سلام.سینما یاهمان هنر هفتم یکی از هیجان انگیزترین هنرهای هفتگانه است که با بعضیا با دیدن فیلمی عاشق شدن واین عشق تا همیشه کنارشان خواهد ماند.
سینمای هالییوود سلیقه هارو بشدت پایین آورده و دیگه ازون پرده نقره ای جز جلوه های ویژه چیزی به یاد بیننده نمیمونه.
من سینما را با فلینی،برگمان،آنتونیونی،تروفو،گدار شناختم وعاشق شدم.عاشق توت فرنگی های وحشی،جاده،هشت و نیم،چهارصدضربه ووووووووو.
سینما یعنی هنر و من خوشبختم که با فیلمهای این بزرگان زندگی کردم.
الانم مطلبی که جناب هاشمی پور درباره جاده نوشته براتون پست میکنم.
بسیاری از کارشناسان جاده را فیلمی میدانند که مسیر سینمای ایتالیا را به طور کلی تغییر داد. فیلمی که در گذار سینمای ایتالیا از دوره نئورئالیسم به عصر جدید خود بسیار اثرگذار عمل کرد. اکثر فیلمهای فدریکو فلینی نشانههای مشخصی داشت و به نوعی امضای وی بر اکثر آثارش وجود داشت. شاید اولین نشانه فیلمهای وی نوعی سبکسری و بیخیالی در اکثر آثارش باشد که قطعا جاده سردمدار این سبکسری است. حسی که در اکثر آثار پازولینی نیز میتوان یافت و تاثیر فلینی بر آثار وی مشهود است. در واقع در بیشتر فیلمهای فدریکو فلینی، شخصیتهای اصلی نوعی بیخیالی دارند که همذات پنداری مخاطب را با آنان بر میانگیزد. حتی در بسیاری از آثار او شخصیت محبوب فیلم شخصیتی مجنون و نامتعارف اما بیآزار نشان داده میشود که بلاشک مخاطب با او همذات پنداری شدیدی احساس میکند (خصوصا در آن دسته از فیلمهای او که جولیتا ماسینا نقش اصلی است!). این سبکسری خاص فیلمهای فلینی سبب میشوند که آثار وی از نوعی طنز و کمدی برخوردار است که اصولا بر مبنای شخصیتهای فیلم شکل میگیرد و کمتر به سمت کمدی موقعیت پیش میرود. شخصیتهای اصلی فیلمهای او اشخاص له شده و خردشده اجتماع هستند و کمتر میبینیم به داستانی از قشر بورژوا بپردازد. به بیان دیگر فلینی عاشق این افراد است و خود را نیز از آنها میداند. از سویی دیگر تقریبا تمام فیلمهای فلینی ریشه در کودکی او دارند. به نوعی سینمای او برگرفته از علایق و نوستالژیهای کودکیش است و در واقع آثار وی را میتوان ترکیبی از سورئالیسم و خیال به همراه نوستالژیهای دوران کودکیش دانست که این موضوع نیز در جاده (مثل صحنههای کارناوالها) کاملا مشهود است. رویاها و خاطرات فلینی به بهترین وجه ممکن به واسطه تخیل بیمانند او در آثار وی (گاهی به صورت لفافه) به تصویر کشیده میشوند. جاده شاید به اندازه “َشهر زنان” یا “فرد و جینجر” و “هشت و نیم” اسیر فانتزی فلینی نشده باشد اما قطعا در زمینه احساسی از تمام فیلمهای دیگر او جلوتر است.
