رستگاری در فراتر از بهشت
فصل 1: اقیانوس
قسمت 2: پیشنهاد طلایی
قسمت 1
وارد خونه پلانکتون که یه سطل آشغال بزرگ بود شدیم.
+ اینم از خونه من، یه سطل زباله بزرگ برای یه پلانکتون کوچیک. خب فقط یه مشکل ریز وجود داره
من تو خونه جا نمیشدم! بعد یه صدایی تو ذهنم اومد، صدای همون دانشمند الکلی بود که تو خواب دیده بودم:( این چهار تا کلید رو بمبه رو به ترتیب فشار بده مشکلت حل میشه.) بعد صدای اون پسر زرد پوش برای اولین بار اومد که میگفت:( جیییز ریک به نظرت زنده میمونه؟) مثل اینکه دانشمنده خیلی خوشش نیومد و بهش گفت ...یدمت بچه جری اون لباس زردتم که انگار با رنگ پاش پشت سر هم شاش بهش چسبوندن ....دم چشم بند مسخرتم ....دم خودمم ...یدم که تو رو اوردم اینجا...
بعد صداش قطع شد. اتصال مغزی رو قطع کرده بودن.
همون کارو رو بمب انجام دادم و کوچیک شدم درست اندازه پلانکتون! رفتم داخل
+ خب بذار اول خودمو معرفی کنم. من پلانکتونم اینجا هم خونه منه و این تجهیزاتی هم که میبینی همش صرف نقشه کشیدن میشه برای به دست اوردن اون فرمول همبرگر مخصوص رستوران خرچنگ که نمیدونم کجاست
- چرا دنبال فرمول بقیه ای؟ اون به کسب و کار صاحبش مربوط میشه به تو چه ربطی داره؟
+ من میخوام پولدار ترین موجود زنده شهر بشم و تنها راهش به دست اوردن همین فرموله. اونوقت از سرتاسر شهر برام مشتری میاد و من برای همیشه بالاترین جایگاه رو خواهم داشت. این فرمول مثل خونی میمونه که به جای کمیت، کیفیت زندگیمو افزایش میده. مثل نیمه گمشده ای که بهم خوشی و شادمانی ابدی رو هدیه میده. من باید اونو به دست بیارم. تو رو هم اوردم اینجا تا اینکار رو برام انجام بدی منم در ازاش اجازه میدم تو ازاد بشی و از اینجا بری؟
- شوخیت گرفته؟ من هیچوقت این دزدی بزرگ رو انجام نمیدم و به هیچ وجه زندگی چندتا شاغل رو خراب نمیکنم. بعدشم تو میخوای در قبال این فرمول ارزشمند ازادی رو بهم بدی که حق اولیه و بدیهی منه؟ مسخرس
رفتم تا از خونش خارج بشم
+ صبر کن صبر کن. اگه بری بیرون مثل همین چند دقه پیش باهات برخورد میشه ها، یادته؟ اصلا حقوق سه ماه گذشتم رو که طبق معمول با دزدی به دست اوردم بهت میدم. تقریبا نصف اون بودجه سالانه کلوب شبانس که تو دنبالش بودی.
به خودم اجازه دادم قانع بشم و برگشتم.
+ حالا خوبه. میخوای چایی برات بیارم؟
- مگه زیر آب هم میشه چایی خورد؟
+ وقتی دست من تو کار باشه حتما میشه. من مدفوع موجودات مختلف رو جمع میکنم بعد با کمک این دستگاهی که ساختم با چندتا ماده ترکیبش میکنم تا یه نوشیدنی خوشمزه و مقوی به دست بیاد. تو هم بخور عاشقش میشی.
- نه من نمیخوام گه خوری مخصوص کساییه که دنبال فرمول مردمن.
+ هر طور مایلی. خودم میخورم. خب حالا تعریف کن ببینم، چطور شد از اون پولا با خبر شدی و اومدی اینجا؟
همه چیو از دیدن اون خواب مرموز تا خونه پلانکتون رو براش تعریف کردم
- همش همین بود. دیگه کار خاصی انجام نمیدم و مثل خیلیای دیگه زندگی میکنم.
+ پس از یه دانشمند نابغه رسیدی به چندتا خل و چل زیر آب. اونا خیلی اسکل تر از چیزین که به نظر میرسن. اسم کلابشون رو گذاشتن +22 چون شنیدن انسان های بالای آب از ترکیب مثبت 18 زیاد استفاده میکنن و براشون فانه اینا هم فکر کردن خیلی قشنگه که عددش رو تغییر بدن.
