طرفداری- می خواهم با شما صادق باشم. من واقعا به چیزهای مختلفی که درباره چمپیونشیپ گفته می شود اعتقادی ندارم. فوتبال بازیای است که همیشه شرایط یکسانی را دارد. بله چمپیونشیپ شرایط و خصوصیات خاص خود را دارد اما با این حال، چمپیونشیپ نیز یک رقابت است. تیم های خوبی در چمپیونشیپ وجود دارد، بازیکنان خوبی در این رقابت هستند و ایده شما مهمترین چیز است. وقتی که به چمپیونشیپ فکر می کنید، وقتی شغلی به شما برای حضور درچمپیونشیپ پیشنهاد می شود، اولین فکر شما باید این باشد: "آیا ایده های من در این لیگ جواب خواهد داد؟" این اولین قدمی است که شما باید بردارید. این چمپیونشیپ نیست که ایده شما را تغییر می دهد، خیر؛ این شما هستید که با ایده های خود چمپیونشیپ را تغییر می دهید. آیا می توانیم ایده خود را عملی کنیم؟ آیا می توان با ایده و فلسفه خودمان به آنجا رفت؟ ما این شرایط را در نظر می گیریم و می گوییم: بله. و بعد؟ ما به دنبال شغل خود به آنجا می رویم.
باز هم می خواهم با شما صادقانه صحبت کنم. هنگامی که من دروازهبان بودم، در طول دوران حرفهای خود در فوتبال به همان اندازهای که بازی می کردم، به همان اندازه نیز بر روی نیمکت می نشستم. با این حال این (روی نیمکت نشستن) به من دو دیدگاه داد، دو چشم انداز فکری را به من داد. نیمکت نشینی به شما این امکان را می دهد تا بازی را مشاهده کنید، فضاها را مشاهده کنید و در کل همه چیز را ببینید و تحت نظر بگیرید. چنین چیزی به من کمک کرد تا در حال حاضر بتوانم فوتبال را درک کنم. ایده مربیگری در فوتبال کمی دیر به ذهن من رسید. وقتی که متوجه ی شوید که توپ از شما سریعتر است (نشانه پیر شدن) با خوتان می گویید: "درسته، من این بازی را دوست دارم، من می خواهم به حضور در این بازی ادامه بدهم اما نه به عنوان بازیکن." این درباره زمانی است که من خیلی به ادامه حضور در فوتبال فکر می کردم. برای یادگیری اصول سرمربیگری، من یک فرآیند دو یا سه ساله را گذراندم و خیلی سعی کردم تا به درون فوتبال وارد شوم و سعی می کردم به آینده خود نگاه کنم.
شما هر تجربهای را که کسب کنید، آن تجربه ها را جمع می کنید و همه آن تجربیات را در داخل یک جعبه قرار می دهید. سپس هرگاه که به آن تجربیات نیاز داشته باشید، به سراغ آن جعبه رفته و از آن چیزی را برمیدارید. من از مربیانی که برایشان بازی کردم چیزهای زیادی را آموختم. در پورتو، تحت نظر مورینیو، ما با یک گروه فوق العاده از بازیکنان همه افتخارات ممکن را به دست آوردیم. مورینیو آن تیم را ساخت. او ما را به موفقیت رساند و فاتح همه چیز شد. این تاثیر بسیار زیادی را بر روی من داشت. بعد از آن، در پورتو با شخصی مثل اسوالدو فریرا کار می کنید، مردی که سالهای زیادی را در فوتبال گذرانده است و هر آنچه که می گوید کاملا معقول است. موارد زیاد دیگری نیز وجود دارد. من در روسیه و اسپانیا کار کردهام و در تیم ملی (پرتغال) نیز حضور داشتهام. شما هر تجربهای را که کسب می کنید، برمیدارید و در داخل یک جعبه قرار می دهید، سپس هنگامی که به چیزی از داخل آن جعبه نیاز داشته باشید، به سراغ آن جعبه رفته و هر چیز مورد نیاز خود را از آن برمیدارید. پس از مدتی، این تبدیل به غریزه در وجود شما می شود.
