این مطلب رتبه بدی خاصی نداره
ب شخصه هچین مطلبی رو توسایتی ندیدم حاصل ی مقدار تحقیق و چنتا مقاله ک تو سایت های خارجی خوندمه
تمام قاتلان توی لیست وجود حقیقی داشتن
امیدوارم ک خوشتون بیاد
* هانیبال لتکر{سکوت بره ها /سریال هانیبال The Silence of the Lambs / HANIBAL
تعداد قربانیان: حدود 15 نفر
عجیب ترین قاتلی ک اسمش رو قطعا توی عمرتون خواهید شنید با اختلاف هانیبال هست
ن تجاوز ن کدورت شخضی و ن هدف های مشخص و ن قتل های معمولی ؛ هانیبال یک روانی ادم خوار بود به قتل های مذهبی میبرداخت و سپس اندام های مقتول مثل قلب و .... میخورد ک ب گفنه بعضی از تاریخ شناسان ب{ گفته خود هانیبال }در زمان جنگ جهانی دوم ژرمن ها خواهرش رو زنده زنده جلوی چشمانش سوزندن و بعد اندامش رو ب خورد حیوانتاشان دادن بعد از اون این پسر بچه اسیب مغزی دید
جمله معروف : هیچکس نمیتواند ادعای معصومیت بکند!!
* زودیاک { زودیاک Zodiac
جمله معروف : چ بهتر !
زودیاک قاتل نام مستعار یک قاتل زنجیرهای واقع در شمال کالیفرنیا است که بین سالهای ۱۹۶۰ تا اوایل ۱۹۷۰ دست به قتلهای سریالی زده است. زودیاک قاتل یکی از بزرگترین قتلهای سریالی حلنشده تمام دوران به شمار میرود. هویت زودیاک هرگز شناسایی و آشکار نشد.
ب نقل قولی از نزدیکان این کارگردان فنیچر این فیلم رو ساخت تا بلکه بتونن در نمایش سینمایی این فیلم قاتل رو دستیر کنن و هنوز ک هنوزه این اتفاق نیوفتاده و زودیاک دستگیر نشده
دیوید فینچر David Fincher علاقه به استفاده از شخصیت قاتل بیرحم در کارهای خود دارد، شروع آن از فیلم اول او بود، «بیگانه ۳» Alien ۳ (تولید شده در سال ۱۹۹۲) که درمورد موجود فرازمینی متخاصم در جستوجوی غذا بود. بهدنبال آن در فیلم دومش، «هفت» Seven (محصول سال ۱۹۹۵) با موضوع قاتل خطرناکی که با الهام از هفت گناه کبیره جنایات خود را انجام میداد؛ و پس از آن، فیلم «دختری با خالکوبی اژدها» The Girl with the Dragon Tattoo (تولیدشده در سال ۲۰۱۱)، «دختر گمشده» (۲۰۱۴) Gone Girl و اکنون مجموعه تلویزیونی «مایندهانتر» Mindhunter.
در «زودیاک» تمرکز فینچر بر این قاتل ترسناک نیست، بلکه بر تلاش نیروهای پلیس و روزنامهنگاران برای کشف هویت این قاتل است. جان کارول لینچ John Carol Lynch که در نقش مضنون اصلی را بازی میکند، میگوید این فیلم درباره وسواس فکری است و اینکه چطور این وسواس مانند یک ویروس در بدن ما عمل میکند. سالها بعد از ناپدید شدن زودیاک، هنوز افرادی مانند کارآگاه تازهکار با بازی جیک جیلنهال Jake Gyllenhaal بهدنبال کشف این ماجرای مرموزند، اما ندانسته خود به نوعی قربانیان این قاتل بدنام هستند
*جان وین گریسی{ قاتل شکارچی /To Catch a Killer
*
جمله معروف : ندارد
تعداد قربانیان : 33 نفر
این فیلم داستان جان وین گریسی، یکی از قاتلین بیرحم آمریکایی را به تصویر میکشد. جان وین گریسی متولد سال ۱۹۴۲ در شیکاگو بود و از قرار معلوم در کودکی مورد سوءرفتارجنسی قرار گرفته و در بزرگسالی به یک قاتل زنجیرهای بیرحم تبدیل شده بود.
