پپ محو بازی زیبای اویدو شد و بعد از بازی به سراغ لیلو رفت.آنها برای ساعتها دربارهی تاکتیک حرف زدند و رابطهای را شروع کردند که باعث بوجود آمدن یکی از بهترین ایدهها در فوتبال شد.پپ و لیلو ۹ سال بعد در مکزیک، یکدیگر را ملاقات کردند.
با توجه به نتایج ضعیف لیلو در لالیگا بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰،لیلو تا سال ۲۰۰۳ پیشنهادی دریافت نکرد.در آن سال رئال مورسیا به دنبال ایدههای جدید بود و به سراغ او آمد.طولی نکشید که لیلو جایگاه خود در مورسیا از دست داد.او چند ماهی بدون تیم ماند تا یک تیم کاتالانی از تراسا به سراغ لیلو آمد تا بتواند جادوی خود در سالامانکا را دوباره انجام دهد.اما اینطور نشد.لیلو به دلیل نتایج ضعیف اخراج شد.
“خدا گر ز حکمت ببندد دری/ به رحمت گشاید در دیگری”
در سال ۲۰۰۵ لیلو یکی از بهترین پروژههای خود را استارت زد.او به عنوان مربی درادوس دِ سینالوا،تیم دسته اول مکزیک،معرفی شد.پپ فرصت را غنیمت شمرد تا برای مربی بازی کند که او را تحسین میکرد.با وجود اینکه پپ آخرین سالهای خود به عنوان بازیکن را سپری میکرد،اما اخبار به سمت این انتقال پپ رفت.یکی از بهترین هافبکهای تاریخ به مکزیک فراموش شده میرفت و آن هم به یک دلیل:خوانما لیلو.
تمرینهای این تیم آن هم زیر آفتاب سوزان مکزیک،قطعاً یکی از بهترین و نابترین تمرینهای فوتبال بوده است.دو مغز متفکر در حال کنکاش و تست کردن ایدههای خود بودند تا چیزهایی که خلق میکردند را بینقص کنند.در آخر فصل قهرمان نشدند اما هدف این نبود.همانند گودیر آنها به دنبال وظیفه و هدف خود در زندگی بودند.این دو نابغه در آرزوی فوتبال زیبا بودند.
طولی نکشید که گواردیولا در بارسلونا مربی شد و فوتبال را برای همیشه تغییر داد.از آن طرف،لیلو به لالیگا برگشت تا هدایت آلمریا را به عهده بگیرد.

در تاریخ ۲۰ نوامبر ۲۰۱۰،شاگرد خنجر را داخل بدن معلم خود فرو برد.بارسای گواردیولا مقابل آلمریای لیلو ۸ گل به ثمر رساند تا بعد از آغوش گرم این دو در آخر بازی،لیلو کارش را در اسپانیا تمام کند.دقایقی بعد از بازی لیلو باز هم اخراج شد.
زندگی لیلو و گودیر موازی با یکدیگرند.زندگی کاری لیلو علیه او کار کرد،همانند گودیر.لیلو هرگز نابود نشد،در حالی که شکوفایی ایدههای خود را در نیوکمپِ گواردیولا مشاهده میکرد.در آخر مردم جهان شاهد فوتبال زیبا بودند،نتیجهی تلاشِ لیلو.فعالیتهای او هرگز بیهوده نبوده است.
او میدانست که موضوع دربارهی نتیجهی آخر بازی نیست،بلکه دربارهی بازیکنانی است که آنها را دگرگون کرده است.موضوع دربارهی تعداد گلها نیست بلکه دربارهی جلسات تمرینی روزانه است.موفقیت او با معیارِ مطبوعات،مدیران باشگاه و اسپانسرها قابل اندازهگیری نیست.
هوش لیلو در تفکرات و ایدههای او نهفته است،در کلمات و بیاناتِ او،در عملکرد و واکنشهای او.کارنامهی بسیاری از مربیها با توجه به نتیجههای آنها اندازهگیری میشود،اما لیلو دیدِ عمیقتری را از ذهن و کلمات خود میطلبد.
