علیرضا رنجی پور می گوید: خودم آنقدر در این نقش فرو رفته ام که در زندگی شخص ام هم تاثیر می گذارد و گاهی در منزل بچه ها به من می گویند که تو مش اسماعیل نیستی ها! |
سناتور تقدیم میکند.
به گزارش پیک هشترود به نقل از آناج، علیرضا رنجی پور متولد ۱۳۵۴ است اما بیشتر مخاطبان او را پیرمردی جا افتاده می شناسند که طنازی هایش ناب است و ظرافت خاص به خود را دارد.
وی کارشناسی ارشد را در رشته ی علوم سیاسی به پایان رسانده است و یک دور هم در انتخابات شورای شهر تبریز حضور داشته که با اختلاف کمی نسبت به آخرین نفر از راهیابی به شورا باز مانده؛ این شب ها نیز در برنامه زنده “قیش گجه لری” حضور دارد.
آناج: از نحوه ی ورودتان به کار هنر و تئاتر بگویید:
از کودکی به بازیگری علاقه داشتم تا اینکه در دوره راهنمایی به تشویق دو استاد گرانقدرم به نامهای پرتوی و گنج علی زاده گروه نمایشی در مدرسه تشکیل دادیم. در دوران دبیرستان نیز زمانی که در هنرستان شهید مفتح درس می خواندم با علی یاوری آشنا شده و آنجا هم گروه نمایشی به راه انداختیم. در واقع اولین تجربه های من از اجرای تئاتر از همان گروه های نمایشی دوران مدرسه به دست آمده است.
زمانی هم که دانشجوی دوره کاردانی در آموزشکده فنی برق بودم از محضر اساتیدی چون محمد رمضانی و استاد آوندی بهره بردم.
آناج: “صمد و ممد” از کجا آمد؟
در دوران دبیرستان یک گروه نمایش داشتیم که در فرهنگسرای شهید خانلی (واقع در محله سیلاب) ماجراهای صمد را اجرا می کردیم. “صمد” دانش آموز تنبلی بود که دیر به مدرسه می رفت و من آن نقش را به همراه کمی طنز اجرا می کردم. آقای نهرین هم با توجه به استعدادی که در زمینه طنز داشتند، بعد از مدتی به گروه ما اضافه شدند و نقش مقابل صمد به نام “ممد” را ایفا نمودند.
“صمد و ممد” از همان نمایش شکل گرفت که تا امروز هم ادامه یافته است.
اواخر سال ۷۲ هنرمندان دیگری هم به گروه ما اضافه شدند که در نهایت منجر به تشکیل گروه “هنری بابک” شد.
آناج: “مش اسماعیل” از کجا پیدا شد و آیا از اجرای این نقش خسته نشد اید؟
تیپ “مش اسماعیل” را استاد محمد رمضانی با توجه به برخی از خصوصیات اخلاقی من خلق کرده اند و من نیز سعی کرده ام آن را پرورش دهم و به نحوی مطلوب ایفا کنم. امروز “مش اسماعیل” به یک شخصیت تبدیل شده است. خودم آنقدر در این نقش فرو رفته ام که در زندگی شخص ام هم تاثیر می گذارد و گاهی در منزل بچه ها به من می گویند که تو مش اسماعیل نیستی ها (می خندد) این نقش برای من تکراری نشده است چون با آن زندگی میکنم. اما هر نقشی هم بخواهند من بازیگرم و ایفا خواهم کرد.
آناج: در چه کارهای تلوزیونی حضور داشته اید؟ و آیا شما هم مثل بقیه ی هنرمندان دغدغه ی نان دارید؟
شغل اصلی ام بازیگری و نمایش است. در برخی از برنامه های زنده شبانگاهی شبکه سهند حضور دارم و در سریالهایی چون ” ایستی سویوخ، آخیر مهلت، روزی که بابا شدم، رویای نمناک و نارگیله…” نیز ایفای نقش کرده ام.
وضعیت درآمد ما بد نیست اما باید بستر به گونه ای باشد که همه از منافع مادی هنر خود بهره مند شوند. بسیاری از دوستان من که کار هنری دارند دغدغه ی مالی و مشکل مسکن دارند و چون درآمد ثابت ندارند، نمی توانند ازدواج کنند. این طور نیست که همه مثل گروه بابک کارشان بگیرد. بلکه هنرمندان زیادی داریم که به قول معروف کارشان دیده نمی شود.