فریرا اولین تجربه مربیگری را در مالاگا و سپس در پاناتیناکوس به من داد. او تیم خوبی از افراد را داشت که تحت نظر او کار می کردند، یکی از آنها، روی پدرو سیلوا بود که اکنون دستیار من در وولورهمپتون است. پس از این زمان، همه چیز شروع به تغییر می کند. شما به یک فلسفه خاص می پیوندید. به یک چشماندازی از فوتبال می رسید و متوجه می شوید که در فوتبال باید چگونه عمل کرد. با این حال شما دیدگاه خود را به این چشمانداز اضافه می کنید و به مردم دیدگاه خود را ارائه می دهید. دیدگاه و عقیده شما درباره فوتبال از اتاق رختکن شروع می شود. در گفت و گو کردن شما چیزهایی را به اشتراک می گذارید و گفت و گو یکی از مهمترین چیزهایی که یک گروه یا تیم پویا خواستار آن است و آن تیم باید قادر به گوش دادن و درک حقیقی صحبت ها باشد. شما همیشه باید فضایی را برای اشتراک نظر در تیم خود ایجاد کنید اما در عین حال باید این آمادگی را داشته باشید تا تصمیماتی را بگیرید که با شیوه و روش های شما متناسب باشد. در این زمان است که شما متوجه می شوید که آماده هستید تا تبدیل به رهبر و شخصیت اصلی تیم خود باشید. من چنین احساسی را در اولین تجربه سرمربیگری خود احساس کردم.
من خوششانس هم بودم. وقتی برای اولین بار در ریوه آوه سرمربیگری خود را آغاز کردم، هرگز در هیچ جای پرتغال سرمربیگری نکرده بودم. در آن زمان رساندن تیم به رتبه های بالای جدول کار سادهای نبود، اما من از فوتبال پرتغال آگاهی زیادی داشتم و افرادی که می توانستند به من کمک کنند از تجربه و پیشینه خوبی برخوردار بودند. این یک چالش واقعی بود اما ما به این ایده بزرگ که می خواهیم موجب پیشرفت باشگاه شویم، دست پیدا کردیم. شاهد پیشرفت زیادی بودیم. هیچ هدفی نداشتیم اما می دانستیم که به چه جایگاهی می توانیم دست پیدا کنیم. در سال اول، ما فصل را در رتبه ششم جدول به اتمام رساندیم. در این زمان شما با خود می گویید: " خوب، برای سال دوم ما به دنبال اهداف بزرگتری خواهیم بود." شما با خود شرط می بندید و همه چیز خود را برای برنده شدن در این شرط (پیشرفت در سال دوم) می دهید. همه چیز خیلی خوب پیش رفت. ما موفق شدیم در دو فینال حذفی کشورمان (جام حذفی و لیگ کاپ پرتغال) حضور پیدا کنیم و توانستیم برای اولین بار در تاریخ، ریوه آوه را به رقابت های اروپایی برسانیم. این یک هدف فوق العاده برای باشگاه ما بود و موفق به انجام کاری بسیار بزرگ شده بودیم. چنین چیزی باعث میشد تا ما به خودمان افتخار کنیم اما در عین حال به اندازه کافی فروتن بودیم تا بدانیم این فرصتی که در اختیار ما قرار گرفته است به دلیل اعتماد یکسری از افراد است. آن ها به ما اعتماد کردند و این فضا را در اختیار ما قرار دادند تا بتوانیم کار خود را توسعه دهیم.
