در بخش سوم از برنامه شایان مصلح در سری برنامه های ملاقات با چهره ها در خدمت شما هستیم. در این بخش از گفت و گوی سامان خدائی با مصلح، مدافع سپاهان از طلبش از پرسپولیس گفت و صحبت هایی در خصوص زندگی اش کرد. صحبت هایی که ارتباطی به فوتبال نداشت. تا پایان این بخش با ما همراه باشید.
از پرسپولیس همچنان طلب داری؟
1 سال و دو سه ماه طلب دارم اما متاسفانه پولی پرداخت نشده است. هواداران هم می دانند، پول آقای برانکو همچنان پرداخت نشده است. از اینکه برخی هواداران هشتگ درست می کنند مثل پول برانکو را بدهید و اینگونه روش ها، خوشحال می شوم. این یعنی هوادار قدر زحمت مربی یا بازیکنی که برایشان کشیده است را می داند اما متاسفانه مسئولین باشگاه یا پول دارند یا ندارند و نمی دهند، کاری به این قضیه ندارم، متاسفانه آنها رفتارهای خوبی انجام نمی دهند. روزی که من از پرسپولیس جدا شدم به من گفتند طبق این قرارداد این مبلغ را در فلان تاریخ به شما می پردازیم. از آن تاریخی که گفتند 1 سال و دو سه ماه گذشته و هیچ خبری از طلب من نشده است. آن موقع دلار دوازده هزار تومان بود و پول من در حال حاضر دو برابر و نیم کم شده چون قرارداد ما هم به دلار نیست که و جالب این است که آقای عرب آن اوایل بودند، امروز فردا کردند. ایشان رفتند و آقای انصاری فرد آمدند، ایشان هم ما را اذیت کردند. شاید برای شما جالب باشد که در قرارداد من با باشگاه و طلبی که باید به من بدهند نوشته شده است اگر علیه باشگاه مصاحبه کنی این قرارداد فسخ می شود و هیچ پولی به شما تعلق نمی گیرد و به همین خاطر من نمی توانم علیه باشگاه صحبتی کنم تا انشالله این پولم را بگیرم البته علیه باشگاه صحبت نمی کنم علیه مدیری صحبت می کنم که اذیتم کرده و بگویم ایشان این بدرفتاری ها را کرده است. پیام هایش هم موجود است که این حرف ها را زده اند و اینجوری گفته اند، آقای انصاری فرد هم رفتند و بعد از ایشان آقای رسول پناه آمدند و متاسفانه ایشان هم هیچگونه همکاری ای نکردند و این پول مانده و امیدواریم که حداقل فضایی ایجاد شود که به پولم برسم. خیلی بد است مثل منی که اصلا به فکر حاشیه درست کردن نیستم، با این جمله ای که اگر مصاحبه کنی، پولت را نمی دهیم دهن مرا 1 سال ببندند که فرداروزی حتی اگر شکایت هم شد، شکایت که نه الان به کمیته تعیین وضعیت می روی و می گویی طلب دارم و آنها طلب را از باشگاه می گیرند. در کل اگر این فضا هم پیش بیاید هوادار پرسپولیس نمی آید بگوید چرا پولت را خواستی، خب حقم را خواسته ام. فکر کنید منی که هیچوقت اهل صحبت کردن نبوده ام، این بند را در قراردادم آورده اند که صحبتی نکنم که مبادا هوادار بیاید و بگوید پول مصلح را بدهید.
نمی شد به صورت قرضی از پرسپولیس جدا شوم
برای هواداران سوال بود و البته عجیب هم بود که شایان مصلح که این همه خاطرات خوب در پرسپولیس داشت، یک سال قرضی برود و بعد از 1 سال به تیم برگردد. چرا این اتفاق رخ نداد.
