: و مسیح همیشه... حلیم و آرام نیست و وقتی به گونه راستش سیلی بزنند گونه چپش را هم عرضه نمی کند. بلکه گاه نیز پیش می آید که عصیان می کند؛آن وقت همه قربانیان ظلم را پشت سر خود جمع می کند و به ایشان می گوید:((شما خیال می کنید که من آمده ام تا صلح را در جهان برقرار کنم؟ من آمده ام که آتش به دنیا بزنم. من شمشیر به دست دارم)) این سخنان از کیست؟ از مسیح.
متن بالا بخشی از کتاب مسیح باز مصلوب اثر نیکوس کازانتزاکیس نویسنده معروف یونانیه که آثار درخشان دیگه ای هم تو کارنامه اش داره. مثل زوربای یونانی، آزادی یا مرگ و آخرین وسوسه مسیح.
خلاصه داستان: داستان از این قراره که ریش سفیدان یک آبادی(در یونان اوایل قرن 20) چند جوان را به عنوان مسیح و یاران نزدیک او انتخاب کرده تا در مراسم تعزیه مانندی که در ایام عید پاک سال آینده برگزار خواهد شد نقش آفرینی کنند. اما این ماجرا از نقش آفرینی در تعزیه تبدیل به واقعیت زندگی می شود و این چهار جوان با تحقیق پیرامون زندگی مسیح و توجه به وضعیت جامعه پیرامون خود داد عدالتخواهی سر می دهند و این امر مشکلاتی برایشان ایجاد می کند. در نهایت آنها به مسیح تبدیل می شوند و بزرگان و کشیش ده در نقش کاهنان یهودی و... تاریخی که در موقعیت زمانی و مکانی دیگری دوباره تکرار می شود.
نثر داستان به شدت ساده و حکایتواره. نویسنده اصلا قصد نداره با کلمات و عبارات پیچیده خودنمایی کنه. توصیف ها به شدت گیرا، شاعرانه و البته تصویریه. ولی همه این سادگی باعث نمیشه که فکر کنی با یه داستان ساده و سطحی طرفی. رمان پر از کنایه ها واستعاره هاست. سرتاسر اثر اشاره هایی داره به مفاهیمی چون دین، خدا، مسیح، رابطه اسلام و مسیحیت، مارکسیسم، ریاکاری و نفاق روحانیت مسیحی، مبارزه و عدالتخواهی و...
در این دو سه سال اخیر هر کتابی که می خونم دنبال این می گردم که نسبتشو با جامعه پیرامون خودم پیدا کنم. اینکه این رمان برای من ایرانی که در روزگار انحطاط فرهنگی و اجتماعی به سر می برم چه چیز ویژه ای برای ارائه داره.جامعه ای که در رمان مسیح باز مصلوب تصویر میشه شباهت ویژه ای به جامعه ایرانی داره. یه جامعه سنتی بی هویت، یه توده بی شکل که به میل بزرگان آبادی رفتار می کنند.کشیش پیر روستا بارها اونهارو گوسفند و رمه خطاب می کنه و خودشو شبان و چوپان گله. و مردم ککشون هم نمی گزه چون این تو عقایدشون ریشه داره که "شما رمه اید و مسیح شبان شما". حتی به تحریک کشیش دست به جنایت وحشتناکی می زنند ولی در آخر داستان به خونه هاشون می رن تا تولد مسیح رو جشن بگیرند بدون اینکه ذره ای دچار عذاب وجدان شده باشند.
ترجمه مرحوم محمد قاضی هم دیگه نیازی به تعریف نداره. بخونیدش. کتاب خیلی خوبیه. اگه نخوندید هم حواله تون می کنم به همون همیشگی. به شخم چپ متئو مسی:))
مسیح باز مصلوب،نیکوس کازانتزاکیس، ترجمه محمد قاضی، نشر خوارزمی