زجر ترس: نگاهی به فصل 2014-2013 برای پپ گواردیولا و خوزه مورینیو
اگر بخواهیم در 10 سال اخیر 2 مربی را بهعنوان افرادی که بیشترین بازخورد رسانهای را در دنیای مربیان داشتهاند، نام ببریم، بیشک این 2 مربی، پپ گواردیولا و خوزه مورینیو هستند. 2 مربی با سبک خاص و انحصاری خود که هرکدام با ظهور خود موج جدیدی در جهان فوتبال به راه انداختند.
خوزه مورینیو با قهرمانی سال 2004 خود با پورتو به جهان معرفی شد و بعد از آن با حضور در چلسی، آرسنال را به حاشیه راند و رقابت تنگاتنگی با پرافتخارترین تیم تاریخ لیگ برتر آغاز کرد. سپس در اینترمیلان موفق شد برگی نو در تاریخ این باشگاه رقم بزند و بعد از آن در رئال دوران چندان موفقی را سپری نکرد و اکنون او در تیم قهرمان لیگ اروپا، خود را آقای شاد میخواند.
پپ گواردیولا در سال 2004 از فوتبال خداحافظی کرد و در ابتدای فصل 2009-2008، جایی که مورینیو بهخاطر نخواستن او پیشنهاد سرمربیگری بارسلونا را رد کرده بود، سرمربی بارسلونا شد و تیمش را به اولین فاتح ششگانه در تاریخ فوتبال تبدیل کرد. 3 فصل بعد در بارسلونا با نوسانات زیادی همراه بود، فصل 2010-2009 با یک جام و 2011-2010 با 5 جام به پایان رسید، اما آنها فصل 2012-2011 را با رسیدن به تنها یک جام حذفی به پایان رساندند تا خاتمه کار گواردیولا در بارسلونا با شرایطی نزدیک به ناکامی باشد. گواردیولا هماکنون در بایرن، سرمربی قهرمان سهگانه 2013 فوتبال اروپا است.
فصل 2014-2013 برای مورینیو در حالی شروع شد که او بعد از فصلی کابوسوار در رئال مادرید، برای بار دوم به چلسی بازگشته بود. او با رضایت تمام رئال مادریدی را ترک کرد که برای رفتن به آنجا از تیم قهرمان سهگانه 2010 اروپا خداحافظی کرده بود. سیاست او در این فصل در چلسی که با بنیتز، قهرمان لیگ اروپا شده بود مثل همیشه قرار دادن خود در معرض تمام مسائل حاشیهای و در امان نگه داشتن تیم خود بود. مورینیو در همه مصاحبهها، تیمش را مدعی قهرمانی نمیماند تا بتواند از ایجاد غرور کاذب و انتظارات بیش از حد از تیمش جلوگیری کند. اما آنچه که در چلسی 2005، اینتر 2010، رئال 2012 دیده میشد، در این تیم اصلا وجود نداشت. مورینیویی که برای تیم خود همهکاری میکرد از پذیرش مسئولیت شکستها شانه خالی میکرد و هربار مسئولیت شکست را بر گردن فرد خاصی میانداخت. داور، تورس، اتوئو، هازارد و اتحادیه و ...، هرکدام از دید مورینیو در شکستهای چلسی مقصر بودند. برخلاف گذشته او این بار بهجای دفع حاشیه از بازیکنان، خود برای آنها حاشیهآفرین بود. اوضاع برای چلسی تا پایان ماه بهمن بد نبود و این تیم موفق شده بود ولی بعد از آن بود که دوران سخت مورینیو و چلسی شروع شد. تیم صدرنشین یه بکباره از صدر به رده سوم رسید و در نیمهنهایی لیگ قهرمانان مغلوب تیم سلحشور اتلتیکو مادرید شد.
پپ گواردیولا بعد از یک سال دوری از دنیای مربیگری به بایرن آمد. بمب خبری که بایرن در ابتدای سال 2013 منفجر کرده بود، حضور گواردیولا در بایرن بود. بایرن موفق به کسب سهگانه شکوهمندی بههمراه مربی باتجربه خود، یوپ هاینکس شده بود و این میزان فشار کاری بر روی گواردیولا را افزایش داده بود. مورد دیگر حضور بازیکنان زیادی در خط هافبک بایرن مونیخ بود که انتقادات زیادی را از او و مسئولان بایرن به همراه داشت. اما پپ با آرامش همه این مشکلات را علیرغم شکست سنگین از دورتموند در دیدار سوپرکاپ آلمان، به کناری راند و مسیر خود را در این شرایط به خوبی پیدا کرد. در بوندسلیگا به سریعترین قهرمانی تاریخ این رقابتها رسید و در فینال جام حذفی به دورتموند رسید. در دور گروهی لیگ قهرمانان بایرن مقتدرانه بالاتر از کاندیدای اصلی قهرمانی لیگ برتر قرار گرفت و با شکست 2 نماینده دیگر انگلیس به نیمهنهایی رسید. بایرن بعد از فتح بوندسلیگا وارد دوره افت خود در این لیگ شد و بعد از بیش از 50 هفته طعم شکست را چشید و هفته بعد در آلیانز آرنا 3-0 از دورتموند شکست خورد. در بازی رفت نیمهنهایی لیگ قهرمانان علیرغم تسلط بر بازی مغلوب درایت مربی بزرگی بهنام آنجلوتی شد و در بازی برگشت برای اولین بار شاهد پیروزی رئال مادرید در مونیخ بود.
