علی کریسهنوزم میترسم😐
یه بار امپول داده بود نمیزدم دم تزریقات وایستاده بودم هی بابام میگفت بزن من مسگفتم نه تزریقات زنان و مردانم کنار هم بود یکی از پیرزنای فامیل اومد امپول بزنه یکم احوالپرسی کردیم دختر امپول زن اومد فکر کرد ما همراه پیرزنه ایم امپول منو گرفت و رفت منم نمیدونستم چی شده یهو دیدم اومد گفت امپولشو زدم فقط شب شاید تب کنه مواظبش باشید من و بابام یه حالتی بین پوکر و خنده بودیم 😂😂