دختری که درد را احساس نمی کند
الیویا فارنزورث هرگز درد را احساس نمیکند. او با شرایطی به نام حذف کروموزوم ۶ متولد شد و به همین دلیل هرگز احساس درد یا خطر را حس نمیکند.
شاید این قدرت خارق العاده به نظر برسد. او از تصادف خودرو جان سالم به در میبرد. یک خودرو از قفسه سینه او رد شد، او را چندین متر به دنبال خود کشاند و درحالی که خانوادهاش وحشت کرده بودند او خود را تکان داد و گفت “چه اتفاقی افتاده؟” تنها دلیل زنده ماندن او این بود که عدم احساس ترس او را از صدمه دیدن حفظ کرد. از آنجاییکه او درد را احساس نمیکند مانند ما با تجربه ترس از مرگ مواجه نمیشود.
اما شرایط الیویا برای دیگران میتواند وحشتناک باشد. او هرگز احساس خستگی یا گرسنگی ندارد، بنابراین مادرش باید به زور به او غذا داده یا او را بخواباند تا زنده بماند. علاوه بر این، احساس درد دلیل موجهی دارد: از آسیب رسیدن به ما پیشگیری میکند. الیویا یک بار بدون اینکه متوجه شود نزدیک بود لبش را پاره کند.
بنابراین شاید احساس درد انقدرها هم بد نباشد.
زنی با حافظه شگفت انگیز
جیل پرایس هرگز چیزی را فراموش نمیکند. او در آزمایشات مختلف شرکت کرده و توانسته تمام اتفاقات زندگی خود را با تاریخ، ساعت و جزئیات دقیق به یاد بسپارد. ذهن او همانند یک دستگاه ویدیوی نامحدود است که میتواند تمام خاطرات گذشته را به یاد بسپارد.
این مسئله جالب به نظر میرسد، البته زمانی که مجبور نباشید با این شرایط زندگی کنید. زیرا پرایس این شرایط را غیرقابل کنترل، خسته کننده و غیرقابل تحمل میداند.
حافظه او آنقدر شلوغ است که نمیتواند بر چیزهای مهم تمرکز کند. آو آنقدر درگیر گذشته است که نمیتواند چیزهای جدید یاد بگیرد. همچنین او تنها میتواند تجربههای زندگی خود را به خاطر بسپارد اما در هنگام حفظ کردن مطالب مدرسه از بسیاری از افراد ضعیفتر عمل میکند.
خانواده با استخوان نشکن
در سال ۱۹۹۴ مردی به نام جان با اتومبیل تصادف کرد. انتظار میرفت که او در تصادف کشته شود اما در کمال تعجب هیچ آسیبی ندید. نه نخاع او آسیب دید نه استخوانهایش. پزشکان پس از بررسی او متوجه شدند هیچکدام از اعضای خانواده او با شکستگی استخوان مواجه نشدهاند.
شاید داستان زندگی او شما را به یاد فیلم “شکست ناپذیر” (Unbreakable) بیندازد. بله او یک قهرمان واقعی با استخوانهای شکست ناپذیر است که از استخوانهای افراد دیگر هشت برابر متراکمتر میباشد. و همانند این فیلم بزرگترین نقطه ضعف او آب است: او آنقدر سنگین است که نمیتواند شنا کند.
اما افرادی مشابه او معتقدند این شرایط زندگی را مشکل میکند، به خصوص در سنین پیری. زیرا تراکم استخوان سردردهای کشنده، خستگی بسیار زیاد و درد پا ایجاد میکند که از وزن سنگین استخوان ناشی شدهاند.
شاید جان با پیر شدن متوجه شود که علاوه بر عدم توانایی شنا در استخر با مشکلات دیگری هم رو به روست.
مردی با پوست خمیری
گری ترنر یک مرد شگفت انگیز حقیقی است. او با نشانگان اهلرز-دنلوس به دنیا آمد، شرایطی که پوست کاملاً کش آمده و همانند یک نوار پلاستیکی کشیده میشود. اما او تمام مدت با درد دست و پنجه نرم میکند. او از زمان بیدار شدن تا خواب، در زیر پوست خود با دردی کشنده رو به روست که برای تحمل آن باید چسب مورفین استفاده کند.
پوست کشسان او باعث هموفیلی او هم شده است. پوست او در لخته کردن خون مشکل دارد بنابراین با بریده شدن پوست خون بدون وقفه جریان خواهد داشت. او برای تحمل این شرایط آنقدر دارو مصرف میکند که گاهی به بیخوابی دچار شده و ۴۰ ساعت بیدار میماند. این عدم هوشیاری او باعث شد مدرسه را ترک کند و احتمالاً تا آخر عمر او را آزار دهد.