مهمترین مربیان 10 سال اخیر فوتبال اروپا متحمل شکستهای سنگینی شدند. در ظاهر امر و با توجه به نوع تفکر 2 مربی و روشهای مورد استفاده شاید شکستهای این 2 علتهای مختلفی داشته باشد ولی اگر نگاهی ژرف به شرایط 2 باشگاه در طول فصل داشته باشیم، بهتر متوجه شویم که علت شکست هر 2 مربی، عاملی نیست بهجز "ترس". این ترس جنبههای گوناگونی دارد ولی هر 2 مربی برای حفظ ارزش نام خود در وسواسی ناخوشایند اسیر شدند که سرانجامی بهجز شکست نداشت.
یکی از اصول مورینیو در هر تیم، دادن توپ به حریف و استفاده از شرایط ضدحمله است. او در چلسی هم این روش را دنبال کرد و موفق شد به بهترین عملکرد چلسی در مقابل تیمهای بزرگ لیگ برتر برسد. او در مقابل 6 تیم از 7 تیم بالانشین لیگ برتر، موفق به کسب 8 برد و 3 تساوی شد و تنها متحمل یک باخت در مقابل اورتون شد. این آمار فوقالعاده برای مورینیو اما در مقابل تیمهای میانه و پایین جدول به اینگونه نیست. چلسی در مقابل اورتون، نیوکاسل، استوکسیتی، آستونویلا، کریستال پالاس و ساندرلند شکست خورد. این تیمها بهترتیب در رتبههای 5، 9، 10، 14، 11 و 17 قرار دارند. مورینیو در مقابل تیمهای میانه و پایین جدول همان روشی را استفاده کرد که در مقابل بالانشینها و این بزرگترین نقطه ضعف مورینیو در این فصل بود. وسواس بیش از حد برای از گل نخوردن و تمایل بیش از حد به استفاده از روش ضدحمله. این همان ترسی بود که مورینیو برای حفظ ارزش نام خود مجبور به استفاده از آن شد، ترس از شکست. تیمهای میانه و پایین جدول در مقابل تیمهای بالانشین علاقه زیادی به حمله ندارند و در صورت داشتن علاقه مهره لازم را ندارند ولی مورینیو باز هم به امید یکی از اصولی که در رئال مادرید به بازیکنانش گوشزد میکرد، بود: "امکان رخ دادن اشتباه از تیمی که توپ را اختیار دارد، بیشتر است،" اما اگر تیمی در مقابل مورینیو علاقهای به داشتن توپ نداشته باشد، چه؟! این همانجایی بود که پاشنه آشیل مورینیو در این فصل شد. نداشتن استراتژی در مقابل تیمهای دفاعی با دفاع اتوبوسی یا بهقول مورینیو: «قرن نوزدهمی». در نیمهنهایی لیگ قهرمانان، چلسی از جایی ضربه خورد که در بازی برگشت لیگ جزیره، در مقابل لیورپول نتیجه گرفته بود، دقایق پایانی نیمه اول و عدم تمرکز کافی. اتلتیکو موفق شد چلسی را شکست دهد تا به دنیا نشان دهد برای بردن به چیزی بیشتر از گل نخوردن نیاز هست، همانچیزی که سیمئونه بعد از بازی برگشت نیمهنهایی به بدترین وجه ممکن توصیف کرد.
