهایی که از آن ها می رفت، ظاهر شوند. خصوصا کومان، در نخستین فصلش بسیار ضعیف کار کرد، به طوری که کرایف از دفاع کردن از او مقابل خبرنگاران، خسته شده بود.
جلسات روزانه، متنفی شدند: «صحبت با مطبوعات، خطرناک است». شخصیت دنیا ستیز کرایف پیش آمده بود. او مصاحبه انجام می داد، اما مصاحبه هایش بسیار عجیب شده بودند. او یک روز به یک خبرنگار گفت: «اگر می خواستم بفهمی، بهتر توضیحش می دادم!».
یوهان کرایف
در پایان فصل بارسا 11 امتیاز کمتر از رئال مادرید کسب کرده بود و تنها قهرمانی در جام حذفی بود که کرایف را نجات داد. قطعا، نونز هم مورد بی اعتمادی اعضای باشگاه قرار می گرفت، اگر به این زودی مرد هلندی را اخراج می کرد. اما 1990/91 می تواند فصلی باشد که میراث بزرگ کرایف و بارسا، رسما آغاز شد. میوه های لاماسیا در حال رسیدن بودند، حتی اگر بگوییم کاتالونیایی بودن اکثر آن ها به خاطر این بود که کرایف می خواست شغلش را حفظ کند!
او بعد ها توضیح داد: «من در زمان دیکتاتوری فرانکو در اینجا حاضر بودم. می دانستم که مردم کاتالونیا چگونه فکر می کنند. هواداران بارسا دوست دارند که ببینند فردی کاتالانی خود را به تیم نخست رسانده - این باعث می شود تصور کنند که یک جورهایی مربی جزئی از بارساست. من تلاش کردم بازی ای را ارائه دهم که آن ها بتوانند از آن به عنوان بازی کاتالانی یاد کنند. در این حالت، احتمال اینکه در مواقع شکست، صدای سوت بشنوید، کمتر است».
زود عصبانی می شد، اما در جلوی دروازه، مرگبار عمل می کرد؛ هریستو استویکویچ، ثابت کرد که قطعه گمشده پازل است. یک مهاجم همه کاره که می توانست دریبل بزند، پاس بدهد، و ضربات پای چپ دقیقی را به سمت دروازه حریف شلیک کند. او همان چیزی را که اسپانیایی ها "بد شیر" می نامند، داشت. که به شخصی اطلاق می شد، که هر کاری برای بردن انجام می دهد.
مثل گرفتن کارت قرمز به خاطر زدنِ داور در فینال سوپرکاپ 1990. وقتی بارسا در انتهای ژانویه موفق شد رئال مادرید را 2-1 شکست دهد و پنج امتیاز از این تیم پیش بیفتد، کار لیگ تقریبا تمام شده بود. کومان از حضور در جلوی خط دفاعی خوشحال بود و لادروپ نیز، در حال تفحص در خط هافبک بود.
اما بزرگترین نقطه ضعف کرایف، کار خود را آغاز کرد. او که از نوجوانی با ته سیگارش سیگار بعدیش را روشن می کرد، نیازمند یک عمل جراحی برای باز کردن رگهای مسدود شده قلبش شد که نتیجه عادت داشتن او به کشیدن 20 سیگار در هر روز بود که با استرس نیمکت داغ نیوکمپ بد و بدتر می شد. و این که او از عمل جراحی 4 ساعته زنده بیرون آمد، اعتقاد دیرینه او که خدا او را آفریده تا به بزرگترین بازیکن و مربی تاریخ تبدیل شود را تقویت کرد.
در مدت زمان غیبت کرایف، چارلی رکساچ دستیار او از 9 بازی 6 پیروزی کسب کرد تا پس از 6 سال، اولین قهرمانی بارسا در لالیگا به دست بیاید. قهرمانی که به گفته اوزه بیو هافبک تیم، فقط و فقط به دلیل تمرینات مرد هلندی بود.
اوزه بیو می گوید: «کرایف هر جلسه تمرینی را چهار یا پنج بار متوقف می کرد تا تنها جایگری بازیکنان در زمین را تصحیح کند: ‘نه! نه! آن جا نه. یک متر برو به سمت راست. حالا ببین: زاویه بسیار بهتری برای پاس دادن داری. یک متر آن ور تر نداشتی‘. این جزئیات شما را به فکر کردن وا می دارند. سپس در حافظه تان می مانند و در آخر شما را قادر می سازند تا قبل از هر پاس دادن، نقطه چینی از آن را ذهنتان تصور کنید. هیچ مربی دیگری وجود ندارد که چنین چیزی را برای شما توضیح دهد، چراکه او به عنوان بازیکن، بهترین بازیکن جهان شده بود. چیز هایی که طی سالیان متمادی یاد گرفته اید، بخش زیادی از مهارت شما را تشکیل می دهند».