تنها نقطه مثبت این شرایط اجرای او در سیرک است. او در سیرک برنامه اجرا کرده و با کشیدن پوست خود که باعث زجرش شده، دیگران را میخنداند.
زنی با قدرت شنوایی عالی
جاستین میچل زمانی که یک زن ۳۹ ساله بود توانایی شنوایی خارق العاده خود را به دست آورد. تغییرات به وجود آمده در مجرای گوش او قدرت شنواییاش را چند برابر کرد. او همانند سوپرمن بود با این تفاوت که شرایط ویژهای داشت. اما به گفته میچل قدرت شنوایی میتواند زندگی را به بدبختی تبدیل کند. قدرت شنوایی او آنقدر زیاد بود که میتوانست صدای حرکت مردمک چشم اش را بشنود. او میگفت حرکت مردم چشم همانند صدای سمباده روی چوب است.
زمانی که چنین صدایی آنقدر عذاب آور باشد، مسلماً صداهای دیگر وحشتناکتر خواهند بود. او صدای ضربان قلب خود را مانند صدای درام میشنید. صدای ماشین قهوه ساز برایش غیرقابل تحمل بود، حتی صدای خودش را هم نمیتوانست تحمل کند.
در نهایت میچل با یک عمل جراحی از شر این صداها خلاص شد. البته این عمل بسیار دشوار بود زیرا پزشکان یا باید جمجمه او را باز کرده و مغزش را عمل میکردند یا مجرای گوشش را با ماهیچههای بیشتر پر میکردند، اما میچل هر عملی را میتوانست تحمل کند تا فقط بتواند بدون ناراحتی زندگی کند.
مرد بدون ترس
جردی سرنیک از چیزی نمیترسد. او حتی ترس را به عنوان یکی از گزینههایش هم در نظر نمیگیرد. زیرا پس از دو جراحی برای درمان نشانگان کوشینگ، غدههای ترشح کننده آدرنالین برداشته شد. بنابراین او از نظر فیزیکی نمیتواند بترسد. عدم ترس در زندگی او فوایدی داشته است. سرنیک بدون هیچگونه ترس و اضطراب از هواپیما پرید. و این کار را اغلب انجام میدهد. یا با استفاده از این توانایی بدلکاری کرده و از پول آن به خیریه کمک میکند.
اما پریدن از هواپیما همان حسی را که به ما میدهد به او نمیدهد. او میگوید زمانی که با خانواده رولرکوستر سوار میشود همان حسی را دارد که حین نشستن روی صندلی آشپزخانه تجربه میکند.
البته به این معنی نیست که او چیزی تجربه نمیکند. سرنیک یک حس را تجربه میکند: درد مداوم و پایان ناپذیر. او همچنان از نشانگان کوشینگ رنج میبرد که باعث آرتروز استخوانهایش شده است. او با نداشتن آدرنالین هورمونهای طبیعی تسکین دهنده را نیز ندارد، بنابراین چند برابر دیگران درد را احساس میکند.
هوش ابر قهرمانی
دنیل تامت مغز فوق العاده ای دارد. او میتواند اعداد و ارقام مختلف را به ذهن سپرده و با سرعت باورنکردنی به زبانهای مختلف مسلط شود. برای مثال، پس از یک هفته آموزش زبان ایسلندی توانست در یک مصاحبه به زبان ایسلندی بدون نقص صحبت کند. اما این توانایی تا زمانی جالب است که کل زندگی در حفظ اعداد و ارقام خلاصه شده باشد. اما سندرم آسپرگر و ذهن منطقی او باعث شده بسیاری از مسائل ماورایی برای او غیرقابل درک باشد.
تامت میگوید، “ذهن من همه چیز را به اجزای قابل درک تقسیم میکند. بنابراین چیزهای انتزاعی و غیرمنطقی را درک نمیکنم.”
چیزهایی مانند قرار دادن دی وی دی، صدا کردن تاکسی یا انجام معادلات جبر، که اعداد برای نشان دادن ناشناختهها به کار میرود، برای او گیج کننده است. و تمرکز او آنقدر سریع بهم میخورد که نمیتواند رانندگی کند. اما بزرگترین چالش او درک این است که چرا اعمال دیگران از نظر علمی منطقی نیست. احساسات برای او بسیار گیج کننده و بی معنی هستند.
تامت میگوید زمانی که در اجرای مرد بارانی وگاس شرکت کرد باید نمایش دروغین از شادی را نشان میداد. او اصلاً معنای شادی را درک نمیکرد اما باید به دیگران این را نشان میداد. او میدانست دیگران چنین انتظاری دارند.