“جاده” را میتوان تابلویی تمام قد از احساسات، تناقضها و رنجهای آدمی دانست. این موضوعات به زیبایی هر چه تمامتر در این فیلم بسیار تحسین شده و برنده اسکار به نمایش در آمده است. فلینی با این فیلم موفق شد خود را به عنوان کارگردانی مولف و کاملا صاحب سبک به جهان معرفی کند. رویکرد وی در این فیلم مالیخولیایی و اندوهناک اما تاثیرگذار بود. “جاده” روایتی بسیار دردناک ولی زیبا و احساسی از سفری به همراه زامپانوی تندخو و وحشی (آنتونی کویین) و جلسومینای خل اما دوست داشتنی (جولیتا ماسینا) است. جلسومینا شخصیتی نیمه خل، مهربان و کاملا چاپلینوار دارد. انگار هیج چیز زشتی در دنیا نمیتواند او را آزار دهد. در مقابل او زامپانوی زنجیر پارهکن قرار میگیرد. مردی با خوی حیوانی و کاملا درندهخو که گاهی جلسومینا را با کارهای خود و تندخوییهایش مورد آزار و اذیت قرار میدهد. اما انگار جلسومینا از دنیایی دیگر آمده است که در آن هیچ چیزی جز زیبایی پروانهها، حال خوش و عشق وجود ندارد. خانواده جلسومینا او را به زامپانو میفروشند و زامپانو نیز با او بردهوار رفتار میکند. اما هیچ چیز احساسات پاک جلسومینا را مورد هجوم قرار نمیدهد. انگار او بدیها را حس نمیکند و فقط عشق را درک میکند. به راستی چرا معصومیت وقتی در مقابل خباثت قرار میگیرد تاثیرگذاری چند برابر پیدا میکند؟ فلینی از این نوع معصومیت خاص جلسومینا بهترین بهره را میبرد و مخاطب را در دنیایی غرق میکند که با جلسومینا هم آوا شود اما ناگهان با رفتار تند زامپانو مانند کودکی مظلوم به گوشهای پناه میبرد و از ترس تکان نمیخورد. زامپانو به عنوان یک زنجیز پاره کن نمادی از خشونت، خوی حیوانی، خباثت و به طور کلی مقابل احساسات است. از سوی دیگر جلسومینا نماد تمام چیزهای مثبت مانند عشق و مهربانی است. این تضاد و تناقض تم اصلی فیلم را شکل میدهد و به طور کلی محور اصلی فیلم بر این مبنا پیش میرود. در واقع تناقضهای بین دو شخصیت فیلم به وفور در فیلم دیده میشوند و تقابل خیر و شر، قوی و ضعیف و جلسومینا و زامپانو هسته اصلی فیلم را تشکیل میدهند. به جلسومینا میگویند: هیچ چیزی در دنیا بیفایده نیست. به این ترتیب جلسومینا میفهمد که وجود دارد تا برای زامپانو مفید باشد. در حقیقت با زبانی عوامانه و سطح پایین ژرفای ناشناخته انسان برای جلسومینا عریان میشود. در یکی از سکانسهای فیلم جلسومینا با دیوانهای به نام ماتو روبهرو میشود که از هر قید و بندی به دور است. او نیز مانند جلسومیناست. نمادی از عشق و آگاهی. برای او نیز همه چیز بیاهمیت و ساده است به طوری که در سکانسی که با زامپانو درگیر میشود تنها چیزی که وی را آزار میدهد این است که زامپانو ساعت مچی او را شکسته است. فلینی او را سمبلی از مسیح میداند و آگاهی او را نیز به مسیح نسبت میدهد. انگار ماتو آمده تا جلسومینا را به رستگاری برساند و به موازات آن چلسومینا هم زامپانو را و این زنجیره رستگاری به همین منوال ادامه پیدا کند. اما زامپانو ماتو را میکشد چون او را دست میاندازد و این فرجام کار است. در واقع ماتو تنها نشانه آگاهی در کل فیلم است که با حضورش بذر آگاهی را در دل جلسومینا میپاشد و با مرگش همه چیز را برای جلسومینا تمام میکند. جلسومینا از آستانه تحملش بیشتر میبیند و میفهمد و در نتیجه کاملا مجنون و دیوانه میشود و زامپانو او را رها میکند و به بیانی بهتر تنها کلید خود برای رسیدن به رستگاری را از خودش دور میکند. پس از چند سال به او خبر میرسد که جلسومینا مرده است. فلینی مرگ او را نیز به تصویر نمیکشد تا معصومیت وی همچنان جاودانه باقی بماند و او را فقط با آن ملودی غمگین سازش به یاد بیاوریم. در یکی از تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم که سکانس پایانی آن نیز میباشد، زامپانو در ساحل دریا به وجود پست خود پی میبرد و از درون میشکند اما هیچ چیز قابل تغییر نیست. پایانی مثل la Dolce vita و آثار دیگر فلینی که در آنها اغلب دریا نمادی از خودآگاهی است و شخصیت فیلم در لوکیشن ساحل به مسائلی پی میبرد.
