با بر تخت نشستن رضا شاه دوره اول روشنفکری به پایان رسید و نسل دوم روشنفکری به وجود آمد. این نسل روشنفکری با الگوگیری از غرب سعی داشت که مفاهیم جدید غربی را در ایران پیاده سازد. سیاست همگن سازی فرهنگی و اجتماعی در آن دوره محبوبیت فراوانی یافته بود زیرا در غرب نیز چنین ایدههایی طرفداران بسیاری داشتهاست. ایجاد نهادهای جدید مانند مدرسه و دانشگاه از کارهای این گروه از روشنفکران بودهاست. این نسل بیش از آنکه همانند نسل قبلی در جهت مدرنیته و غربی شدن تلاش کند، بر ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی ایران تکیه میکرد. از آنجایی که تفکر آن دوران برمبنای کشور تک فرهنگی استوار بوده لذا سرکوبی سایر فرهنگهای کشور به اوج خود رسید. ایدههایی نظیر تمدن بزرگ و تاریخ هزاران ساله و غیره محصول این نسل از روشنفکران بودهاست.
از اواخر دوران پهلوی یکم، روشنفکری چپ در ایران بنیاد گذاشته شد و شاید تقی ارانی و اسکندر میرزا را بتوان از مؤسسین این جریان دانست.
با ایجاد دانشگاهها و مدارس و اعزام بیشتر دانشجویان ایرانی به اروپا در دوره پهلوی یکم، ایرانیان با سرعت بیشتری با اندیشههای غربی آشنا شدند. بدین ترتیب زمینه ایجاد نسل سوم روشنفکری به وجود آمد؛ که خود را در دوران پهلوی دوم نمایان کرد. پس از سرنگونی رضاشاه و ترور احمد کسروی، روحانیت و نگاه دینی بر نگاه سکولار و روشنفکری چیرگی یافت؛ و با جریان ملی شدن نفت و سپس سرکوب آزادیها در بسته شدن فضای سیاسی، روشنفکری سکولار ایرانی به شدت محدود شد. از آنان میتوان به حمید عنایت، پرویز ناتل خانلری و سید فخرالدین شادمان اشاره کرد.
در سالهای جنگ سرد روشنفکری در سراسر جهان از جمله ایران دچار تأثیرپذیری فراوان شد. در کشورهای متحد با بلوک غرب از جمله ایران، فضا برای کار روشنفکران چپ کاملاً مسدود شد و همین باعث شد تا به روشنفکرانی که اجازه فعالیت در داخل داشتند، نگاه منفی وجود داشته باشد.
روشنفکری دینی
روشنفکری دینی یا نواندیشی دینی تفکر و شاخهای خاص از روشنفکری به معنای عام آن است که مرکز توجه آن را روشنگری دینی، تشکیل میدهد. اندیشمند وابسته به این نحله فکری، روشنفکر دینی گفته میشود. میان منظور روشنفکری دینی و روشنفکر دینی و جایگاه و شان آن مناقشه وجود دارد. پیشینه روشن فکری در ایران، به نهضت مشروطیت بازمیگردد و تا امروز، در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی، بازیگری کردهاست.
شاید بتوان روشنفکری دینی را یک تفکر جهان شمول دانست که در سرتاسر دنیا در پی کم رنگ شدن آموزههای سنتی دینی در برابر آموزههای جدید مدرنیته مورد توجه روشنفکران دیندار قرار میگیرد تا اینگونه دین را در دنیای جدید بازتاب دهند. اما روشنفکری دینی به معنای خاص بیشتر متوجه گفتمانی دینی در میان جوامع اسلامی در بیش از یک سده اخیر است که به زعم اصلاحگران آن راهی است برای مقابله با هجوم فرهنگی کشورهای استعمارگر و استحاله ممالک جهان سوم.
نخستین جرقه این بیداری تازه را سید جمالالدین اسدآبادی زد اما کسانی چون اقبال لاهوری و اخیراً فضل الرحمان در شبه قاره و عبده در مصر و کواکبی در سوریه و بازرگان و شریعتی و شماری دیگر در ایران این فکر را پی گرفتند و در طول یک قرن مجاهدت نظری و عملی نحله نواندیشی دینی را استوار کردند.
