مهرداد رئالیراهنمایی زنگ انشا،استاد سرکلاس بود ولی همه داشتن حرف میزدن کلاس روهوا بود
من بدبخت ساکت بودم یه لحظه از پنجره یه چیز ابی دیدم که از اسمون افتاد پایین
بلند گفتم بچه ها یه تیکه از اسمون افتاد:/همون لحظه که اینو میخواستم بگم کلاس ساکت شد
استاد شنید اوردم پای تخته تا اخر کلاس منو زد بیشرف😑😑😑