بیوگرافی گابریل گارسیا مارکز :
وی یک نویسنده داستان کوتاه ، فیلمنامه نویس و روزنامه نگار کلمبایی بود. او که بین مردم آمریکا لاتین محبوب بود به وی لقب گابو”با محبت”را داده بودند.وی همچنین به عنوان یکی از تأثیر گذارترین نویسنده های قرن بیستم به خصوص در ادبیات اسپانیا نیز به شما میرود.
از جمله افتخارات وی در کنار پرفروش ترین نویسنده کتاب بودن میتوان به,برنده شدن جایزه بین المللی ادبیات نوئستات که یکی از معتبر ترین جایزه های ادبی به شما میرود در کنا جایزه نوبل ادبیات اشاره کرد.
گابریل گارسیا ماکرز به سبب علاقه ی که به نگارش داشت.تحصیلات خود را در حوزه حقوق ترک کرد.و در اویل کار خود انتقادی به سیاست ها و عملکرد های دولت کلمبیا نداشت.اما بعد ها به سبب شروع فعالیت های سیاسی اش سالها در مکزیک محل اختفا خود زندگی نمود.
او به سبب داستان های کوتاهی که در روزنامه مینوشت بارها مورد تحسین قرار گرفت اما بیش تر شهرت او به سبب انتشار کتاب های “صد سال تنهایی” “پاییز پدر سالار” “عشق سال های وبا” “ژنرال در هزار توی خود” میباشد. و به سبب استفاده از سبک رئالیسم جادویی که عناصر و وقایع جادویی در موقعیت های عادی و واقع بینانه استفاده می کند بارها مورد تحسین و تمجید منتقدین قرار گرفت.
اما سرانجام وی در عین نا باوری در سن 87 سالگی فوت نمود. و خوان مانوئل سانتوس رئیس جمهور مکزیک وی را به عنوان بزرگ ترین کلمبایی که تا کنون زندگی نموده است شناخت.
بررسی و معرفی رمان عشق سال های وبا اثر گابریل گارسیا مارکز:
ادبیات آمریکای لاتین را اغلب با موضوعاتی از قبیل آزادی خواهی و مبارزات مردمی، انقلاب و شورش به یاد می آوریم.از ماریو بارگاس یوسا گرفته تا ریکاردو پالما و… که همگی نوشته هایی پیرامون این موضوعات را دارا می باشند، اما در پس این موضوعات میتوان در نوشته های بسیاری از نویسنده های مشهور آمریکای لاتین حال و هوای عاشقانه را نیز یافت.عاشقانه هایی ناب به شکل جدید؛ «عشق سال های وبا» از گابریل گارسیا مارکز را میتوان نمونه بینظیری از آن مثال زد.
چقدر باعث تاسف است اگر ببینی هنوز کسانی وجود دارند که به خاطر مسائلی بجز عشق، خودکشی میکنند.
داستان کتاب روایتگر عشق بین دو شخصیت «فرمینا داثا» و «فلورنتینو آریثا» است.این کتاب همانند تمامی کتاب های عاشقانه از یک قانون کلیشه ای استفاده میکند و آن هم موانع موجود بر سرراه میان عاشق و معشوق.ماجرا در اواخر قرن19شروع و درقرن20 در یک شهر بندری نزدیک دریای کارائیب ادامه می یابد.این کتاب نیز همانند «پاییز پدرسالار» دارای فلش بک است.بطوریکه ابتدای کتاب درواقع اواسط داستان را نشان میدهد وبتدریج به گذشته تمامی شخصیت ها برمیگردد و قطعات پازل را درکنار هم قرار میدهد.
ٓٓانسان فقط روزی متولد نمیشود که از شکم مادر بیرون میآید، بلکه زندگی وادارش میکند چندین مرتبه دیگر از شکم خود بیرون بیاید و متولد شود.ٓٓ
فلورنتینو ،جوانی ست با هویت نامعلوم از پدرش، که همراه با مادر خود زندگی میکند.وی ابتدا در تلگراف خانه ی شهر کارمیکند و در یک دیدار اتفاقی که تلگرافی را برای لورنزو داثا می آورد،با دخترش،فرمینا نیز آشنا می شود.در همان سال نامه های زیادی بین آن دو ردوبدل میشود تا اینکه پدر فرمینا پس از رسوایی پیداشدن نامه های بین آن دو در مدرسه مطلع میشود،تلاش میکند رابطه میان آن دو را از بین ببرد و برای همین دخترش را به سفری دریایی طولانی همراه خود میبرد.پس از برگشت از سفر فرمینا متوجه میشود که دیگر همانند قبل علاقه ای به فلورنتینو ندارد و ارتباط خود را با او به اتمام میرساند و با شخص دیگری به نام خوونال اوربینو ازدواج میکند و ضلع دیگری را به این عشق اضافه میکند.
قلب بشر، از فاحشهخانه هم بیشتر اتاق دارد.
کتاب شامل شش فصل می باشد که هر فصل را یک شخصیت از زبان و نگاه خود روایت میکند. داستان، تماما صحنه های عاشقانه،خیانت و مرگ را درخود آمیخته است و اتفاقاتی پیش می آید که به خواننده اجازه پیشبینی داستان را نمیدهد.در سال 2007براساس این کتاب فیلمی با همین نام به کارگردانی مایک نیوول ساخته شده است و از بازیگران آن میتوان به خاویر باردم اشاره کرد.
جملات کتاب:
عشق در زمان مصیبت و بلا قشنگتر و متعالی تر میشود.
تنها چیزی که از مرگ متاسفم خواهد کرد، این است که مرگم از عشق نباشد.
به یاد داشته باش در زندگی زناشویی خوب، سعادت مطرح نیست، پابرجا بودن اهمیت دارد.