انگلستان
تا پیش از دهه 90، تماشاگران انگلیسی یک بحران جهانی بودند؛ فرقی نمی کرد یک تیم انگلیسی کجای اروپا بازی داشته باشد؛ حضور آنها در دسته های چند صد نفری باعث رعب و وحشت در هر شهری می شد که آنجا حضور داشتند. اولتراهایی که هیچ کس توان کنترل شان را نداشت و اسم شان را «بیماری انگلیسی» گذاشته بودند.
پلیس انگلستان هواداران باشگاهی این کشور را بر اساس پر خطر بودن رتبه بندی کرده بود؛ جایگاه اول به هواداران لیورپول می رسید. هواداران وستهام، چلسی و تاتنهام هم مربع وحشت بیماری انگلیسی را کامل می کردند. آدم هایی که هولیگانیسم را به عنوان یک سبک زندگی انتخاب کرده بودند. مثلا طرفداران منچستریونایتد، تیپ و مدل موی متفاوتی از دو آتشه های هوادار لیورپول داشتند و رهبران آنها کارت ویزیت چاپ می کردند.
آمار پلیس انگلستان را بخوانید؛ بین سال های 1990 تا 1995 در هر سال تقریبا 300 هوادار لیورپول و 300 هوادار وستهام بازداشت شده اند. اگر این عدد را در تعداد تیم های لیگ برتر ضرب کنید، با چه زندان بزرگی از هولیگان ها مواجه خواهید شد. سلسله بازداشت های گسترده پلیس انگلیس، کدگذاری تماشاگران پر خطر و جرایم سنگینی که برای باشگاه ها در نظر گرفته شد، این روزها لیگ جزیره را به یکی از آرام ترین لیگ های دنیا تبدیل کرده است؛ جایی که در ورزشگاه هایش توریست های چینی و ژاپنی با در و دیوار استادیوم ها عکس سلفی می اندازند و کمتر صدای شعاری هم شنیده می شود اما بعید است کسی فراموش کند بیماری انگلیسی چطور تمام دنیا را آلوده خود کرد.
بالکان
دربی بلگراد بین ستاره سرخ و پارتیزان در سال های اخیر با چنان درگیری های خونینی به پایان رسیده که هر دربی و شهرآورد دیگری شبیه یک فیلم کودکانه به نظر می رسد. فکر می کنید آمار شش نفر کشته در درگیری های بیرون ورزشگاه در چند سال اخیر اتفاق کوچکی است. رهبر «بدبلوبویز» کانون رهبری افراطی های دیناموزاگرب یک بار رو به دوربین ها گفته بود: «اینجا هستیم تا شکست تیم مان را با خون پاک کنیم.» حالا تصور کنید این دیدگاهی است که هواداران بالکان در دیدارهای داخلی صرب ها دارند و اگر پای باشگاهی از کرواسی به ورزشگاه های آنها برسد، واقعا شاهد یک جنگ تمام عیار خواهید بود.
آخرین باری که «گورکن ها» - لقب هواداران پارتیزان بلگراد – با کانون هواداران دیناموزاگرب درگیر شدند، کار به تیراندازی در اطراف ورزشگاه کشیده شد و دو هوادار پارتیزان کشته شدند. ریشه این نفرت در چیزهایی فراتر از فوتبال است. کانون هواداران دیناموزاگرب اولین نیروی مردمی بود که در جنگ بالکان سازماندهی شد و روبروی صرب های متجاوز ایستاد. 148 کشته هواداران این باشگاه در دوران جنگ بالکان ثابت می کند هولیگان های بالکان برای فرو نشاندن خشم و نفرت شان از صرب ها، حالا حالاها کار خواهند داشت.
لهستان
همه فوتبالی های دنیا از آشوب های هواداران صرب و ایتالیایی و انگلیسی شنیده اند اما کمتر کسی می داند که لهستان یکی از سازمان یافته ترین هولیگانیسم هایاروپا را دارد، چندان هم عجیب نیست. کشوری که مردمش به سختکوشی در دنیا شهره اند، مردمی که هم فاشیست ها و هم کمونیست ها را در جنگ شکست داده اند. آمار پلیس لهستان خبر می دهد که حدود 50 هزار هولیگان و 10 دسته تبهکاری متصل به آنها در این کشور وجود دارد .