بر خلاف مورینیو، مهمترین اصل در تیمهای گواردیولا، مالکیت توپ است. بایرن زیر نظر یوپ هاینکس علاقه زیادی به داشتن مالکیت توپ داشت و سال قبل بعد از بارسلونا، تیم دوم از این حیث بود. گواردیولا هم با ورود خود به بایرن بر این سیاست همت بیشتری گذاشت، همانطور که از او انتظار میرفت اما این مالکیت توپ باعث همان وسواسی شد که مورینیو برای گل نخوردن داشت. بایرن توپ را در اختیار و اصلا علاقهای به از دست دادن آن نداشت ولی در این میان برای گل زدن برنامه زیادی نداشت. وسواس بیش از حد بایرن برای حفظ توپ باعث شد که نتواند روی گل زدن و گل نخوردن برنامه داشته باشد. خط دفاع بایرن از ابتدای فصل روی ضربات ایستگاهی و ضدحمله آسیبپذیر بود ولی قدرت هجومی بایرن و هارمونی خوب آن باعث گم شدن این ضعف بود. اما در مقابل رئال مادرید و در بدترین نقطه این ضعف به رخ همگان کشیده شد. وسواس بیش از حد گواردیولا و ترس از دست دادن توپ و اعتبار، باعث ایجاد روشی نهچندان دلچسب شد که توانایی گشودن دفاع حریف را نداشت. بایرن قبل از این هم در مقابل آرسنال و همینطور منچستر یونایتد خلع سلاح شده بود ولی نه آرسنال و نه یونایتد قدرت هجومی رئال را نداشتند تا این ضعف را بزرگنمایی کنند.
علت اصلی شکست 2 مربی در این فصل، ترس از دست دادن اعتبار مربیگری خود بود که هر دو بعد از فصلی ناموفق به تیمهای جدیدی آمده بودند تا اعتبار خود را بازیابی کنند و در این میان این ترس باعث ایجاد وسواس بیش از حد در روشهایی شد که قبلا برای این 2 مربی، پاسخگو بوده است. وسواس گواردیولا بر مالکیت توپ و وسواس مورینیو بر گل نخوردن. در این میان هر دو یک نکته اساسی را فراموش کردند که برای رسیدن به گل باید ریسک کرد و نترسید. سرگذشت این فصل این 2 مربی بزرگ نشان داد که برای رسیدن به بالاترین نقطه باید در کنار درایت، جسارت و شجاعت داشت. بایرن در مقابل رئالی شکست خورد که حتی در صورت حذف هم شرایط سختی را تحمل نمیکرد و چلسی در مقابل اتلتیکویی شکست خورد که حضورش در نیمهنهایی برایش کافی بود.
شاید اگر ضربه سر راموس در ابتدای بازی گل نشده بود و یا اگر چلسی گل دقایق پایانی نیمه اول را دریافت نکرده بود، هیچکس یارای نقد 2 مربی را نداشت ولی آنچه مسلم است هر 2 مربی روزهای خوشی را سپری نمیکنند و زیر بار انتقادات شدیدی قرار دارند. شرایط برای مورینیو تاحدودی بهتر است، زیرا که در تاریخ چلسی هیچ نامی بزرگتر از او در این تیم حضور نداشته و کسی به خود اجازه انتقاد از این مربی را نمیدهد. حتی انتقاد بازیکنی چون هازارد که ستاره این تیم در این فصل بوده است هم چندان به چشم نمیآید اما اوضاع برای گواردیولا وخیمتر است، در بایرن که ستارگان و اساطیر بزرگ تاریخ فوتبال آلمان در آن حضور داشتهاند، انتقاد از مربی بزرگی چون گواردیولا سخت نیست و قیصر فوتبال آلمان، فرانس بکنبائر بعد از بازی رفت و برگشت از رئال مادرید و حتی قبل از آن به انتقاد از روش بازی تیم گواردیولا پرداخته بود. گواردیولا برخلاف مورینیو با اینکه لیگ داخلی را فتح کرده است و در فینال جام حذفی حضور داد، در 2 جبهه داخلی و خارجی مورد انتقاد قرار گرفته است.
در حذف این 2 تیم عوامل زیادی موثر بود و قطعا این 2 مربی بهتنهایی در این اتفاقات مقصر نیستند ولی مشخصا از جنبهای که به مربیان مربوط است، این 2 مربی بنا به شرایط و اتفاقات موفق به مدیریت شرایطی که در آن قرار داشتند، نشدند.
در صورت نتیجه گرفتن این 2 مربی، حافظه ضعیف جهان فوتبال خیلی زود فراموش خواهد کرد که این 2 مربی چنین سالی را در جهان فوتبال داشتهاند همانطور که ما خیلی زود فراموش کردیم که بایرن سریعترین قهرمانی بوندسلیگا را کسب کرد یا چلسی تا همین 2 ماه پیش صدرنشین چندهفتهای لیگ جزیره بود اما نکته واضح این است که در فصل 2014-2013، علیرغم همه تفکرات این 2 مربی، روشهای متضاد و شرایط متفاوتی که در 2 باشگاه دارند، ترس، عامل اصلی شکست 2 مربی بوده است. شکست این 2 تیم در این فصل ناشی از درخشش فوقالعاده تیم حریف یا آماده نبودن بازیکنان خودی یا داور و ... نیست و در این میان مسئول اصلی سقوط این 2 مربی در این فصل، پپ گواردیولا و خوزه مورینیو هستند.
--------------------
منبع تصویر