قرضی اصلا نمی شد. فضا اینجوری بود که وقتی شما 18 بازیکن بزرگسال در لیست دارید و اسم شان را رد می کنید همان 18 بازیکن را می توانی قرضی دهی. نمی توانی 20 بازیکن رد کنی و 2 نفر آنها را قرضی دهی به همین خاطر من و سروش از باشگاه کاملا جدا شدیم. هواداران می گفتند بمانید و قرضی بروید و ما می گفتیم که این فضا وجود دارد. خداراشکر که به سپاهان آمدم و شرایطم خوب است.
یعنی خود باشگاه هم این پیشنهاد را نداده بود؟
نمی توانستند، این شرایط امکانش وجود نداشت. فضای سپاهان هم خوب است و خداراشکر شرایط خوبی دارم و انشالله شاید شرایط در سپاهان ادامه دار باشد و حالا هر وقت هم ادامه دار نبود، آدم برای آینده تصمیم می گیرد.
گابریل کالدرون مربی خوبی بود
همان موقع در پرسپولیس می گفتند کالدرون 1 سال یا 6 ماه بیشتر نمی ماند. دوره کوتاهی با کالدرون کار کردید. این دوره چطور بود و او چه شخصیتی داشت.
گابریل کالدرون مربی انرژیکی بود و خودش دوست داشت با بازیکنان تمرین کند. از مربیان پیر جوان مسلک بود. با اینکه سن و سالش بالا بود ولی با تیم تمرین می کرد، شنا و شکم می زد و خودش را با تیم وفق می داد. انسان با شخصیتی بودند و فضای خوبی ایجاد کردند و از نظر فنی هم خوب بودند به هرحال پرسپولیس را فکر می کنم اول یا دوم تحویل دادند و رفتند و نتایج خوبی برای تیم گرفتند و آن دوره همکاری کوتاه مان هم خوب بود. با اینکه اگر شاید کسی دیگر بود می گفت مرا خط زده و از بدیش بگویم نه اینگونه نبود و مربی خوبی بود.
خداراشکر که در بهترین پرسپولیس تاریخ فیکس بازی کردم
ولی هیچکس برانکو نمی شود؟
آنکه صددرصد. آقای برانکو در پرسپولیس دورانی طلایی داشتند و بدون شک ما در بهترین تاریخ بودیم و خداراشکر که در بهترین پرسپولیس تاریخ فیکس بازی کردم آن سالی که قهرمان لیگ و حذفی شدیم و نایب قهرمان آسیا شدیم و هیچ تیم پرسپولیسی در تاریخ نتوانسته بود این عناوین را در یک سال کسب کند. الحمدالله که با آقای برانکو این فضا را به وجود آوردیم و فکر می کنم تیم خوبی داشتیم و آن تیم در طول تاریخ به یاد همه هواداران پرسپولیس خواهد ماند.
یکی از بازیکنان هستی که هنوز با برانکو در ارتباط هستی. بیشتر گفت و گوهای شما در چه خصوص است.
ارتباط به آن معنا که نه، ما روی مان نمی شود که با ایشان فضای خیلی نزدیکی ایجاد کنیم ولی هر از گاهی از طریق مترجم شان ارتباط می گیریم و حالشان را می پرسیم. محسن الغسانی هم الان در تیم سپاهان که عمانی است و آقای برانکو هم در تیم ملی عمان حضور دارد، هنوز آنها با هم کار نکرده اند و من به محسن گفتم مربی بدنساز برانکو یعنی مارکو، پدرت را در می آورد. در مورد برانکو به او توضیح دادم که مربی خوبی است و یک مقدار سر مارکو او را ترساندم.
از روزهای همکاری با برانکو خاطره ای داری؟ خاطره جذاب، شیرین یا خنده دار که هواداران پرسپولیس با شنیدن آن کیف کنند.