افراطی های «ویسلاکراکف» مدر لهستان بدسابقه ترین هواداران هستند. خودشان را کوسه های ویسلا صدا می کنند و قبل از بازی همه تماشاگرهای تیم مهمان را در خیابان های اطراف لخت می کنند؛ لباس، شال و کلاه هواداران تیم رقیب را می گیرند، بعد وسط مسابقه تمام غنایم جنگی شان را به نرده های ورزشگاه می بندند، روی شان بنزین می ریزند و آن را آتش می زنند. هیچ پلیسی هم در شهر کراکف از این اتفاق شگفت زده نمی شود. همه اینها سمت خوب ماجراست تا زمانی که بحث استفاده از چاقو پیش نیاید از نگاه پلیس هیچ مشکلی به وجود نیامده است. حتی اگر مانند 30 نفر از هواداران شارلوای بلژیک در سال 2009 به خاطر پوشیدن لباس باشگاه محبوب شان در لیگ اروپا وسط خیابان های شهر لخت شده باشند؛ بدون هیچ البسه ای؟!
ایتالیا
فوتبال در ایتالیا یک اپراست؛ همان قدر دراماتیک و برگرفته از سنت های مردم این کشور؛ اپرایی که سال 1980 تبدیل به یک درام غیر منتظره شد. خونین ترین درگیری هولیگانی در تاریخ فوتبال و جایی که افراطی های ایتالیایی و انگلیسی در ورزشگاه هیسل به جان هم افتادند و بیشترین تعداد کشته در یک استادیوم فوتبال را در تاریخ ثبت کردند. در ایتالیا دو روی سکه را می توان دید؛ هم تورینی های آرام که بعد از گذشت سه دهه، حاصل نیستند فاجعه هیسل را فراموش کنند و مقصران را ببخشند و هم دربی المپیکو بین رم و لاتزیو که هولیگان ها، آن را جنگی گلادیاتوری در قرن 21 می دانند.
هولیگان هایی که بازی های فصل تیم شان را تحریم می کنند و قدرت لغو یک مسابقه را دارند. اگر انگلیس محل تولید هولیگانیسم بود، ایتالیایی ها می توانند ادعا کنند قدرتمندترین مرکز هولیگانیسم دنیا هستند. ایتالیا، زادگاه هنر، معماری، رم افسانه ای و البته محل تولد درنده ترین، سیاسی ترین و قدرتمندترین تشکیلات هواداری فوتبال در دنیاست.
هلند
بله، همان طور که فکر می کنید، هلند یکی از آزادترین کشورهای دنیاست. کشوری لیبرال، پر از توریست، خیابان های سنگفرش شده و پیرمردهایی که لبخندهای سرد می زنند اما هلند پشت این لبخندهای سرد و لاله هایی که به تمام دنیا صادر می کند، یک نیمه متعصب و خشن هم دارد؛ نیمه ای که مردان در سایه هولیگان هلندی آن را اداره می کنند؛ هولیگان هایی که توتال فوتبال هلند را به قاچاق مواد مخدر گره زده اند و فوتبال مهم ترین عنصر زندگی شان است.
هولیگان های هلندی می گویند 29 می 1974 «روز مرگ معصومیت فوتبال هلند» بود؛ روزی که هواداران تاتنهام به ورزشگاه خانگی فاینورد رتردام آمدند و خونین ترین شب این شهر را بعد از جنگ جهانی دوم رقم زدند. 200 نفر مجروح شدند و یک نفر به خاطر شدت ضربات چاقو فوت کرد. یک سال بعد از آن تاریخ، باشگاه های هلندی، کانون های هواداری شان را راه اندازی کردند و تشکیلات آژاکس، مخوف ترین آنها شد. هوادارانی که مدعی هستند حتی از تیم ملی هلند هم متنفرند و فوتبال برای آنها یعنی آژاکس. رهبر اولین تشکیلات هولیگانی آژاکس، سال 1997 در درگیری با هواداران فاینورد کشته شد؛ با ضربه چکشی که به سرش برخورد کرده بود.
آرژانتین
سرزمین ژنرال ها، جزایر لاس مالویناس و البته زادگاه دیگو مارادونای نابغه، فرشته فوتبال، مردی معتاد و البته حیله گر؛ ستاره ای که نیمی از او فرشته بود و نیم دیگرش شیطان. درست مانند خود آرژانتین. جایی که نیمی از فوتبال با دریبل های مسی و گل های آگرو و هیگواین شبیه سرزمین فرشته هاست و نیم دیگر فوتبال آن مرکز یکی از بدنام ترین تشکیلات هواداری فوتبال.
هولیگان های ریورپلاته «لا دوسه» که نام یار دوازدهم روی خودشان گذاشته اند، از ورود به هر استادیومی جز ورزشگاه خانگی ریورپلاته محروم شده اند. تصور کنید هواداران ژیمناسیا یک بار به رختکن تیم خودشان ریختند و با تهدید اسلحه مانع پیروزی تیم خودشان شدند؛ فقط به این دلیل که باشگاه رقیب استودیانتس در جدول بالا نیاید.