با بازگشت کرایف به نیمکت و مکیدن آب نبات چوبی به جای کشیدن سیگار، بارسا فصل 1991/92 را نچندان خوب آغاز کرد. اما نقطه عطف تیمی که از هشت بازی ابتداییش 3 تای آن ها را باخته بود، در ماه نوامبر و در لیگ قهرمانان مقابل کایزرسلاترن رقم خورد. علی رغم پیروزی 3-1 در دیدار رفت، آبی و اناری پوشان در نیمه اول دیدار برگشت 1-0 عقب بودند و بسیار بد بازی می کردند. تیم به انگیزه نیاز داشت.
میگوئل آنخل نادال مدافع آن زمان بارسلونا در این باره گفت: «کرایف به رختکن آمد و ما انتظار یک موشک ویرانگر را داشتیم. او دستان خود را به هم مالید و گفت: ‘لعنتی، بچه ها، اون بیرون در حد مرگ سرده».
او ادامه داد: «داشتیم از لیگ قهرمانان حذف می شدیم، اما او درباره این که هوا چقدر سرد است صحبت می کرد. با این حرفش، تمامی استرس و فشار های ما از بین رفت. او سرشار از اعتماد به نفس درباره این موضوع بود که تیمی که او ساخته، قهرمان خواهد شد، فقط و فقط به این دلیل که او این تیم را ساخته است. او اعتقاد داشت که همیشه حق با اوست».
مردان کرایف در نیمه دوم یک گل دیگر را نیز دریافت کردند، اما ضربه سر دقیقه 89 خوزه ماری باکرو، باعث صعود آبی و اناری پوشان به مرحله بعد شد. درست همانگونه که مربی انتظارش را داشت. با فرا رسیدن ماه می، این بارسلونا بود که به لطف شکست ناباورانه رئال مادرید در هفته آخر برابر تنه ریف، قهرمان لالیگا شده و همچنین فینال ومبلی مقابل سمپدوریا را نیز در پیش رو داشت.
نادال این گونه خاطراتش درباره آن زمان را ادامه می دهد: «او از ما خواست تا تاریخچه باشگاه و تمامی مشکلاتی که در فینال های قبلیمان مانند سال 1986 داشتیم را فراموش کنیم. او پیش از بازی تنها گفت: ‘بروید و لذت ببرید‘. این تمامی فشار ها را از روی ما برداشت».
وقتی که کومان با ضربه آزاد سهمگینش در وقت های اضافه تور دروازه را لرزاند، آن حرف های کرایف به طور اجتناب ناپذیری با اولین قهرمانی کاتالونیایی ها در لیگ قهرمانان اجین شد. در تابستان همان سال تیم بسکتبال همیشه قهرمان آمریکا در المپیک بارسلونا شرکت کرد و این گونه بود که لقب این تیم برای بارسلونا نیز انتخاب و افسانه تیم رویایی کرایف متولد شد. این در حالی است که آندونی زوبیزارتا و کاپیتان تیم الکسانکا تنها بازماندگان رسوایی چهار سال پیش هسپریا موتینی در تیم فصل 1991/92 کرایف بودند.
اوزه بیو زوج گواردیولا در خط میانی در آن فینال می گوید: «روحیه و حس و حال متفاوتی در سال 1992 در باشگاه وجود داشت. ما چهار سال در یک مسیر با هم کار کردیم، چند بازیکن تازه به خدمت گرفته شده ی عجیب و غریب، که می خواستیم تاریخ بارسا را تغییر دهیم. ما برگزیده ها بودیم و می دانستیم که اکنون زمان ماست».
درود بر آن تیم لعنتی
هر چند که شایعات مبنی بر اختلاف نظر بین کرایف و نونز مدیر عامل باشکاه دست بردار نبودند، مخصوصاً پس از حذف از لیگ قهرمانان در پی شکست مقابل زسکا مسکو در دسامبر 1992، اما با این حال، تیم به کسب عناوین ادامه می داد. گل سر سبد آن ها، قهرمانی در لالیگا برای سومین سال پیاپی، باز هم در روز پایانی، باز هم به لطف شکست رئال مادرید در تنه ریف و باز هم با 87 گل زده بود. وقتی که نابغه ای به نام روماریو در سال 1993 به تیم پیوست، همه چیز برای رکورد بی سابقه قهرمانی در چهار لالیگای پیاپی و کسب دومین عنوان قهرمانی لیگ قهرمانان در فاصله سه سال آماده بود. همچنین هتریک این بازیکن برزیلی در جریان پیروزی تاریخی 5-0 مقابل رئال مادرید گواهی بود بر پیشرفتی که تیم کرایف از لحاظ پتانسیل کرده بود.
