آنچه میخوانید کابوس نیست، واقعیتی منجمد است از زمهریر ایدئولوژی…
مرد خیاط مشغول کار است. سوزنی در دست دارد و در شتاب کار نمیداند سوزن را کجا نگهدارد. بیآنکه حواسش باشد، سوزن را در روزنامه چسبیده به دیوار فرومیکند. این سادهترین رخداد زندگی روزمره است؛ اما برای کسی که در یک امپراتوری ایدئولوژیک زندگی میکند همه چیز به این سادگی نیست! روی آن روزنامه تصویر شخصی بود، یکی از رهبران سیاسی شوروی؛ تصویر کاگانوویچ، مرد دست راست استالین… خیاط بینوا ناخواسته سوزن را در چشم کاگانوویچ فرو کرده بود؛ در چشمِ عکس کاگانوویچ. یک مشتری در مغازه بود، این سوزنزنی را دید و گزارش داد. مرد خیاط بازداشت شد و به ده سال حبس در سیبری محکوم شد… مگر میشود؟ آری، میشود!
مردی در جمعی خانوادگی – در جمع خانوادگی! – از فناوری آلمانیها تعریف میکند. چیزی نمیگذرد که بازداشت میشود، به هشت سال حبس و بیگاری محکوم میشود! چرا؟ به اتهامِ «حمایت از بورژوازی بینالملل»! مگر میشود گفتن یک جمله ساده هشت سال حبس و بیگاری برای آدم بیاورد؟ آری، میشود!
افرادی که در شوروی چنین محکومیتهایی میگرفتند به مجموعه اردوگاههایی فرستاده میشدند که مانند جزیرههای دورافتاده در اقیانوسی بیکران در گوشهوکنار شوروی پراکنده بود؛ به همین دلیل معروف شدند به «مجمعالجزایر گولاگ» (واژه «گولاگ» مخفف «اداره کل اردوگاهها و اقامتگاههای کار اجباری» است). البته در اینکه فرد به چه اردوگاهی میرفت و چه سرنوشتی در انتظارش بود به قضا و قدر هم ربط داشت. مثلاً محکومانی که در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ به رودخانه دورافتاده کولیما در سیبری فرستاده شدند، در چادرهایی زندگی میکردند که دیوارکشیِ سه طرف آنها جنازههای رویهمچیده بود. این جنازههای منجمد واپسین امید محکومان برای تحمل سرمای کشنده سیبری بود. یا در موردی دیگر، در اردوگاهِ جزایر سولووتسکیه (Solovetsky) وقتی در یکی از چادرها یک مورد بیماری تیفوس دیده شد، مسئولان اردوگاه کل منطقه را قرق کردند تا زندانیان همگی بمیرند… راهحلی کمهزینه و بیدردسر…
ضربهای که این روایتهای هولناک به حیثیت کمونیسم و شوروی زد، بیش از همه ضربههایی بود که دشمنان شوروی میکوشیدند به آن بزنند. و مردی که با کتاب خود با عنوان «مجمعالجزایر گولاگ» جهان را شوکه کرد، نویسنده بزرگ روس، «الکساندر سولژِنیتسین» بود.
اما این سرکوب ددمنشانه بر اساس یک ماده قانونی انجام میشد که به «ماده ۵۸» معروف بود. با این ماده قانونیِ اهریمنی میشد هر بنیبشری را با ناچیزترین بهانه روانه حبسهای بلندمدت (و مرگ احتمالی) در اردوگاههای کار اجباری در بدآبوهواترین نقاط سیبری کرد.
و اما ماده ۵۸
«ماده ۵۸ قانون کیفری اتحاد شوروی» در فوریه ۱۹۲۷ صادر شد و تا ۱۹۵۹ اِعمال میشد. طبق این ماده هر اقدامی در جهت تضعیف شوروی یا «دیگر کشورهای کارگری» به عنوان عملی «ضدانقلابی» به شدت مجازات میشد؛ دستبالا اعدام و مصادره اموال، دست پایین ده سال حبس و مصادره اموال. این قانون که ۱۸ بند داشت حتی پلک زدن نابجایی را از قلم نینداخته بود. برای مثال اگر سربازی از خدمت فرار میکرد، بستگان نزدیک آن سرباز در صورت اطلاع و خبر ندادن این تخلف ۵ تا ۱۰ سال مجازات میدیدند، ضمن مصادره کامل اموال؛ برای بقیه اعضای خانواده هم ۵ سال تبعید!
فقط تصور کنید در بند چهارم ماده ۵۸ از جمله مواردی که مشمول مجازات میشد چنین بود: «هرگونه حمایت از بورژوازی جهانی، عدم پذیرش این واقعیت که نظام کمونیستی جایگزین نظام کاپیتالیستی خواهد شد…» یعنی اگر فردی باور نداشت کمونیسم عالم را خواهد گرفت و چنین باوری از دهانش میپرید به حبسی بلندمدت محکوم میشد!
کسانی که با ماده ۵۸ محکوم میشدند، مانند دو مورد ابتدای این نوشتار، معروف بودند به «پنجاهوهشتیها»؛ پنجاهوهشتیهای دوزخنشینی که گواه زنده رذالت ایدئولوژیک در عصر مدرنند.