«پاندیا» تشکیلات هواداری باشگاه ولزسارلزفیلد، آن قدر قدرت گرفته اند که سران شان با روزنامه ها و تلویزیون مصاحبه می کنند و خیلی علنی از خواسته های شان می گویند. بازیکنانی را که می خواهند به سرمربی تحمیل می کنند و اجازه نمی دهند بازیکنی که دوست ندارند، لباس باشگاه شان را بپوشد.
روسیه
تنها تفاوت روسیه با دیگر کشورهایی که هولیگان دارند این است که هولیگان های روس برخلاف دیگر کشورها که سعی می کنند خیلی پنهانی و در قسمت تاریک ماجرا بمانند، عملا بر جامعه روسیه حکومت می کنند و خیلی های شان حتی نفوذ زیادی بین سیاستمداران دارند.
بدترین هواداران افراطی در روسیه متعلق به باشگاه های اسپارتاک و زسکامسکو هستند؛ هولیگان هایی که شبیه نبردهای باستانی با چوب و شمشیر به جان هم می افتند اما بازداشت نمی شوند، مورد ضرب و شتم پلیس قرار نمی گیرند و کسی جرأت بی احترامی به آنها را ندارد.
روسیه سرزمین حداکثرهاست، حداکثر افکار کمونیستی، پولدارترین آدم های روی زمین و فقرایی که در سرمای مسکو کارتن خوابی می کنند؛ درست مانند بقیه ارکان زندگی، هواداران فوتبال هم در روسیه حد وسطی ندارند.
ترکیه
استانبول شهری است که قاره ها و فرهنگ ها در آن به هم برخورد می کنند؛ قاره اروپا به قاره آسیا می رسند و فرهنگ شرقی به فرهنگ غرب اما هیچ کدام اینها به اندازه برخورد کردن هواداران افراطی فوتبال در استانبول ترسناک نیست؛ جایی که هواداران فنرباغچه و گالاتاسرای به هم می رسند.
وقتی هواداران این باشگاه ها به هم برسند، یعنی تولید مصیبت در قسمتی از استانبول. نبرد اصلی بین گالاتاسرای و فنرباغچه جدال فقیر و غنی است؛ گالاتاسرای همیشه باشگاهی متعلق به طبقه اشراف و ثروتمندان بوده و از سوی دیگر فنرباغچه از منطقه ای آسیایی می آید و از کمک های حکومتی همیشه دور بوده است. هولیگان های استانبول قوانین خاص خودشان را دارند؛ «تنفرتان از باشگاه رقیب، همیشه باید قوی تر از عشق تان به باشگاه خودی باشد». پاشیدن اسپری فلفل توسط پلیس برای کنترل هواداران افراطی، چیزی است که آخر هفته ها در اطراف ورزشگاه های شهر می بینید.
برزیل
اگر انگلیسی ها مدعی اختراع فوتبال هستند، آلمان ها آن را منظم کردند و ایتالیایی ها سیستم ها را به فوتبال آوردند، برزیلی ها می توانند ادعا کنند رنگ و شعور و زیبایی را به آن اضافه کردند. کشوری که از آجرهای ساختمانی اش هم فوتبال تراوش می شود. اما در کنار همه اینها، برزیل سرزمین خشونت است. کشور فاوالاها – ساکنان حلبی آباد – و پسربچه های بزهکاری که توریست ها را خفت می کنند. انگشت برزیلی ها همیشه روی ماشه است؛ سالانه 40 هزار نفر در این کشور با اسلحه کشته می شوند؛ یعنی روزی 100 نفر. وقتی عشق به فوتبال با این حجم از قتل و جنایت کنار هم جمع شوند، واقعیت تلخی برملا می شود.
در 30 سال گذشته حداقل 300 نفر به خاطر تشکیلات هولیگانیسم و گروه های هوادار فوتبال در این کشور به قتل رسیده اند. این آمار پلیس برزیل است و خود هولیگان ها از رقم های بزرگ تری از قتل و جنایت حرف می زنند. زندگی هولیگان ها در برزیل تلفیقی از عشق و مرگ است. مواد مخدر و باندهای قاچاق و پسربچه های پابرهنه حکمرانی می کنند و اسلحه دست شان می دهند و فوتبال امید به زندگی را در آنها زنده نگه داشته است.
کشور قهوه، سامبا، موسیقی و البته مرگ های فجیع مثل مرگ کلودیو پائولیستا خبرنگار برزیلی که وقتی داشت از هولیگان ها و درگیری مسلحانه شان در اطراف مارکانا فیلم می گرفت، دزدیده شد و بعد از چند روز جسدش را در حوالی شهر پیدا کردند.