لحظهای که فهمیدم قرار است به والنسیا بپیوندم باور نکردنی بود! مثل این بود که شما در حال بالا رفتن از یک نردبان هستید، خوب؛ شما سرمربی ریوه آوه هستید، آن ها را به مرحله بعد می برید و خود شما نیز به مرحله بعدی می روید اما انتقال به والنسیا مثل این بود که انگار 3 قدم را در یک حرکت برداشتهاید. این برای من یک چالش بسیار بزرگ در یک باشگاه بسیار بزرگ بود. من این احساس را داشتیم که والنسیا چیز دیگری است. در مستایا، جایی که 50000 هزار هوادار پر سر و صدا حضور داشتند. در لیگ قهرمانان اروپا، جایی که در هر مسابقه باید در مقابل یک تیم بسیار بسیار خوب به میدان بروید. ما درباره لیگ قهرمانان صحبت می کنیم، جایی که تیم های بسیار بزرگ و با تاریخچهای بزرگ در آن حضور دارند. در هر مسابقهای که به میدان می روید، تیم مقابل یا به اندازه شما بزرگ است یا از شما بزرگتر است.
سپس به پورتو رفتم. بازیکن بودن در یک باشگاه برای سالیان طولانی چیزی است که هرکسی ندارد. شما این باشگاه را می شناسید و به آن احساس دارید. شما می دانید که کار و مبارزه کردن برای این باشگاه چه معنایی دارد. این همان چیزی است که باعث می شود احساس خوبی داشته باشم و بدانم که ما آماده هستیم. من میخواهم در این باشگاه یک برنده باشم بنابراین فقط باید خودم باشم. ما کار خود را آغاز کردیم و باشگاه اهداف مشخصی را برای دستیابی به آن داشت. ما باید در آن سال در لیگ قهرمانان اروپا حضور پیدا می کردیم و در پلی آف باید به مصاف آاس رم می رفتیم. این مهمترین هدف باشگاه بود. روز آماده سازی برای تقابل با رم، فقط به هدفی که داشتیم فکر می کردم. پس از آن، ما می توانستیم برای هر بازی دیگری و هر چیز دیگری که خواستارش بودیم بجنگیم و برنده شویم و به دنبال اهداف نهایی خود باشیم. اما در یک باشگاه فوتبال، مسئله فقط این که چه کسانی در میدان حضور دارند نیست. برای پیروز شدن و پیروز شدن و پیروز شدن طی سال های طولانی به چیزی بیش از اینها احتیاج است. حضور همه افراد در این لحظات بزرگ بسیار ضروری است و در باشگاه پورتو، احساسی که از سوی هواداران به ما منتقل می شد بسیار خوب بود. ورزشگاه دراگو همیشه پر از تماشاگر بود و مردم همیشه از تیم حمایت می کردند و این برای من خیلی مهم بود.
من از دوران حضور خود در پورتو چیزهای زیادی را یاد گرفتم. اول از همه، این قرعه کشی چیزی نبود که ما بخواهیم آن را خوب ارزیابی کنیم. به عنوان یک سرمربی، چنین چیزی باعث رشد و پیشرفت شما می شود. شما باید در هر بازی برنده شوید و تمام 24 ساعت شبانه روز خود را برای آن کار کنید. هیچ چیز دیگری در زندگی شما اتفاق نمی افتد. شما نمی توانید سست و ضعیف شوید. همه چیز به پیروز شدن مربوط می شود و چنین چیزی شما را تحت فشار قرار می دهد و شما را قویتر می کند، خیلی قویتر!
این بدان معنا نیست که شما باید به نتایج بد واکنش خوبی را نشان دهید. کسب نتایج بد حس افتضاحی دارد و شما از آن متنفر هستید. آن شب (پس از شکست) شما نمی خوابید، شما اصلا نمی توانید بخوابید. اما شما باید این آمادگی را داشته باشید تا صبح روز بعد دوباره پیش بروید و قدم دیگری را برای پیشرفت و رشد کردن بردارید. کار سختی است اما هنگامی که شما به ابزاری دست پیدا می کنید که می تواند موجب قطع ارتباط شما با فوتبال شود، در این زمان شما بهتر عمل خواهید کرد. من در این فرآیند هستم و گاهی اوقات می توانم از فوتبال فاصله بگیرم و فقط به زندگی فکر کنم.