سرزمینی که جهنم را روزانه تنفس میکند و بهشت را پساندازی برای مردگان کنار گذاشته؛ مردمانش هم رنج را افتخار میدانند و به هر زنجیری لقب تقدیر الهی میدهند تا خیال کنند بردگی، قسمت الهی است.
در سرزمینی که شکمهای گرسنه شعار هیهات به سر میدهند و رنج خویش و دیگری را به تمسخر میگیرند، اندیشه و سادهزیستی نه فضیلت، که اتهام عقبماندگی است.
در این خاک، مرام را در بادهخواری و لوتیگری را در گندهگویی کنار قلیان خلاصه کردهاند. روشنفکری را با هذیانهای جنسیتزده برابر میگیرند، هنر را در لگدمالکردن ارزش دیگری میبینند، و تمسخر نژاد و معلولیت را تاج بر سر مینهند.
و من هنوز در پی نوریام؛ نوری که رنگ ابتذال نداشته باشد بلکه امیدی منشا گرفته از حقیقت را به یادم بیاورد.
آخرین حضور 5 ساعت 47 دقیقه قبل
عضویت از ۱ ماه 3 هفته قبل