اصلا شخصیت مربیگری برانکو این بود که بازیکنان را نفری انتخاب می کرد. نمی گفت دو دفاع چپ دارم دو دفاع راست. مثلا می گفت آقای ایکس نفر اول من است و آقای Y نفر بیست و پنجم من است. اگر نفر یازدهم مصدوم می شد، نمی آمد نفر بیست و پنجم هم پستش را بگذارد و می آمد نفر دوازدهم را در آن پست جا می کرد. بعد بازیکنان سر تمرین کسی که می دانست فیکس است، می دانست دیگر فیکس بازی می کند مثل خود من سال دوم که فیکس بودم، می دانستم فیکسم و سال اول که ذخیره بودم می دانستم بازیکن ذخیره هستم. زحمت می کشیدیم ولی می دیدیم در آخر روال همان مثل سابق است و آن اتفاقاتی بود که همیشه از نوع مربیگری آقای برانکو برایم جالب بود. یعنی امکان داشت دروازه بان را بگذارد دفاع چپ، ولی از دفاع چپ دوم استفاده نکند.
فیلمی در هواپیما پخش شد که رضا میرزایی را اذیت کردی.
در اصفهان، نزدیک ترین دوستم محمدرضا مهدی زاده از دوستان خوب شمالی من است که با هم خیلی جوریم، دو سه بازیکن دیگر هم هستند و رضا میرزایی هم اتاق من است و به قولی گاهی اوقات من ذکر می گویم و او می خواند و برعکس. خیلی با هم جوریم و رضا هم خیلی اصفهانی است و همیشه هم اذیتش می کنم و بازیکنی است که شدیدا محبوب هواداران است. شاید گفت او اولین یا دومین بازیکن محبوب تیم است چون اصفهانی ها خیلی دوستش دارند و خودش هم خیلی تعصب سپاهان را می کشد. ولی رضا میرزایی یک مقدار ترسو است. در هواپیما نشسته بود و می دانستم ترسو است ولی نمی دانستم در این حد می ترسد. 2 بار هواپیما در باد و ابر لرزید یکباره دیدیم رضا گفت یا ابالفضل، صندلی جلویی را گرفته بود و چهارده معصوم را قسم می داد که سالم برسیم. من هم از آن سمت صندلی را تکان می دادم و او بیشتر فکر می کرد لرزه به وجود آمده. خیلی بنده خدا ترسیده بود و بعد گفتم بگذار فیلم از او بگیرم تا اذیتش کنم. بنده خدا آقای عبدالله روا هم این فیلم را گذاشته بود در برنامه اش می گفت آقای مصلح تو مصلحی؟ نکن این کار را از تو بعید است. گفتم که شوخی است و ترس آدم را نباید کسی مسخره کند. خیلی هم با هم جوریم و می دانم رضا آدمی نیست که از من ناراحت شود و او هم بعضی اوقات اذیتم می کند.
دورنمای من در جامعه دورنمای خوبی نیست
همه می دانند شما عقاید مذهبی بالایی دارید ولی از چهره مذهبی انتظار این همه شوخ بودن ندارند مردم.