در لالیگای 1994 که به "لیگ آب نبات چوبی" معروف است، بارسا توانست به لطف پنالتی از دست رفته دقیقه نود میروسلاو دیوکیچ مدافع دپور در برابر والنسیا، عنوان قهرمانی را به دست بیاورد. گفتنی است که آبی و اناری پوشان پس از شکست 6-2 مقابل زاراکوزا در ماه فوریه، از 30 امتیاز ممکن، 28 امتیاز را کسب کردند. پس از آن شکست مفتضانه، کرایف به تمامی بازیکنان ترکیب تیم که تاریخ قراداد هایشان به اتمام رسیده بود، قول داد که اگر بارسا قهرمان لالیگا شود، قرارداد های همه آن ها را تمدید خواهد کرد. این قهرمانی بسیار برای مطبوعات جالب و هیجان انگیز بود و نام آن تیم را "تیم لعنتی" گذاشتند.
چهار روز بعد، زمان تقدیس دوباره "بهترین تیم جهان" فرارسید: فینال لیگ قهرمانان اروپا مقابل آ ث میلان. کومن، گواردیولا، استویچک و روماریو؛ همگی در اوج دوران بازیگری. لادروپ جادویی به دلیل قانون سه بازیکن خارجی در این بازی نمی توانست حضور داشته باشد. کرایف قبل از بازی فریاد زد: «بارسا شانس اصلی قهرمانی است. میلان هیچ چیزی نیست. آن ها سبک بازیشان بر اساس دفاع است، ولی ما حمله».
اما میلان 4 بر 0 برد! دنیل ماسارو دو بار و مارسل دزایی و بازیساز میلان و بهترین بازیکن میدان دژان ساویچویچ هر کدام یک بار گلزنی کردند. به ندرت ضعف خط دفاعی بارسا در یک بازی تا این حد نمایان شده بود.
فرر بازیکن سابق بارسا در این باره می گوید: «پس از چهار عنوان پیاپی قهرمانی در لالیگا و قهرمانی در لیگ قهرمانان 1992، احتمالاً ما بیش از حد اعتماد به نفس داشتیم. ما فکر می کردیم که کار راحتی پیش رو داریم و با 60 یا 70 درصد از توانمان نیز می توانیم آن ها را شکست دهیم». او ادامه داد: «این شکست، آغاز یک پایان بود. بیاد دارم که به برخی بازیکنان درست پس از بازی و زمانی که در اتوبوس حضور داشتند، گفتند که به فروش خواهند رسید. پس از آن فینال، همه چیز تغییر کرد».
«نائب رئیس باشگاه تهدید کرد که اگر کرایف نیوکمپ را ترک نکند به پلیس زنگ می زند»
کرایف پای حرفی که زده بود ایستاد و با پتک به جان تیم رویایی افتاد. زوبیزارتا، لادروپ، گویکوئتسکا و سالیناس دیگر هرگز برای باشگاه به میدان نرفتند. روماریو در ژانویه 1995 بارسا را ترک کرد و کرایف آخرین تیر خود را این گونه به او شلیک کرد: «او به خوبی من نبود. من کاری می کردم تا بقیه بازیکنان بهتر بازی کنند، اما او فقط می توانست خودش گلزنی کند». با فرا رسیدن تابستان، اوزه بیو، استویچکوف، کومان و بگیریستین نیز راه روماریو را طی کردند. فقط فرر، باکرو، گواردیولا و نادال باقی ماندند.
اوزه بیو می گوید: «از ما چیز های زیادی خواسته می شود و او می خواست همه چیز را اساساً تغییر دهد. به عنوان یک بازیکن حرفه ای، قبول کرده بودم که شاید او بخواهد بازیکنی جوان تر را برای بازسازی تیم جانشین من 31 ساله کند، اما معتقدم که می توانست این کار را بهتر و به نحوی که کمتر دردناک باشد انجام دهد».
