1- دیدا، کافو، لوسیو، خوان، روبرتو کارلوس، سیلوا، زی روبرتو، جونینیو، کاکا، رونالدینیو و رونالدو؛ هر کدام از این اسم ها برای خواب کردن تمام پسران ریودوژانیرو با رویاهایشان کافی بودند. اَبَر انسان های کمیک بوک های کیوسک های برزیل لباس زرد و آبی شان که انگار یونیفرم رسمی فوتبال است را به تن کرده بودند و از گوشه و کنار کیهان برای انتقام دور هم جمع شده بودند. فرانسه آن طرف، زیدان را داشت.

چند روز بعد وقتی گزارشگر های چپ و راست جهان، مشغول بالا و پایین کردن صفحات تا نخورده دایره المعارفشان بودند تا گزاف ترین کلمه ها را برای توصیف آنچه در زمین رخ داده بود پیدا کنند و طراحان جلد روزنامه ها فونت تیتر هایشان را به قدری بزرگ میگرفتند که گاهاً از کادر روزنامه شان بیرون میزد، زین الدین زیدان، در حالی که حواسش به باز کردن مچ بند سفیدش بود و بدون اینکه لازم باشد کلمه ای را به زبان بیاورد، از میان شلوغی ها راهش را گرفت و گذشت.

رفت و چند سال بعد، وقتی سر و کله ی سفت و سختش دور و بر نیمکت الکتریکی فلورنتینو پرز پیدا شد؛ اکثریت، مرد کم حرفی که کت و شلوار تنش میکرد و از روی نیمکت تکان نمیخورد را، نه به عنوان ناپلئون تازه ای که دندان هایش را برای اروپای بخت برگشته تیز کرده، که بیشتر به عنوان ویترین پوچ و عام پسندی برای گرم کردن بازار پاپ کورن و ساندویچ میدیدند.

زیدان اما طبق عادت ساکت بود. روی نیمکت سعی میکرد همه چیز را با چشم دنبال کند و در والدبباس، ایده آل هارا، نه اینکه با کلمه توضیح بدهد که با توپ اجرا میکرد. چند سال بعد در سن سیرو، لوکاس وازکز با چشم های درشت و خیره اش، پشت توپ سرنوشت ساز فصل ایستاده بود. زیدان هم آنجا بود. هنوز هم زیاد حرف نمیزد. وازکز اما، حرفایش را می فهمید.

۲- هاندریک وان لون در کتاب تاریخ بشر در مورد ناپلئون بناپارت مینویسد: « اگر بخواهیم فعالیت خارق العاده او را بفهمیم و روشن سازیم که چگونه یک مرد تنها توانست آن همه ملل را در عرض یک سال فقط با نیروی اراده خویش اداره نماید، نباید کتاب های متعددی که درباره او نوشته شده است را بخوانیم. مؤلفین آنها یا دشمن ناپلئون بوده اند و یا او را پرستش مینموده اند. منتظر باشید تا فرصتی دست بدهد و آواز هنرپیشه خوبی را بشنوید که « دو سرباز نخبه » میخواند. شعر آن از هانری هاینیه شاعر بزرگ آلمان و موزیک آن از رابرت شومان یک آلمانی است که دشمن میهن خود، ناپلئون، را هنگام بازدید از پدر زن خود، امپراطور اتریش، دیده است. پس آواز مذکور از مردی است که تمامی دلایل دشمن بودن با ناپلئون را دارد، آن آواز را گوش دهید و آنوقت چیزهایی را خواهید فهمید که بهترین کتاب ها نمیتوانستند به شما بگویند. »
زین الدین زیدان هیچوقت آدم حرف زدن نبود ، ولی با این حال همیشه همه متقاعد میشدند که او بهترین است. انگار که برای انجام هرکاری یک زین الدین زیدان لازم باشد. مرد عمل بود و حتی با وجود اینکه در جواب لودگی های ماتراتزی کلمه ای هم به زبان نیاورد اما کمتر کسی پیدا میشود که برنده آن مشاجره یک طرفه را کسی غیر از زیدان بداند.

آرامش و اتحادی که رافا بنیتز چند ماه برای برقرار کردنش خون و عرق قاطی کرد را زیدان در همان روز اول و آن هم فقط با حضور خشک و خالی اش به تیم اضافه کرد.

تونی کروس درباره او میگوید: " زیدان نیازی ندارد تا از یک بلندگو استفاده کند. آرام هم که حرف بزند از او اطاعت میکنیم. هر چه بگوید، قبول و برای اجرایش تلاش میکنیم. "
به همین دلیل هیچ جای تعجب نبود که در کمتر از دوسال بعد از اولین جلسه تمرینش، رئال مادرید تبدیل به تیمی شد که خواب را از چشم ملل ریز و درشت قاره ی سابقاً سبز و سفید امروز، گرفته بود.
۳- « ... و کریستیانو بعد از تغییر مسیری که فلورنزی را به دنیای موازی دیگری پرتاب کرد ... »

« ... با کف پا، درست با کف پای لعنت شده اش توپ را ابتدا روی نویر و سپس دروازه اش منگنه زد »

« ... میرالم پیانیچ شوت بی نقصی زد و کیلور ناواس مرده ی گرفتن شوت های بی نقص است ... »