جان وین گریسی در سال ۱۹۶۸ به چنگال قانون افتاد و پس از اینکه محکوم شد مشخص گردید ۳۳ مرد جوان را به قتل رسانده است. جان وین گریسی جنازه بیشتر این افراد را در زیر خانه خودش خاک کرده بود تا کسی از قساوت و بیرحمی جنایتهایی که انجام داده باخبر نشود.
هنری لوکاس{ تصویر یک قاتل زنجیره ای/ PORTRAIT OF A SERIAL KILLER
تعداد قربانیان :11 نفر اعتراف کرده متهم ب بیش از3000
جمله معروف : منفور باش !
گفته میشود وی در دوران نوجوانی با برادر ناتنی خود رفتار خوبی نداشته و گلوی حیوانات را با چاقو میبرید. در ۱۷ سالگی یکی از برادران لوکاس به طور اتفاقی با چاقو به چشم وی زد. وی چندین روز با چشم آسیب دیده در خانه ماند تا اینکه کسی وی را به دکتر برد و پزشک چشم وی را در آورد و گلولهای شیشهای جای آن گذاشت.
او مادرش را نیز با سنگدلی تمام به قتل رساند. با این حال، لقب وی نه به خاطر ارتکاب سه قتل، بلکه به خاطر این بود که در صدها فقره قتل دیگر دست داشت؛ مردی خونسرد که افکار شیطانی در سر میپروراند.
هنری لی لوکاس در ۲۳ اوت سال ۱۹۳۶ در حومه ویرجینیا نزدیک شهرکی به نام بلکسبرگ به دنیا آمد. وی به همراه خانوادهاش در دو اتاق زندگی میکرد. والدین وی به مشروب خواری معروف بودند و ویولا مادر وی خانواده را با شلاق اداره و غالباً فرزندانش را مجبور به کار کردن میکرد.
این فیلم براساس داستان قاتل زنجیرهای، Henry Lee Lucas که مسئول قتل نزدیک به ۳۰۰۰ نفر است، ساختهشدهاست. هنری (با بازی مایکل روکر Michael Rooker) و اوتیس (با بازی تام تولس Tom Towles) که در زندان باهم آشنا شدهاند، صبحها به کارگری و شبها به قتل مشغولند.
جان مکناتن John Mcnaughton، کارگردان این اثر، فیلم را براساس ماجرای قتل عامهای اتفاق افتاده پیش برد اما بیشترین تمرکز او بر شخصیت روکر است. بازی روکر در این فیلم بسیار تماشایی است، او به حدی در نقش خود فرو رفتهبود که تابهامروز بیسابقه است. تا بهحال کمتر کارگردانی موفق به چنین بازی گرفتنی از بازیگر خود شدهاست.
*ریچارد برکویتس {تابستان سام / Summer of Sam)
جمله معروف: من یک احمقم
قربانیان 44 نفر
یک قاتل بیرحم در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ جان شش انسان بیگناه را در خیابانهای نیویورک میگیرد و وحشت و دلهره را به جان اهالی این شهر انداخت. نام این قاتل بیرحم دیوید ریچارد برکویتس است و که با نام پسر سام نیز شناخته میشود.
برکویتس در سال ۱۹۷۷ به چنگ قانون افتاد در حالی که تنها ۱۱ روز از آخرین جنایت او گذشته بود. دادگاه برکویتس را به اعدام محکوم نکرد اما ۳۶۵ سال زندان برای او برید که با یک حساب سرانگشتی میتوان گفت این حکم با زندان ابد برابری میکند.
*. فیلم BadLands (محصول ۱۹۷۳)
چارلز استارکودر { BADL ANDS /زمین های لم یزرع}
جمله معروف : دوست دارم
مقتول : نامعلوم
این فیلم که با نام زمینهای لمیزرع نیز شناخته میشود داستان زندگی فردی با نام چارلز استارکوِدر را به تصویر میکشد که در سنین نوجوانی مورد زورگویی دوستانش واقع شده بود. وی در سال ۱۹۵۷ یک مامور پمپبنزین را به قتل رساند و پس از اینکه با دوستدخترش آشنا شد به همراه یکدیگر ۱۰ نفر را کشتند.
