طرفداری- و به همین راحتی همه چیز مشخص شد. پنج دقیقه از وقت های تلف شده گذشته بود و یورو 96 قهرمانش را شناخت. آلمان قهرمان شده بود و 73 هزار تماشاگر ومبلی، با سوت های اعتراضی، به اولین گل طلایی مسابقات اعتراض می کردند. صحنه های قهرمانی بازیکنان و هواداران آلمان نه تنها باعث ناراحتی طرفداران چک شده بود- که تیم رقیب بودند و گریه کردنشان طبیعی بود- بلکه انگلیسی ها با ناامیدی حاصل از اینکه دوباره فوتبال قرار نیست به خانه برگردد، شادی رقیب اصلیشان را در خاک انگلیس تماشا می کردند.
یک گل در 12 بازی، چیزی نبود که از بیرهوف انتظار می رفت. با ناامیدی حاصل از این موضوع، انتقالش به هامبورگ را قطعی کرد و از این قسمت به بعد، قرار بود همه چیز برای اولیور سخت و سخت تر شود. یک تجربه بد در هامبورگ بالاخره او را به بروسیا مونشن گلادباخ کشاند و آن جا هم بد اقبالی، دست از گریبان بیرهوف برنداشت. بسیاری این مهاجم را سرزنش می کردند که استقامت و فداکاری لازم را ندارد. «شاید آماده نبودم اما این هم حقیقت داشت که هیچوقت سرمربیای نداشتم که بخواهد به من اعتماد کند. هیچکس سعی نکرد مرا به بازیکن بهتری تبدیل کند.» شکی نیست احساسات منفی علیه بیرهوف -کسی که بعدها ادعا کرد از بوندسلیگا «بیرون انداخته» شده است- هرچه بیشتر در تار و پود بیرهوف نفوذ می کرد، او را به شخص قدرتمندتری تبدیل می کرد. بسیاری پا را فراتر گذاشته و ادعا کردند دلیل بازی کردن بیرهوف، مشهور بودن پدرش است. همه چیز دست به دست هم داد تا تصمیمی سخت اما لازم برای خروج از آلمان گرفته شود.
با اعتماد به نفسی بهم ریخته شده، بیرهوف جدا به این فکر می کرد از فوتبال خداحافظی کند و به تحصیلات روی بیاورد. گرچه بیرهوف بعدها فارغ التحصیل بخش اقتصاد شد اما در آن دوران نمی خواست کم بیاورد. به همین دلیل تصمیم گرفت راهی اتریش شود و برای سالزبورگ بازی کند. این انتقال بسیار سودمند بود زیرا هم از زیر ذره بین رسانه های آلمانی دور شده بود و هم می توانست نشان دهد چقدر غریزه های یک گلزن قهار را دارد. سالزبورگ در فصل که پنجم شد، 23 بار از گلزنی بیرهوف بهره برد. گرچه اولیور در شهر موتزارت بازی می کرد اما سبک بازی او، به هماهنگی و زیبایی سمفونیک نبود و بیشتر از خون و عرق مایه می گذاشت تا مدافعین را خسته و در نهایت درمانده کند.
بیرهوف در شهر موتزارت و به عنوان یک die Mozartstädter، اعتماد به نفس خود را دوباره پیدا کرد. بیرهوف دوباره در مرکز توجهات بود. اینتر با پیشنهاد 400 هزار پوندی قدم پیش گذاشت و همه چیز در آستانه نهایی شدن بود که اولین حضور بیرهوف در ایتالیا بسیار بد پیش رفت. مشخص شد او در برنامه های کورادو اوریکو جایی ندارد و بدون انجام یک بازی برای نراتزوی، به تیم تازه صعود کرده آسکولی پیوست. آن فصل برای اولیور فاجعه پیش رفت زیرا در کل بازی ها فقط دو گل به ثمر رساند. هواداران آسکولی چندان از وضعیت مهاجم آلمانی خود راضی نبودند. همانطور که خود بیرهوف می گوید: «وقتی وارد کمپ تمرینی شدم، همه مرا هو کردند. واقعا فکر می کردم به پایان خط رسیده ام. آن زمان داشتن دوستان صمیمی مانند مارکاتو و بنتی، بسیار مهم بود.»
در سری آ، مهاجمان کار بسیار سختی پیش رو داشتند و افسانه و قصه پریان در اینجا به پایان خط می رسید. سه فصل آتی بیرهوف در سری آ، چیزی شبیه به تولدی دوباره بود. او برای آسکولی 48 گل به ثمر رساند اما این تیم به دسته پایین تر سقوط کرد و کاری از دست بیرهوف برنمی آمد. تنها کاری که می توانست، این بود که به راه ادامه دهد و دنبال پیشرفت باشد. آلبرتو زاکرونی، سرمربی وقت اودینزه متوجه استعداد بیرهوف شد و دستور داد او را به خدمت بگیرند. رقم انتقال 1 میلیون پوند بود. کمتر کسی فکر می کرد زاکرونی بر روی کارنامه بیرهوف چنین تاثیری بگذارد. کاملا به طور آشکار، اعتماد به نفس بیرهوف بالا رفت. این مهاجم آلمانی نمایش هایی در اودینزه داشت که در طول سال ها بازی، یک بار هم تکرار نکرده بود. کم کم همه چیز بر وفق مراد بیرهوف پیش می رفت.