« ... الکس ساندرو توپ را دور کرد اما نه دور تر از 40 متر و این کافی نبود ... »
« ... و کریستیانو رونالدو مختصات تازه ای را برای گل زدن با پا به حیطه ی امکان وارد کرد، در ارتفاع 2 متر و 38 سانتی متری جو زمین »

« ... مارکو آسنسیو و یک پروژه ی سرقت و فرار دیگر ! نصف طول زمین را اینبار با توپی که از جاشوا کیمیش قاپیده طی میکند ... »

« ... و با همان توپی که از زیر پایش کش رفته به او لایی میزند، توپ به لوکاس وازکز می رسد و او رنگین کمان سفیدی را در آسمان مه زده پاریس رسم میکند و کریستیانو، خشم خدایان روی زمین است »

« ... پاس رو به بیرون رونالدو زیر پای تونی کروس افتاد و پپه رینا عادت ایستادن و پاییدن توپی را که ظاهرا با ضریب اشتباه 5 سانتی متر به تیر اول پاس داده میشود را حفظ کرد ... »

« ... تونی کروس توپ را به داخل محوطه فرستاد و همه میدانند که سر تا پای سرخیو راموس مجنون انتظار چنین توپ هایی را میکشد، بازهم فینال بازهم روخی بلانکو باز هم سرخیو راموس ... »

« ... گریزمان و خوانفران توپ هایشان را به تیر کوبیدند و در عوض، وازکز، مارسلو، بیل و سرخیو راموس با وسواس عجیبی، در حالی که به نظر میرسید یان اوبلاک را با طناب های نامرئی به وسط دروازه بسته اند، توپ را به همان ناحیه مورد علاقه تونی کروس فرستادند ... »
« ... سانتیاگو برنابئو، کریستیانو رونالدو شوتش را حتی محکم تر از آخرین ضربه پارسالش به سمت اوبلاک شلیک کرد، گل، گل پشت سر گل ... »

« ... و یک گل دیگر، یک روز خیلی خیلی خیلی معمولی، کریستیانو هتریک میکند و رئال مقابل ولفسبورگ کامبک میزند، در یک روز واقعا معمولی »

« ...جهنم ویسنته کالدرون، روخی بلانکوی زخم خورده در حال شعله ور کردن آتش جنگی بزرگ است و این درحالی است که کریم بنزما سرود های خشن را دوست ندارد، پس شعر کوتاهی با چهار مصراع دقیقا هم اندازه می سراید تا نه تنها پفی روی آتش سرخ پوستان باشد که گرد و خاک رسانه ها و طرفداران لوس بلانکوس را هم بخواباند، دیپلماسی کریم بنزمایی ! »

« ... دنیل کارواخال با بیرون پایش سیلی سردی به گوشه توپ میزند ... »

« ... توپ زیر پای مارسلو می افتد و چند ثانیه بعد ، جسم سفیدی از داخل توده ای قرمز سالم بیرون می آید ... »

« ... و باز هم مارسلو ، یک دفاع چپ نرمال کنار مدافعان میانی تیمش بازی میکند و دفاع چپ رئال زود تر از توپ وارد دروازه ی بوفون میشود ... »

« ... الیور بهترین تصمیم را در بهترین دقیقه ممکن میگیرد، دقیقه 93. اگر میخواهید آنها را بکشید ، این کار را دوبار انجام دهید! »

4- اینها برگ هایی از تاریخ معاصر اروپای ویران و ابزورد شده ای است که روی ویرانه هایش کز کرده و اینبار داستان های مردی را می خواند که پیروز شد، پیروز شد و دوباره پیروز شد، و درست در لحظه ای که باید شکست میخورد دوباره یکبار دیگر پیروز شد و پیروز شد و این کار را آنقدر، آنهم نه از روی وسواس که از روی بی اعتنایی، تکرار کرد که آخر سر حوصله همه را سر برد. قصه قصه ی ناپلئونی کم رو تر و کم حرف تر است که زمستانی چنان بزرگ و سفید با خودش آورده که اروپای پاک باخته برای بازگرداندن روز های سبزش، چاره ای جز اتحادِ همه جانبه علیه او ندارد. انگلیسی امروز با آلمانی خوب است و کاتالونیایی، ایتالیایی را برادر خود مینامد و همه با همه خوب و متحد شده اند چون این دیگر بازی و شوخی نیست. این خود زمستان به معنای واقعی کلمه است که آمده است و به نظر هم نمیرسد خیال رفتن داشته باشد. دشمن مشترک همه را با هم دوست میکند. دوستی بزرگی که شاید یک روز باعث شود بهار منجمد اروپا دوباره شکوفه بدهد و خدا میداند آن روز صدای بوق و کرنای کارناوال های آنها تا کدام آسمان خواهد رفت، اما فارغ از همه ی احتمالات آینده و آنچه که در ادامه رخ دهد، در اینجای زمان، زین الدین زیدان و ناپلئون هایش ایستاده اند، به همان اندازه بی اعتنا که همیشه بوده اند و به همان اندازه بی توجه به داد و فریاد های اطرافشان. این را هم میدانند که اگر روزی قرار بر این باشد که بخواهند مچ بند هایشان را باز کنند فردایش با کت و شلوار باز خواهند گشت؛ چرا که رفتنشان تنها یک دلیل می تواند داشته باشد و آن، با شکوه تر کردن بازگشتشان است.

متن از احسان کاسیاس