امروزه در ایران افرادی مانند، احمد قابل، عبدالکریم سروش،مصطفی ملکیان، ابوالقاسم فنائی، محمد مجتهد شبستری و حبیبالله پیمان مهمترین نمایندگان این جریان فکری هستند. از آنجا که این متفکران اندیشهورزی را معطوف به تغییرات اجتماعی و تلاش برای گرهگشایی از معضل عقبماندگی جوامع اسلامی کرده بودند، اینان را «مصلح دینی» گفتهاند. گرچه به نامهای دیگری چون احیاگران و نواندیشان و روشنفکران و نوگرایان نیز نامبردار بوده و هستند. .
اصطلاح نواندیشی، در برابر سنت گرایی به کار میرود. در سنت گرایی دینی، هر آنچه از طریق آداب و رسوم و فرهنگ گذشته دینداران به نسل جدید دینداران رسیدهاست، اصل دین و ملاک قرار داده میشود. اما نواندیشی دینی، همه آن باورها و رسوم را بازبینی میکند تا برداشتهای غیر عقلانی را از آن بزداید و دین را به زبان روز و با استنباطها و استدلالهای تازه دریابد و معرفی کند. در مورد اسلام گفته شدهاست که اسلام سنتی، اسلام تقلیدی است و اسلام نوگرا، اسلام عقلانی.
برخی از روشنفکران کوشیدند تا تلفیقی از آموزههای روشنفکری و فرهنگ ایرانی-اسلامی به دست دهند. آنها همچنین به شدت تحت تأثیر روشنفکران استعمارستیز کشورهای جهان سوم نظیر ماهاتما گاندی، اقبال لاهوری و فرانتس فانون بودند. از شاخصترین چهرههای این جریان میتوان به علی شریعتی و جلال آل احمد اشاره کرد.
در کنار اینان برخی از روشنفکران دینی بشدت مشغول به چالشهای اسلام و مدرنیته بودند. آنها سعی میکردند تا شرایط جدید را فهمیدنی سازند و موضعی مشخص در میانه تقابل اسلام و غرب ارائه دهند. البته این دسته دیدگاههایی بشدت متعارض دارند و اشتراکشان تعلق خاطر به مباحث فلسفی اسلامی و غربی است. از مهمترین چهرههای آن میتوان از علی شریعتی، مهدی بازرگان، مصطفی ملکیان، عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری یاد کرد.
از دیگر ویژگیهای روشنفکری در دوران جنگ سرد (پهلوی دوم) اتهام بستن به آنان دربارهٔ شکستها و ناکامیهای ملی بود. سردسته این گروه علی شریعتی بود که میگفت: «من ادعا میکنم در تمام این دو قرن گذشته در زیر هیچ قرارداد استعماری امضای یک آخوند نجفرفته نیست؛ در حالی که در زیر همة این قراردادهای استعماری امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست»
همچنین جلال آل احمد به ویژه با دو کتاب «غرب زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» تندترین حملات را به جریان روشنفکری داشت. او دربارهٔ شیخ فضلالله نوری از مخالفان مشروطه و یکی از مهمترین نمادهای جریان روحانیت و سنتی ایران که او را مقتول روشنفکران مشروطه میدانستند، مینویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد»[۱۱] جلال آل احمد معتقد است «روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد و تعصب و به دور از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری میکند و نه کار بدنی، و حاصل کارش را که در اختیار جماعت میگذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادی میگذارد.»
مرتضی مطهری اگرچه نه خودش و نه دیگران او را روشنفکر دانستهاند ولی از مهمترین منتقدان و تحلیلگران جریان روشنفکری بودهاست. او نیز مهمترین اتهام روشنفکران معاصر ایران را غربزدگی سهوی یا خیانت عمدی به اسلام و ایران میدانست.
شب خوش