راستش را بخواهید، کاری به فضای جامعه ندارم، چون جامعه را بگویم بازخورد دارد و باید جواب خیلی ها را بدهیم که چرا اینجوری گفته ایم. در فضای شخصی من خودم دورنمای بدی دارم، مطمئنم خیلی ها ببینند که من مصاحبه می کنم بگویند این کی است و از دور آدمی هستم که خیلی ها با من حال نمی کنند. یعنی فضای پنجاه پنجاهی دارم. به آن اندازه که دوستان خوبی دارم که جان شان را برای آدم می دهند دشمنانی دارم که می خواهند سر به تنم نباشد. انسانی این مدلی هستم، صفر و صد. رفقایم خیلی دوستم دارند و کسانی که از من بدشان می آید، خیلی از من متنفر هستند و از دور چهره ای هستم که شاید خیلی ها با من حال نکنند به خاطر جو موجود در جامعه فکر می کنند حالا هرکس مذهبی است، دلار 20-30 تومانی گردن من است، هیروشیما را آمریکا بمب زده گردن من است و همه چی گردن من است. این فضا متاسفانه در جامعه وجود دارد و دورنمای من دورنمای خوبی شاید نباشد ولی اکثرا وقتی نزدیک می شوند و ارتباط می گیرند می گویند چقدر بچه باحالی هستی و آن رفاقت جور می شود و می فهمند دلار 30 تومانی هم گردن من نیست و متوجه می شوند خود من هم به این وضعیت معترضم و انشالله وضعیت بهتر شود. دورنمای من این مدلی است اما اینکه شوخ طبع هستم، دوستان نزدیک من می دانند، به قول شان مجلس آرای بلا معارضیم وقتی دورهمی می نشینیم یعنی دیگر نمی گذارم دیگری حرف بزند و انقدر می گویم و می خندم و می خندانم دیگر بچه ها کیف می کنند که فلانی در جمع ما است اما از دور همه فکر می کنند این شخص خشک و مذهبی است و آدم بدرد نخوری است و هر از گاهی این قضاوت ها را می بینم خودم ناراحت می شوم و می گویم وقتی این افراد مرا نمی شناسند چه چیزی در موردم می گویند. در مورد اینکه چرا همیشه می خندم هم امیرالمومنین می فرمایند شادی باید در صورتت باشد و حزن و غم همیشه در دل باشد. یکی دو دوست داریم که آنها می دانند در دل ما چه می گذرد. انشالله این خنده هم روی لب ما بماند.
شعر برای من مثل اوقات فراغت است
سراغ زندگی خارج از ورزش شما برویم. شایان مصلح ویژگی هایی دارد که کنار هم جمع نمی شوند. فوتبالیستی که شاعر است فوتبالیستی که مداحی می کند. البته این را هم بگویم شما قبل از اینکه به عنوان فوتبالیست شناخته شده باشی به عنوان شاعر شناخته شدی. این علاقه به شعر و شاعری از کجا آمد.
اینکه می گویید فوتبالیست شاعر نداریم فقط رونالدینیو بود که شاعر فوتبالیست بود. قبلا هم سرچ کرده بودم فکر می کنم یک مربی یا بازیکن آرژانتینی بود که آن هم بعد از فوتبالش شعر می گفت. در این فضا کلا کسی را نداریم که در ادبیات دنبال فوتبال باشد و این هم استعدادی است که خداوند لطف کرده و من هم سعی می کنم استفاده کنم اما اینکه فرمودید قبل از فوتبالم شعر می گفتم، باید بگویم قبل از شهرتم بله شعر می گفتم ولی خب از بچگی فوتبال بازی می کردیم و از همان زمان فوتبال و شعر را کنار هم دنبال می کردم. شعر برای من مثل اوقات فراغت است. حالا هر کسی در اوقات فراغتش کاری انجام می دهد و تفریحی دارد و شاید فلان بازیکن کافه یا رستورانی دارد یکی در کار بساز بفروش است و من هم شعر در کنار فوتبال برایم یک تفریح است، درآمد آنچنانی ندارد و چیزی نیست که آدم به عنوان شغل به آن نگاه کند ولی برای دل خودمان سعی می کنیم این فضا را داشته باشیم ولی خب اولویت فوتبال است و نان زندگی مان را از فوتبال در می آوریم و کیف زندگی ما با شعر است و شعر فصل پنجم زندگی است.