عملکرد لیلو در فوتبال و مربیگری،بر محور بازیکن میچرخد.در واقع او هدایت بسیاری از تیمها را به عهده گرفت و بیان میکند که “مربی کارها را آسان میکند.در نهایت او یک تسهیلکننده است.یک مربی باید مثل یک خدا باشد،همه جا باشد و در عین حال هیچ جا نتوان او را دید.در نهایت او کارها آسانتر میکند و نه بیشتر.مهمترین چیز بازیکنان هستند و با فوتبالیستهای خوب همه چیز آسانتر است.”
به طور خلاصه این روش لیلو است.فوتبال متعلق به بازیکنان است و اغلب مربی سر راه سبز میشود.
شاید به همین دلیل مردم به سمت حرفهای او کشیده میشوند.او با بازیکن دربارهی سادگی فوتبالی صحبت میکند که توسط متخصصان،برنامههای مختلف و اعدادی که به آنها آمار بازی میگویند پیچیده شده است.

خوانما از مربیانی که در فوتبال امروزی بازیکنان خود را مثل یک ماشین میبینند تا آنها را به سطح بالاتر ببرد بیزار است.لیلو بازیکنان خود را همانطور که هست میبیند:انسانهایی با رویاها و آرزوها،ترسها و نگرانیها،کسانی از قابلیت خود میتوانند پا فراتر بگذارند.او میگوید “یک بازیکن بطری نیست که بخواهد پر شود،بلکه شعلهای است که باید روشن شود.
از نگاه لیلو،فوتبال ذات خود را کم کم از دست میدهد.ما ورزش را به درجهای از پیچیدگی رساندهایم که نیازی به آن نیست.عملکرد لیلو در فوتبال،خود نوعی پارادوکس است.وقتی که حرفهای او دربارهی استراتژی و تاکتیک را میشنوید،به زبانی صحبت میکند که برای یک طرفدار معمولی فوتبال حکم فیزیک کوانتوم را دارد،اما برای لیلو،همین کار و صحبتها یعنی سادهسازی کردن فوتبال.
در جستجوی تاکتیکها،بسیاری از ما شاید درگیر کتابها و دستورالعملهای مربیگری بشویم،با این حال لیلو حتی فراتر از کتاب قانون در فوتبال نمیرود.در یکی از ویدئوهای معروف لیلو (برای مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید)، خوانما لیلو میگوید که کتاب قانون در فوتبال بهترین کتاب است.این ویدئو حدود ۱۳ دقیقه به طول میانجامد و در آن لیلو به جزئیات قوانین موجود در فوتبال و استفاده از این قوانین برای تعیین تاکتیکها میپردازد.
برای مثال،در ابتدا به فرق میان امکان و احتمال میپردازد.او میگوید “قوانین فوتبال به ما نشان میدهد گه چگونه امکان بردن را افزایش دهیم.اما احتمال بردن در همهی تیمها یکسان است.اگر شما و من و نه نفر از دوستانتان فردا با بایرن مونیخ بازی کنیم،احتمال برد ۵۰%-۵۰% است.اما امکان برد ما بسیار پایین است.”
سپس او به رابطهی بین امکانپذیری و نحوهی بازی اشاره میکند “اگر شما ۱۰ بازیکن را عقب و یک بازیکن را جلو قرار دهید،احتمال بردن شما وجود دارد.این تنها ورزشی است که قوانین آن میگوید لازم نیست که حتماً به طور تمام از نیمهی زمین عبور کنید تا ببرید،البته،بتوانید ببرید.هر چند که احتمال آن کم است.”
سپس لیلو به سراغ فضایی که در آن بازی میشود،میرود “قوانین بازی میگویند که عرض زمین از طول آن بیشتر است!طبق قانون طول زمین تا نیمهی آن بالا میآید.پس راستای طولی قابل تشخیص است.اما فاصلهای که قابل تشخیص نیست عرض زمین است.”
خوانما دربارهی قانون آفساید صحبت میکند!با این منطق،او بازی با بازیکنان کناری مانند وینگرها را توضیح میدهد و میگوید که قوانین بازی چگونه به طور تضمینی ترکیبی را به ما میدهند که امکان بردن را بیشتر کند.