نقش بسیار پرمحتوای جلسومینا که در فیلمنامه به خوبی پرداخته میشود به همراه بازی هنرمندانه جولیتا ماسینا با آن چشمهای معصوم و سبکسریاش تداعی کاملی از چارلی چاپلین اما نوع مونثش است. جولیتا ماسینا که همسر فلینی نیز بود، در اکثر فیلمهای وی نقش اصلی را بر عهده داشت ولی در میان آثار او قطعا جاده بهترین است. بازی وی به شدت تاثیرگذار و همراه با کمی غلو در اداها است که بدل به یکی از بهترین نقش آفرینیهای تاریخ سینما شده است. ماسینا قدی کوتاه داشت و قابلیت این را داشت تا با چشمانش با مخاطب حرف بزند. چشمان معصوم او حتی نقشی مثل نقش فاحشه در فیلم شبهای کابیریا را نیز با معصومیت خاص وی همراه کرد. از سوی دیگر آنتونی کویین نیز بازی خوبی در نقش زامپانو به نمایش میگذارد و موفق میشود پرتره بسیار خوبی از یک مرد خشن و درنده خو به نمایش بگذارد. بازی وی بسیار تک بعدی است به طوری که ما او را به عنوانی مردی که فقط به فکر غرایض حیوانی خود است و هیچ هدف دیگری جز این ندارد کاملا باور میکنیم. زامپانو فقط پول، غذا و شهوت رانی را میفهمد و هیچ کدام از سخنان جلسومینا نیز دل وی را نرم نمیکند. نقش زامپانو ظرافتهای بی شمار جلسومینا در پرداخت را ندارد ولی آنتونی کویین به خوبی از پس آن برآمده و از خشکی بیش از حد نقش کاسته است. موسیقی این فیلم توسط نینو روتای فقید که یکی از بهترین آهنگسازان فیلم تاریخ ایتالیا بود و کارهایی مثل پدرخوانده۲ و ۳ ، آمارکورد و هشت و نیم را در کارنامه داشت، ساخته شد و بخش بسیار مهمی از فیلم را کامل کرد. به طوری که قسمت اعظمی از بار احساسی سنگین فیلم بر روی دوش موسیقی بسیار زیبای آن است که به یکی از به یاد ماندنیترین موسیقیهای فیلم بدل گشته است. فیلم علاوه بر جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان، موفق به کسب جایزه شیر نقرهای فستیوال فیلم ونیز هم شد.
“جاده” فیلمی با رویکرد شاعرانه راجع به احساسات است. مرگ جلسومینا زوال معصومیت است. نابودی عشق و احساسات و هر صفت خوب دیگری و عدم رسیدن به رسستگاری بشریت (زامپانو) به دلیل اشتباهات خود و ندیدن نشانهها و در نتیجه از بین بردن رستگاری به دست خود. در نتیجه رویکرد فلینی در این فیلم سیاه است و با هیچ منطقی نیز نمیتوان عکس آن را ثابت کرد. شاید آن فضای متوهمانه در آثارر فلینی و تقابل مهارناپذیر رویا و واقعیت با چاشنی خاطرات که هسته سینمای فلینی را تشکیل میدهد و آثار اولیه وی مانند جاده کمتر به چشم بخورد، اما رویکرد بیان احساس همان است. زبان فلینی همان است. چه در روشناییهای واریته به عنوان فیلم اولش و چه در فیلمهای ضعیف اواخر عمرش مانند کازانوای فلینی و کشتی همچنان در سپارست فرم همان است و فقط عناصر سورئالیسم در آثار وی به تدریج با گذشت سالها بیشتر شد به طوری که آخرین فیلم وی یعنی آوای ماه سورئالترین آنها شد. جاده نیز به عنوان آثار اولیه او بیشتر تحت تاثیر مکتب نئورئالیسم است ولی رنگ و لعاب آن از مکتب دور میشود و به همین دلیل این فیلم را فیلمی مهم در گذار و پیشرفت سینمای ایتالیا میدانند. شاید هنوز پس از گذشت بیش از ۶۰ سال از ساخت این فیلم اثر دیگری با قدرت جاده در بیان احساسات ساخته نشده باشد. آری، “جاده” جاودانه است.
شب خوش