شعرا اصولا روحیه لطیفی دارند در فوتبال و پست مدافع هستید و اصولا مدافعان خشن هستند. این تناقض چه؟
فوتبال ورزش است و ورزش هم با جسم سر و کار دارد، به خصوص اینکه دفاع باشی. من آدمی هستم که هر ازگاهی به آمارها نگاه می کنم، می بینم نقطه قوت من برنده شدن دوئل هایم است مثلا در یک بازی 10 دوئل دارم و 9 تای آن را برده ام و در دوئل هم باید خشن باشی، یعنی آدمی باشی که بزنی. می خواهم بگویم در آن اوج فضای خشن فوتبال هستم ولی شعر کاملا یک چیز مربوط به روح است و روحیه لطف می خواهد و بعضی مواقع که شعر حماسی می خواهی بگویی آن روحیه خشن را می طلبد. شعر حماسی با اعتراضی آن نوعی است که روحیه خشن می طلبد. ربطی به هم ندارد، در دنیا فوتبالیست داشته ایم که در کار موسیقی باشد فکر می کنم اولیور کان یا فوتبالیست داریم که دکتر است مثل کیلینی. بازیکنان مختلفی که بیرون از زمین شان ربطی به داخل ندارد و این چیزی بدیهی است. حالا درست است در فوتبال ایران چنین چیزی نداریم یعنی فلانی معروف است که فقط فوتبالیست است و آن فضای بیرونی دیگری ندارد ولی برای من این فضا وجود دارد و سعی می کنیم این را حذف نکنیم. کم می رسم شعر بگویم ولی نمی گذاریم خاک بخورد.
می توانم با شما راحت باشم؟
نه نمی توانی (با خنده)
بعضی ها هنوز به این درک نرسیده اند که زندگی شخصی یک نفر به خودش مربوط است
شده دوستان بخواهند آقا بی خیال شعر و مداحی و این چیزها شو. این موضوع را نزدیکانت گفته اند که به فوتبال برس؟
متاسفانه بعضی ها هنوز به این درک نرسیده اند که زندگی شخصی یک نفر به خودش مربوط است و زندگی ورزشی اش بله به باشگاه مربوط است. ولی سعی کرده ام اولویتم فوتبال باشد. ولی آدم نمی تواند از شخصیت حقیقی اش در دنیای فارغ از فوتبال دور شود و این نشدنی است، بعضی که این کار را انجام می دهند فاقد شخصیت خارجی هستند، با عرض احترام به همه. مگر می شود آدم شخصیت حقیقی خودش را کنار بگذارد و بگوید من فقط و فقط فوتبالیستم و لاغیر مثلا نه مادر دارم نه پدر دارم نه خانواده نه فضای بیرونی نه درس بخوانم نه فلان کار را انجام دهم که ممکن است در فوتبال برایم داستان شود. این افراد، انسان های سستی هستند که کلا فوتبال را چسبیده اند و زندگی بیرون از آن را بی خیال شده اند.
پس اگر قرار باشد انتخاب کنی بین شاعری و فوتبال؟
نه خب این دو موضوع مقابل هم نیستند. مثل صفر و صد نیست که رو به روی هم باشند. شعر دنیایی دیگر است و مثلا من دارم می خوابم یکباره شعر به ذهنم می آید و بیت را در گوشیم می نویسم خب این چه ربطی به فوتبالم دارد.
با دلار 30 هزار تومانی کسی دنبال شعر نمی رود
حالا اگر مجبور به انتخاب باشی؟
اگر مجبور کنند در این برهه زمانی که شعر برایمان نان و آب نمی شود و فوتبال نان و آب است و قطعا با دلار 30 تومانی کسی دنبال شعر نمی رود.
پس یعنی اگر بحث دلار و پول باشد، انتخاب فوتبال است و اگر علاقه هم باشد باز هم فوتبال؟
بچه بودم خیلی عاشق فوتبال بودم و تم هواداری شدید هم داشتم. یکی از اقوام هم بود که می گفت این فوتبال استعمار است و بی خیالش شو. بزرگ تر شدیم و امروز این را فهمیدیم. این فضا به هرحال وجود دارد و آن زمان می گفتیم این شخص چه می فهمد از فوتبال و ما پرچم می انداختیم و استادیوم می رفتیم و کل کل هواداری و می گفتیم آنها از فوتبال چیزی نمی فهمند.
پایان بخش سوم گفت و گو
بخش چهارم و پایانی به زودی منتشر خواهد شد...