این دو زوج قاتل پس از یک تعقیب و گریز توسط مامورین پلیس دستگیر شدند و استارکودر در سال ۱۹۵۹ اعدام شد. این فیلم داستانی جذاب و بازیهایی نفسگیر دارد و به عنوان یک اثر کلاسیک گزینهای است که تماشای آن برای شما خالی از لطف نخواهد بود.
تد باندی { ب طرز عجیبی شیطانی /The Deliberate Stranger
باندی خوش قیافه و دارای شخصیتی کاریزماتیک توصیف شده، این دو مشخصه به او در جلب اعتماد قربانیانش کمک میکرد. در موارد بسیاری او در مکانهای عمومی در قالب کسی که آسیب دیده یا معلولیت دارد به زنان نزدیک میشد و از آنها برای انجام کاری کمک میخواست (مثلاً برای حمل چند کتاب) او از این حربه برای کشاندن آنها به یک مکان خلوت استفاده میکرد. در مواردی نیز او در قالب پلیس یا مأمور آتشنشانی ظاهر میشد و از قدرت قانونی جعلیش برای همراه کردن قربانی استفاده میکرد. بعضی موارد او بارها به محل انجام جنایت باز میگشت و هر بار ساعتها به آراستن جسد و معاشقه با آن مشغول میشد. این ملاقات با اجسادِ در حال پوسیدن تا زمانی ادامه مییافت که تعفن جسد یا حمله حیوانات وحشی نزدیکی بیشتر با آن را غیرممکن میساخت. او حداقل ۱۲ قربانی را سر بریده بود و در مواردی سر بریده را برای مدتی به عنوان یادگاری در آپارتمانش نگه داشته بود. در موارد معدودی باندی نیمه شب به خانه قربانی وارد میشد و با ضربههای کشنده زنان را در خواب میکشت.
تد باندی 30 سال قتل های خود را انکار کرد اما زمانی ک ب روی صندلی برقی رفت ب درخواست معشوقه خود قتل هارا گردن گرفت
جمله معروف : ی نوشیدنی مهمون من !
نکته اخلاقی هرکی ک چهرش معصومه ادم خوبی نیست /:
*سریال ساختن یک قاتل/ Making a Murderer
making a murderer
پیشنهاد میکنم اگه میخواید ی قاتل سریالی بشید یا میخواید ببیند چی میشه ک یک ادم قاتل میشه حتما ب تماشای این سریال جذاب نتفلیکس بشنید
ترجیح میدم هیچ چیز درباره این سریال نگم تا خودتون تماشاش کنید !
بعضی سریالها حکم رویدادهای جهانی و بزرگی را دارند که دنیا را اسیر خودشان میکنند. مثل فینال جام جهانی فوتبال میمانند که حتی کسانی را که سال به سال فوتبال نمیبینند هم پای تماشای خود مینشانند. در حال تماشای اینجور سریالها فقط میخکوب داستانشان نمیشویم، بلکه تمام فکر و ذکرمان توسط آنها بلعیده میشود. نه فقط ما، بلکه همه. مثل فردای یک فوتبال مهم در مدرسه میماند. همه با هم دارند دربارهی بازی حرف میزنند، داوری را زیر سوال میبرند، بازیکنان را سبک و سنگین میکنند، حسشان از گلها و تیرکها و خطاهای گرفته شده و نشده را میگویند و مهمتر از همه طرفداران تیم برنده و بازنده برای هم کری میخوانند. اولیها سعی میکنند تا پیروزیشان را تا سر حد امکان توی سر دشمن بزنند و دومیها هم سعی میکنند باختشان را ناچیز نشان بدهند. خلاصه غوغایی میشود. اینجور مواقع کافی است تا بازی دیشب را از دست داده باشید تا در مدرسه حکم روح نامرئیای را داشته باشید که از فاصلهای به اندازهی یک دنیا از کسانی که در چند متریتان بحث میکنند احساس جدایی و تنهایی کنید. بعضی سریالها در دسته سریالهای «فوتبال مهم دیشب» قرار میگیرند. اگر آنها را از دست بدهید رویداد پرسروصدایی را که دنیا را به جنون کشیده است از دست میدهید. و سریالهای کمی پیدا میشوند که به اندازهی مستند «ساختن یک قاتل» (Making a Murderer) تا این حد بحثبرانگیز و جنجالآفرین و درگیرکننده باشند و تمام تماشاگران را از هر سن و بکگراند و جامعهی آماری و طرز فکر و سلیقهای به خودشان جذب کنند. از آن سریالهای پرابهام و پرتئوری که تازه بعد از تمام شدن شروع میشوند. از آن سریالهایی که بعد از تماشای رگباری آن با کمترین وقفه بین اپیزودهایش، فقط یک احساس نداشتم، بلکه همزمان احساس آزردگی، افسردگی، سردرگمی، بدگمانی، ترس، ناامیدی، هیجان و خستگی و کوفتگی و له و لوردگی ذهنی میکردم. احساس میکردم یک شبانه روز را در تونلهای باریک فاضلاب گذراندهام و حالا شدیدا به یک حمام برای شستن تمام کثیفیها از بدنم و یک فضای باز برای آزادانه نفس کشیدن نیاز دارم. بعدش میخواستم بیایم تا به بقیه پیشنهاد کنم تا «ساختن یک قاتل» را خود تجربه کنند.
