https://www.tarafdari.com/user/752791
https://www.tarafdari.com/user/784683
https://www.tarafdari.com/user/63782...
مخاطب تمامی ۱۳ پست حاضر و پست های متعدد پاک شده ی سابق و متون بیوگرافی حاضر و سابق این اکانت در طرفداری تنها یک " فرد " به نام " مژده " با " سه اکانت " بود هست و خواهد بود که در لینک های بالا کاملا شفاف و آشکار هست
من این اکانت را در بهار سال پیش فقط به خاطر تو : " مژده ی عزیزم " درست کردم برای بهتر و بیشتر شناختن و صحبت کردن با دوست عزیزی که احترام اعتماد علاقه و " صداقت " من را به خوبی پاسخ داد ؛ واکنشی که متاسفانه به ندرت در این ۲۰ سال زندگی از جامعه دیدم
لازم میدونم از ۲ - اکانت / شخصیت / فرد -
به نام " Lily و دختر از هم گسیخته " که خوشبختانه یا متاسفانه وارد شدند تشکر و قدردانی میکنم ؛ Lily عزیز که در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۱ با درخواست من در جواب پست بت های افکارمان را بشکنیم ، پست تناقض که فکر میکردم به دلایل سیاسی اجتماعی پاک بشود را فرستاد برای Ta Me چون متاسفانه مسدودم کرده بود مژده ام
Lily دوست عزیزی که در پست نگران من نباش - همان پستی که اولین بار Ta Me : " شخصیت شفاف تر مژده " را دیدم - کامنت گذاشته بود ، برام آشنا و جذاب بود به دلیل سوالات جالبی که در پست هایش پرسیده بود و خب به نظرم مهمترین پیامش " تو نخست خودرا علاج کن بعد به فکر درمان دیگران باش " بود که خوشبختانه تلنگر مثبتی بود که فهمیدم آرامش را باید از خود جاری سازم و به جریان درآورم برای خودها
مطالب دختر از هم گسیخته مخصوصا " پست گویی همه خوابند کسی را به کسی نیست " که وقتی انتظار داشتم مژده طراحی داستان جدیدی را با جواب دادن سوالاتم شروع کند پس از تبریک تولد ۳۰ مهر و شعرخوانی فروغ ، تلنگر مثبتی بود که " غرور و مردانگی " رو بهتر و بیشتر برجسته سازم و البته به چالش کشیدن مسیر و خط فکری من که از اکانت قبلی شروع شده بود و تا حالا ادامه دارد هم بعدتر در اکانت Harley و Tokyo به خوبی توضیح دادم ؛ البته که در ناشناس Lily هم دوباره ذکر کردم موضوع پست پذيرش Harley رو در دشت پروانه ها و قبل تر از آن هم درباره شناختش از Ta Me و دختر از هم گسیخته پرسیدم که خب مسدودم کرد و در پست هایش هم اشاره کرد همان تفکر سابق و البته توجه به کتاب و خوانش جای خالی سلوچ قبل از اینکه بخواهم بپرسم آيا بینش کم از بیم شکمه ؟ در حالی که داشتم در پست های تو قدم میزدم و خب ادامه دادم و رسیدم به این نقطه ای که هست : " بیان بدیهیات گفته شده در تمامی کامنت هایم در پست هایی که در طرفداری فرستادی حتی اشک هایی که در آسمان دروغین شعر فروغ پاک کردی و نادیده گرفتن واقعیت سرنوشت بوف کوری که آسمان آبی را سیاه میدید "
اگرچه امیدوارکننده و خوشایند بود برایم که برگشتی تلگرام ولی بازهم تکرار تحمیل تفکر تجربه را طراحی کردی این بار با اکانت و نقابی جدید و رنگارنگ که خب طبیعی هست ترس از تکرار تقدیر و تاریخ
( الان که برای همیشه تعلیق شدم و مسدودم کردند ناظران این سایت به دلیل ارسال پست رپ سیاسی به گفته ی خودشان ، دیگر نمیشود فعالیتی برجسته داشته باشم و تنها میتوانم با ویرایش بیوگرافی ام مثل روزها و شب های سرد زمستان ۱۴۰۰ صحبتم رو با بهترین دوستم در این رسانه ادامه دهم ؛ لازم به ذکر است اولویت و پیشنهاد من ، ✅مکالمه در تلگرام با پذیرش اکانت و شخصیت اصلیت که هردویمان خوب میدانیم ✅ است به دلیل فضای راحت تر امن تر برای بیان نظراتم نسبت به ویرایش بیوگرافی طرفداری ؛ خطاب به مژده ی عزیز اگر صادق مایل شجاع باشد )
💎
با قلمم جنگیدم دیدم شبیه خوک شدم
خرناسه خوک زمان را کشیدم و رنگ نگاهم رفت
💎
.................................................................
