توی شهری دلقکی حضور داشت که با کارهاش مردم رو میخندون ..
روانشناسی هم حضور داشت که مشکلات مربوط به روان رو حل میکرد ...
مردم بعضی هاشون مشکل داشتن !مشکلشون این بود که نمیتونستند بخندن .....
میرفتن پیش روانشناسه ....
روانشناسه برای حل خنده ی مردم میگفت برید پیش فلان دلقک شهر اون میتونه شما رو بخندونه .....
مردم میرفتن سیرک همون دلقک و خوشحال می اومدن بیرون .....
یه روز یکی اومد پیش روانشناسه بهش گفت مشکل خندیدن دارم چی کار کنم؟
روانشناسه بهش گفت رو پیش فلان دلقک شهر . اون میتونه تو رو بخندونه ......
اون فرد به روانشناس گفت: من خودم همون دلقک هستم .......
.
.
هیچ نگاه نکن خنده ی دیگران ، یا زیاد خندیدن دیگران از روی بی دردی اون فرد هستش .....
هیچ وقت باطن زندگی خودتو با ظاهر زندگی دیگری قیاس نکن .....
مرد اونه که توی اوج مشکلاتش هم بخنده و هم دیگران رو بخندونه ......
ولی امان از روزی که امید همه نا امید بشه ......