جایگزینانی مانند گئورگی پوپسکو، گئورگی هاجی و روبرت پروسینسکی به ندرت توانستند تاثیر چندانی بگذارند. گل هایی که زمانی به وفور یافت می شدند، کمیاب شدند. برد های 4-3 تبدیل شدند به باخت های 3-2. تنها لوئیس فیگو که از اسپورتینگ خریده شد، اندکی جای خروجی های کثیر بارسا را گرفت. و پایانی که وقتی فرا رسید، به همان میزان که وحشیانه بود، به همان میزان نیز سریع اتفاق افتاد.
یک روز قبل از آخرین بازی خانگی فصل 1995/96 (دومین فصل پیاپی بدون جام) مقابل سلتاویگو، تنش میان کرایف و نونز مدیر باشگاه بالا گرفت و آن هم در میان شایعات بسیاری که در مورد روی کار آمدن سر بابی رابسون به جای مرد هلندی به گوش می رسید. خوان گاسپارت نائب رئیس باشگاه به رختکن رفت تا با مربی صحبت کند.
گاسپارت با دست کرایف را نشان داد و او در پاسخ به تندی گفت: «ای خیانت کار. چطور ممکن است که نونز نتواند بیاید و این حرف ها را رو در رو با من بزند؟». این دو با هم درگیر شدند و نائب رئیس تهدید کرد که اگر کرایف فوراً نیوکمپ را ترک نکند، با پلیس تماس می گیرد.
نائب رئیس بعداً عنوان کرد: «اکنون که به آن زمان نگاه می کنم، شاید اشتباه بود که به رختکن رفتم و آن جا عذرش را خواستم. این کار فقط اوضاع را بدتر کرد. کار به خشونت کشید و هر دو کنترلمان را از دست دادیم. پس از آن نمی توانستیم کارمان را با هم ادامه دهیم، حتی برای دو بازی». در تنها 90 ثانیه، با سابقه ترین مربی بارسا و تا آن زمان پر افتخار ترینش، باشگاه را ترک کرده بود. کرایف بعد ها به تندی گفته بود: «افرادی مانند نونز به این دلیل که فوتبال را دوست دارند، مدیر نمی شوند. آن ها مدیر می شوند چرا که خودشان را دوست دارند».
یک روز بعد، پسر 22 ساله او جوردی، در حالی که بارسا از دپور عقب بود، پایه گذار پیروزی 3-2 آبی و اناری پوشان مقابل این تیم شد تا نیوکمپ یک پارچه صدا بزند: «کرایف بله، نونز خیر».
«او مفهوم فوتبال در اسپانیا را از نو ابداع کرد»
کرایف ممکن است رفته باشد، اما پس از گذشت نزدیک به سه دهه از اولین حضور درخشانش برای بارسلونا، میراث فوتبالی او همچنان باقی است.
اوزه بیو که تا سال 2015 سرمربی تیم ب بارسلونا بود، می گوید: «در کمترین حالت، یوان سبک بازی ما را انتخاب کرد، ایده ی تداوم که در باشگاه جریان دارد. من DNA او را در تیمم حس می کنم. هر بازیکنی از قبل سیستم را می شناسد. این ایده در تمامی بخش های باشگاه نفوذ کرده است. موفقیت لاماسیا، ادعا های او را اثبات می کند. هر زمان که ستاره جوانی به تیم اصلی می رسد، موفقیتی به دست آمده که یوهان بخشی از آن است».
او اعتقاد دارد که حتی شکست های کرایف نیز منبع الهام هستند: «به هیچ وجه اتفاقی نیست که گواردیولا رهبری نسلی فوق العاده موفق را بر عهده دارد، چراکه او به خوبی آن چیز هایی که در فینال 1994 کم داشتیم را می شناسد: سخت کوشی و احترام به رقیب. هیچ شکی ندارم که پپ قبل از هر بازی که می خواست در آن برنده شود، به میلان فکر کرده است».
یوهان کرایف
گواردیولا به کمک مالکیت توپ و بازیابی اهمیت لاماسیا، توانست از مربی بزرگ دوران بازی گری خود پیشی گرفته و به پر افتخارترین مربی باشگاه مبدل شود. کار به این جا نیز ختم نمی شود. سلطه اسپانیا بر بازی های ملی پس از قهرمانی در یورو 2008، نشان می دهد که فلسفه کرایف در تمامی بخش های فوتبال اسپانیا نفوذ کرده است.
میگوئل آنخل نادال می گوید: «کرایف مفهوم فوتبال در این کشور را از نو ابداع کرد. امروزه، بارسلونا و اسپانیا شاهدان مدرنی بر جادوگری او در زمان مربی گریش هستند».
پدر بزرگترین تیم باشگاهی و ملی تاریخ بودن، عجب میراث با ارزشی است.