سری آ ستاره های بسیار بزرگی داشت اما بیرهوف به عنوان شماره 9 خطرناک، نامش را بر سر زبان ها انداخته بود. 17 گل در لیگ مخصوصا مقابل یوونتوس مارچلو لیپی که باعث پیروزی اودینزه شد، از یادها فراموش نشده است. با شروع یورو 96، برتی فوگتس هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسی را به عنوان زوج کلینزمن بازی دهد. بیرهوف برای بازی های دوستانه دعوت شد و پس از درخشش، بالاخره در لیست 23 نفره فوگتس قرار گرفت تا مهم ترین رویداد دوران بازیگریاش را تجربه کند.
سرنوشت همیشه شگفت زده می کند. بیرهوف که تا فینال بازی ها بیشتر نظاره گر درخشش هم تیمی هایش بود، در دقیقه 69 به جای مهمت شول وارد بازی شد و گل پیروزی بخش آلمان را به ثمر رساند تا به نماد و سمبل این کشور تبدیل شود. بیرهوف خیلی زود از یک بازیکن اضافی، به قهرمان ژرمن ها تبدیل شد. بیرهوف که نمی خواست به پدیده یک تورنمنتی تبدیل شود، تمام سعیاش را به کار گرفت تا در اودینزه هم بدرخشد. او در سیستم 3-4-3 آلبرتو زاکرونی فضای بسیار خوب و ویرانگری در اختیار داشت. آن ها در نهایت توانستند در حضور بسیاری قهرمانان، به رتبه سوم دست پیدا کنند و راهی لیگ قهرمانان اروپا شوند.
زمان سپری شد و بیرهوف روز به روز بر شهرتش افزود. تا فصل 1997/98، او به مهاجمی تبدیل شد که اگر از مدافعان حریف می پرسیدید، بیشترین هراس را از مقابله با او داشتند. بیرهوف با اینکه آلمانی بود و در ایتالیا بازی می کرد اما بیشتر سبک مهاجمان انگلیسی را داشت. می دانید که، سرسخت، سرزن و فیزیکی. مهم تر از همه این ها، اسمی مشابه انگلیسی ها داشت. بیرهوف بهترین مهاجم روی هوا بود. شما توپ را ارسال می کردید و سپس به تماشای هنرنمایی بیرهوف می نشستید. در حضور ستارگانی مانند رونالدو، الکس دل پیرو و اینزاگی، با 27 گل عنوان برترین گلزن رقابت های سری آ (کاپوکانونیره) را از آنِ خود کرد.
هم زاکرونی و هم بیرهوف، قرار بود فریولی را ترک کنند و وقتی زاکرونی پیشنهاد میلان را دریافت کرد، خیلی زود توصیه کرد تا بیرهوف هم به سن سیرو بیاید. مبلغ انتقال 11 میلیون پوند بود. هفت سال پس از امضای بی نتیجه با اینتر، دوباره به سن سیرو بازگشته بود تا این بار پیراهن شیطان فوتبال ایتالیا را بر تن کند. بسیاری از هواداران میلان، در خصوص جذب بیرهوف شک و تردید داشتند. او را بازیکنی ایستا و بدون سبک می دانستند که با خارق العاده بودن فان باستن فاصله داشت. میلان روزهای بدی را سپری می کرد. پس از دو فصل فاجعه بار، سیلویو برلوسکونی از زاکرونی خواست سهمیه لیگ قهرمانان اروپا را کسب کند. میلان بالاخره توانست برگردد و بیرهوف و زاکرونی، معماران این بازگشت باشکوه بودند. بیرهوف برای میلان 19 گل به ثمر رساند که 15 گل از روی ضربات سر بود.
بیرهوف در دیدار مقابل امپولی هتریک کرد تا میلان از لاتزیو عبور کرده و به صدر جدول برسد. در هفته پایانی او با ضربه سر مقابل پروجا گلزنی کرد تا اسکودتو از آنِ میلان شود. شکوه و افتخار دوباره به سن سیرو برگشته و بیرهوف، اسطوره میلان نام گرفته بود. بیرهوف دو فصل دیگر در میلان ماند اما ظهور پدیده ای به نام آندری شوچنکو، دیگر حضور بیرهوف را کمرنگ کرده بود. بیرهوف قبل از اینکه به کیه وو برود، یک فصل برای موناکو بازی کرد. آخرین بازی او مقابل یوونتوس قهرمان بود. با آنکه بیانکونری قهرمانی را مسجل کرده بود، اما بیرهوف هرکاری کرد تا جشن قهرمانی آن ها را خراب کند.
آن شب بیرهوف مثل یک ستاره راک میانسال که آخرین بار روی صحنه رفته، درخشید و هتریک کرد. آن بازی را بانوی پیر با نتیجه 4-3 به نفع خود به پایان برد. با وجود فراز و فرودهای فراوان زندگی بیرهوف که گاهی فرودهای آن بیشتر از حد معمول بود، او توانست اسطوره میلان شود. با قدرت برتر ذهنی، او توانست از سد تمامی موانع عبور کرده و راه را برای امثال ماریو گومز و میروسلاو کلوزه باز کند. شاید فوتبال مهاجمان پر زرق و برق زیادی به خود دیده اما افراد بسیار کمی وجود دارند که می توانند ادعا کنند پا به پای آن بزرگان جنگیدند و قطعا، اولیور بیرهوف دوست داشتنی، یکی از آن افراد معدود است.
به قلم James Sweeney برای وبسایت Thesefootballtimes