💎
در اضطراب دست های پر
آرامش دست های خالی نیست
از این زمین نفرین شده
تا 🎇آسمان🎇 بکر راهی نیست
💎
"
مشکوکم به اشک کبوتر
مشکوکم به خواب خاکستر
به کابوس به رویا مشکوکم
به شعله به پروانه حتی مشکوکم
"
🌹
بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم
🌹
❌
عمر جمعه به هزارسال میرسه
جمعه ها غم دیگه بیداد میکنه
از دست خودم خسته شدم
با لب های بسته فریاد میکنم
جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه
خنجر از پشت میزنه اونکه همراه منه
( مطمئن باش عزیزم بیا که جز تو یار ندارم
شکاف بین اثر و هنرمند درختکاری و ترک مردان سیاست )
" بدون امین به کابوس و به رویا مشکوک بود ؟ تاریک تاریک بود و از خودش میترسید ؟ از سایه های شب بی رفیقی میترسید ؟ "
اواخر پاییز سنگفرش برگ ها
کوچه غرق سرما بود او در آسایشگاه
کنار پنجره آرام پک میزد به سیگارش
این آخر قصه ی کسی بود که بود آخرای انکارش
آخرای این جنگ مدام سرد شد تو اصرارش
بعد آخرین زخم های عقل غرق شد تو احساسش
افسوس و افسوس تن ابر 🎇آسمان🎇 یه افق یه بی نهایت کمترین فاصلمونه
❌
"
آخرین آرزوی فوتبالی من دیدن قهرمانی آرژانتین توی جام جهانی بود امروز اون روزه ولی من حس خاصی بهش ندارم
"
✅
یه عینک 🎇خاکستری🎇 نیازه
طلای آفتاب و مس خاک کجای جهانه ؟
یار کدوماست ؟ بیارش
✅
"
و من مدام از خودم میپرسم چرا سرنوشت تو را به من رساند اما به من فرصتی برای زندگی با تو را نداد
"
🌹
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر مرده ندانست کیستند
کوشش ما برای آفرینش یک دنیای بهتر
اینکه بگیم دنیای دیگری میتوان آفرید
این مساوی با اراده ی ماست برای زندگی
که ادامه داره فرایند و روندی که ارزش ها هنجارها و نگرش های ما به کلی به دنیا عوض بشه
از خصومت و رقابت بریم به سمت همکاری
🌹
🙋♂️
https://www.tarafdari.com/static/pag...
نوشتیم واسه روشنایی و نسیم صلح
واسه هرکی خودی بود و به مرور غریبه شد
🙋♂️
😢
https://www.tarafdari.com/node/2263700
صفحه ی کهنه ی یادداشتهای من گفت دوشنبه روز میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه
https://www.tarafdari.com/node/22315...
غروب سه شنبه 🎇خاکستری🎇 بود
همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو
اما موش خورده شناسنامه ی من
😢
👥
https://www.tarafdari.com/static/pag...
صاعقه جوانه زد زمین ابر شد
👥
💎
منم اون پسرک خام پسر ناخلف بابام
واسمم مهم نیست امروز جمعه ست یا سه شنبه
💎
.................................................................
💎
IVE DROWNED IN HIGH FROM ASHES
IM STANDING IN THE FLAMES
💎
☇
تنها نور باقی از هر نقطه پیداست
☇
🤷♂️
https://www.tarafdari.com/node/22745...
درو بستم رفتم حرفمو گوش کردن اما
من تنها پرنده ای بودم که کوچ کرد از گرما
🤷♂️