مجتبی مادریدینزدیک مدرسمون یه فلافلی بود بعد مدرسه می رفتیم دقیقا همین وضع بود تازه دو سه تا هم خالی می خوردیم اون بنده خدا هم می خندید چیزی نمی گفت😅😅
یه یارویی بود دوتا نون بر می داشت یکیشو پر می کرد فلافل(لهشون هم می کرد که بیشتر جا بشه) یکی رو هم خیار شور و گوجه و ترشی و...
😅🤣