کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد
و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند
یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفره های رنگارنگ کند کند
یا برهنه در برف دی ماه فرو غلتد
و به آفتاب تموز بیاندیشد
نه هیچ کس هیچ کس
چنین خطری را به چنان خاطره ای تاب نیاورد
از این که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست
بلکه صد چندان بر زشتی آنها می افزاید.
نه هرگز هرگز
چنین خطری را به چنان خاطره ای تاب نیاورد
از این که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست
بلکه صد چندان بر زشتی آنها می افزاید.
صد چندان بر زشتی آنها می افزاید.
.
.
O, who can hold a fire in his hand
By thinking on the frosty Caucasus
Or cloy the hungry edge of appetite
By bare imagination of a feast
Or wallow naked in December snow
By thinking on fantastic summer’s heat
O, no! the apprehension of the good
Gives but the greater feeling to the worse
William Shakespeare (1564-1616) , King Richard II. Act i. Sc. 3
ترجمه از الهه قمشه اي