عشق من *ضرب* در تو به *توان* نگاهت
*جمع* خوشبختی ماست میشود *بی نهایت*
*حد* و *مشتق* گرفتم از وجودم تو ماندی
عاقبت پای ما را به *ریاضی* کشاندی
*جمع* لبخند تو با دل حیران
یعنی ما را کشته ای *مهندس* جان
قلبم *مجذور* جنون و تنهایی است
با تو غم در *مختصات* دنیا نیست
عشق است ، یک *درس محاسباتی* نیست
عشق است ، *فرمول مثلثاتی* نیست
اینجا باید عاشقی بلد باشی
در عشق باید *آخرین عدد* باشی
هر چه غیر از رسیدن، خارج از *قسمت* ماست
دلبری *ریشه* ما، عاشقی *نسبت* ماست
به دلم خوش نشستی ، تو دل آرایی از بس
مقصد ما جدا نیست، مثل *خط های همرس*
*جمع* لبخند تو با دل حیران
یعنی ما را کشته ای *مهندس* جان
قلبم *مجذور* جنون و تنهایی است
با تو غم در *مختصات* دنیا نیست
عشق است، یک *درس محاسباتی* نیست
عشق است، *فرمول مثلثاتی* نیست
اینجا باید عاشقی بلد باشی
در عشق باید *آخرین عدد*