سرودن این غزل بر میگرده به یک سال پیش:
گفتند حاصل من و تو ما نمی شود
هرچند قصه ختم به اینجا نمی شود
دل کوچک است و وصف تو دنیای عاشقی
شَهرت درون کوچه ی من جا نمی شود
فرقی نمی کند که کجا چشم بسته ام
خوابم بدون روی تو رویا نمی شود
دیدم درون چشم تو اشکی شبیه موج
دریا بدون موج که دریا نمی شود
یلدا همان شباهت دنیا به موی توست
یلدا همان شبیست که فردا نمی شود
از لا به لای ابر نگاهی به خانه کن
رنگین کمان بدون تو پیدا نمی شود
قصه تمام شد، همه جا ماجرای توست
این شد که حاصل من و تو ما نمی شود
_____________________________________________________
این غزل هم برمیگرده به هفت سال پیش:
ما دوان در پیِ دامیم که صیاد تویی
خوش گرفتارِ تو باشیم که آزاد تویی
لحظه ای دیدنِ خورشیدِ رُخَت ما را کُشت
جانِ شیرین به تو دادیم که فرهاد تویی
شمع و پروانه و بلبل همه در بسترِ گل
جمعِ مستانه ی ما گفت که شمشاد تویی
عاشقی کردم و چشمانِ سیاهت دیدم
بن و بنیان ز کفم رفت که بنیاد تویی
دلِ ما زمزمه می کرد به افلاکِ جهان
همه در گوشِ فلک خواند که فریاد تویی
دلتون همیشه عاشق....