*ایلین وورنوس { هیولا / Monster
از دختر بچه ای معصوم تا مخوف ترین قاتل زن تاریخ ! نشان میدهد رفتار مردم چقدر تاثیر دارد و باعث میشود یک فرد چقدر جامعه گریز بشود
جمله معروف : مردها لیاقت زندگی ندارند / بر خواهم گشت در بدنی دیگر
قربانیان :17
تا این قسمت از فهرست فیلمهایی که به قاتلین زنجیرهای پرداختهاند تنها با قاتلین مرد سر و کار داشتهایم اما داستان فیلم هیولا با سایر این فیلمها فرق میکند و با محصولی طرف هستیم که اولین قاتل زنجیرهای تاریخ آمریکا را به تصویر کشیده است.
نام این زن قاتل و درندهصفت آیلین وورنوس است، گفته میشود وی در سال ۲۰۰۲ به دلیل به قتل رساندن دستکم ۷ مرد در سالهای دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی به اعدام محکوم شد.
در فیلم هیولا زندگی آیلین وورنوس را میبینیم که با مشکلات مختلفی روبرو است و پس از اینکه مورد تجاوز قرار میگیرد فرد تجاوز کننده را با گلوله میکشد. آیلین پس از اولین قتل خود تصمیم میگیرد سراغ کار شرافتمندانهای برود اما کسی به او کار نمیدهد و افرادی که به قصد تنفروشی با او ارتباط برقرار میکنند را میکشد و اموال آنها را به سرقت میبرد تا اینکه دستآخر گرفتار قانون میشود. آیلین وورنوس در سال ۲۰۰۲ با تزریق زهر اعدام میشود.
فیلم هیولا از دیدگاههای مختلفی به عنوان یک اثر هنری و بارز سینما شناخته میشود که در این بین میتوان به بازی چشمگیر شارلیز ترون اشاره کرد. این هنرپیشه خوشآوازه هالیوود برای بازی در این نقش جایزه اسکار را به خانه برد.
در این فیلم اگر چه ماجرای واقعی قتل هایی که توسط این قاتل سریالی انجام شده بود به تصویر کشیده می شود اما بیش از آن داستان ویرانی و نابودی یک شخصیت زن رنج کشیده و بی پناه را می بینیم. اگر قرار بود یک روانشناس دوران کودکی یک شخص مستعد تبدیل به قاتل سریالی شدن را ترسیم کند بدون شک داستان وی حتی در کوچک ترین جزییات نیز با زندگی سخت آیلین وورنوس در دوران کودکی مطابقت داشت. آیلین از همان دوران نوجوانی ناچار به تن فروشی شد و گفته می شود که در سن ۱۱ سالگی و زمانی که هنوز در مدرسه ابتدایی به سر می برد به خاطر دریافت سیگار و دیگر نیازهایش به روسپیگری روی آورد. البته در پیش گرفتن این رویه تنها به خواست و میل خود آیلین نبود.