- پس بی دلیل نبود که باب اسفنجی بدون فکر کردن جوگیر شده بود.
+ یه سندی سنجاب باهاشون دوسته که از بالای آب اومده و بین اونا از همه عاقل تره. این شیشه اکسیژن و چکمه ای که الان دورتن هم اون اختراع کرده برای همین مواقع.
- خیلی جالبه. مثل یه موجود فضاییه پیشرفته که به این سیاره مهاجرت کرده.
+ البته منو هم در نظر بگیر. منم بین اینا یه نابغه محسوب میشم.
- با این تجهیزاتی که در اختیار داری معلومه ذهنت خوب کار میکنه. با این همه وسیله دنبال فرمولی؟
+ همشو برای به دست اوردن فرمول ساختم. ولی وقتی شکست میخورم ازش برای کارای دیگه هم استفاده میکنم. مثلا این دوربین رو ببین که به میله بلند وصل شده. این دوربین رو هر وقت حوصلم سر میره میبرم بالای آب و از مردمی که رو قایق یا اسکی در حال رفت و آمدن عکسای لحظه ای میگیرم و ثبتشون میکنم. دیدن تفریح بقیه میتونه یه دلخوشی کوچیک برای من باشه. بیا عکسا رو ببین.
- چه صحنه خنده داریه... وای اینو ببین چیکار داره میکنه... اوه(لبخند زدم) این مو بلونده خیلی خوشگله. چه ترکیب صورتی، چه تیپی...
+ اره خوش قیافس. حالا بیا بقیه وسایلم رو بهت نشو...
- اوه صبر کن، اینجا هم دوتا رنگین کمون خوشگل دور هم افتادن. با اون چهره با کیفیت قبلی میتونس خیلی رویایی بشه.
+ وایسا ببینم، از اون پسر خوشگل خوشت اومد، اینجا هم گفتی با رنگین کمون حال میکنی. پس...
- نه نه نه چیزی نیس.
دوربین رو سریع گذاشتم سر جاش
- اون قیچی به چه دردی...
+ نه دیگه نمیتونی منو بپیچونی. فهمیدم قضیه از چی قراره. حالا وقتشه یه چیزی رو برات تعریف کنم.
- خوبه باز زیر آب امنه خبری نیس. ولی لطفا به کسی نگو.
+ مگه من کیو دارم؟
سر تکون دادم
+ قبل از اینکه بیام تو اقیانوس رو خشکی یه صاحب داشتم، یه پسر به اسم دیپر Dipper که دو سال پیش منو برای خوشبخت بودن فرستاد اقیانوس. اون تو امریکا تو یه محله به اسم آبشار جاذبه زندگی میکنه. برای اینکه بدونی چرا دارم ازش تعریف میکنم فقط کافیه بیای نقاشی که از چهره دیپر کشیدم رو ببینی. اینجاس.
- اوووه شت. عجب جیگری.
+ دیدی خوشت اومد. دیگه از نزدیک ببینیش که واویلا.
- کاش میشد ببینمش.
+ بحث دقیقا همینه. من ادرس دقیقشو برای اینکه هیچوقت فراموش نکنم تو این تیکه مقوای سفید یادداشت کردم. تو برای من فرمول رو گیر میاری منم تو رو همراه با ادرس آبشار جاذبه و وسایل لازم برای رفتن به اونجا ازاد میذارم که بری. تازه حقوق سه ماه منم سر جاشه.
رفت و یه جعبه شکلات که به شکل قلب بود رو برداشت
+ تو دلت میخواد قلب عاشقت به ارامش برسه. منم سر زندگی و به کمال رسیدن رو میخوام. هدف همین قلبه که تو وجودته. تو برای من هورمون موفقیت رو تزریق میکنی منم لذت بیکران معنوی رو برات به ارمغان بیارم. برو مخ دیپر رو بزن و باهاش وارد رابطه شو. میتونی عشقتو بهش بگی و برای تکمیل کردن خودت باهاش باشی. من اونو خوب میشناسم اون باهوش و منطقی و مهربونه و مشکلی پیش نمیاد
اوکی این شد یه چیزی. باید کار و کاسبی چند نفرو خراب کنم و یه دزد جنایتکار رو به خوشبختی برسونم و در عوض خودمم میتونم کلی حال کنم. تصمیم گیری سختی بود. فکرامو کردم و بعد از چند دقیقه رفتم پیش پلانکتون.
- حله پلانکتون. پیشنهادتو قبول میکنم
ادامه دارد...