شیر فرهاد تعلیقیخیلی خب ...داستان زیاد هست ولی اینو میگم
میخواستم از سوم راهنمایی برم به اول دبیرستان و مدرسه ام عوض شده بود تازه
از استرس زیاد می رفتیم ازدبیرستانیای سابق معلمان و میپرسیدیم ببینیم چجورین نود درصدشون اسم یه معلم و می گفتن اسمش آقای حدادی بود یک فرد معتاد صفرکیلومتر با دومتر قد پشت موهای عجیب قریب لاغر و قلمی دستای کشیده و خییلی قدیمی و وحشی بود این بطوری که شهرتش تو کل شهر بودش قیافش خداوکیلی الانم واسم ترسناکه.
یه دویست شیش داشت واسه زمان تیرکمان سنگی بود بچه ها می گفتن یک سال پیش روش نوشتیم من گناه دارم من ببر کارواش امسالم روش بود 😂 با ماجیک نوشته بودن اصلا ماشین به تخمشم نبود .
بعد یه کاپشن چرم داشت که خود کاپشن و می پوشید باشلوارپارچه ای پاچه گشاد و کفش نوک تییز شبیه نقش اولیا فیلم ترسناک میشد.
خلاصه بچهها همه اینارو شنیده بودن و باترس و وحشت روز اول مدرسه رفتیم نشستیم تو کلاس .
معلم عربیمونم بود.
زنگ اول معلمش نیومد .زنگ دوم یه معلم ادبیات خوب داشتیم اومد خیلی باهاش حال کردیم .....ولی زنگ سوم نوبتی هم باشه نوبت حدادی بود😂
به خودمون روحیه میدادیم می گفتیم اونجوریاام دیگه نیس اینم آدم خوبیه
ولی خبر نداشتیم اون روز به طرز عجیبی خماار بود
اومد لیست و حضورغیاب وبخونه وسطاش یه دفع خوابش برد😂😂
اولش فکرکردم کصخل کرده ولی وقتی ده دقیقه گذشت دیدیم واقعا خوابه کسی تخم نداشت بلند بخنده پسرخالم هم بغلم نشسته بود یه دفع پسرخالم بلند گفت :آقا بحث و عوض کن.😂😂😂😂
حدادی همچو اضراعیل چشماشوبازکرد با اون لهن صدای معتادگونش گفت :کی بووود؟هااااا؟ پسرخالم که شاشیده بود توشلوارش گفت:آقا ما منظورمان این بود حاضریم!
حدادی بهش گفت بیا بیرون. پسرخالمم از ترسش با کتاب اومد بیرون که باکتاب سرشو گرم کنه یه دفع حدادی گفت کتاب و بزاجاشش...آقا همه ریده بودیم تو خودمون 😂
پسرخالم رنگش مثل گچ شده بود رفت وایساد جلو پاهاش میلرزدش
حدادی اون کاپشن چرمشو درآورد ساعتشودراورد بعد گفت :اون در و ببند
پسرخالم رفت در و ببنده یه دفع یه نععععره زد گفت تو نه کرررره خرررر
همونجا اشهدشوخوندیم بچها خایه کرده بودن
بلند شد حدادی رفت سمتش گفت اخه گووشفند گوشفند 😂گلوشو گرفت ناموسا خداوکیلی دروغ نگم حدود بیست دقیقه چک و لگدییش کرد😂ما پشمامون ریخته بود مدیر مون اومد گفت اقای حدادی چخبره
گفت این گوشفند درسشونمیخونه! مدیرمون خودش پشماش ریخته بود اخه اولین جلسه چه درسی😂خلاصه هیچی نگفت و رفت بعد پسرخالم همون طور که به صورت له شده نشسته بود حدادیم بغلش وایساده بود
یه دفع حدادی یه لحظه رفت بیرون کلاس و بعد یه دقیقه اومد پسرخالم هنوز وایساده بود بغل میزش خب طبیعی بود هنوز بهش نگفته بود بروجاان بعد حدادی اومد کلاس دوباره بعد یه دیقه یه دفه گفت پسسسر تو چرا اینجا وایسااادی منو مسسسخره میکنی ؟
پسرخالم گفت آقا به ابلفضل خودت گفتی الان بیاام بعد منوزدییی
حدادی گفت عه عه من کی گفتم خلاصه دوووباره چک و لگدی کردش
بعد کلاس همه بچه ها رفتن آموزش پرورش شکایت😂😂😂😂
یه وضعی بودااااهمشم عین حقیقت