آناج: خانواده تان با نحوه ی کار شما مخالف نیستند؟ و اینکه مش اسماعیل در خانه هم همین قدر شاد و طناز است؟
مثل بسیاری دیگر از شغل ها کارهای ما هم سختی های خود را دارد و اینطور نیست که فقط بگو و بخندهای سر صحنه باشد. در خانه هم بر خلاف کارم جدی هستم و البته گاهی غیر قابل تحمل! از خانواده ام هم تشکر می کنم که من را تحمل می کنند. البته مشکلی که در اکثر هنرمندان وجود دارد این است که مشغله های کاریمان به قدری زیاد است که دیگر وقتی به خانه می رسیم توانی برایمان نمی ماند.
آناج: از خاطرات اجرا بگویید، شده که در سر صحنه دیالوگتان را فراموش کنید؟
یک بار نمایشی اجرا می کردیم که هرچی گفتیم مردم نخندیدند. در واقع هر کدام هر هنری که در طنز داشتیم به کار گرفتیم اما مردم همین جور نگاهمان کردند. (می خندد) نمایش را نگه داشتیم و گفتیم که ما آمده ایم شما را بخندانیم… خودمان خندیددیم و مردم هم با خنده های ما به خنده افتاده اند!
در یکی از اجراها هم روی صحنه کیک گذاشته بودند. با بچه ها گفتیم که خوب این کیک نهایتا خورده خواهد شد و سهمی هم به ما خواهد رسید. قبل از اینکه پرده های سن باز شود خودمان را به کیک رساندیم و مشغول خوردن شدیم. کمی بعد صدای خنده آمد و ما متوجه شدیم زمانی که در حال خوردن کیک بودیم پرده ها کنار رفته و تماشاچیان به ما خندیده اند. بعد از آن سعی می کنیم بیشتر خودمان را نگه داریم. (اشاره می کنند به شیرینی های روی میز و می گویند مثلا من الان خیلی تلاش می کنم خودم را نگه دارم و دست نزنم)
همیشه نخ وسوزن در اجراها به همراه دارم
مردم نسبت به هنرمندان خود علاقه مند هستند به ویژه این محبت در میان مردم آذربایجان بیشتر است و تا کنون همیشه محبت و لطف مردم شامل حال ما شده است. چون در برخی از شهرستان ها سالن مناسب برای اجرای تئاتر وجود ندارد، گاهی مجبور شده ایم که در ورزشگاه ها اجرای نمایش داشته باشیم. زمانی هم که ما را از میان مردم عبور داده اند تا به سن برسیم، لباسهایمان در اثر ابراز محبت مردم پاره شده است! (می خندد) برای همین همیشه سعی می کنم نخ و سوزن همراهم داشته باشم.
پیش آمده که در سر صحنه چیزی به ذهنم نرسیده و در آن موقع تنها سکوت کرده ام. البته کمتر اتفاق افتاده است!
آناج: کدام نقشتان را بیش از بقیه دوست دارید؟
در “اوچ پخمه بیر ژیان” نقش یک خانم را بازی می کردم که خوب ورود به عالم خانم ها برایم جالب بود.
آناج: نقدی که به گروه هنری بابک وجود دارد این است که گاهی برخی مفاهیم نمایش ها به سمت هجو و هزل کشیده می شود.
ما در گروه سعی کرده ایم که سیری تکاملی داشته باشیم. درهر کاری ممکن است خطا و اشتباه صورت گیرد. خطاهای گروه بابک به خاطر گستردگی و حجم مخاطبانش تاثیرش بیشتر می شود و از طرفی چون این ها ضبط و بین مردم پخش می شود، گاها بیشتر به چشم می آید. اما همیشه این طور نیست که در هر نمایش به صورت عمد برخی مطالب نامناسب تکرار شد.
نکته ای هم که وجود دارد این است که رده ی سنی مخاطبان ما گروه کودکان و خردسالان نیست. کسانی که می گویند فرزند پنج ساله من فیلم های شما را می بیند و از تیکه کلامهایتان الگو برداری می کند، باید عرض کنم که مخاطب مورد نظر ما بزرگ سالان هستند. بزرگسال هم می تواند تشخیص دهد که این نمایش است و این الفاظ صرفا برای رساندن پیام و یا ایجاد فضای شاد است.
خنداندن مردم آذربایجان سخت است!
البته طنازی خصلت عامه ی مردم آذربایجان است و کمی مایه های طنز در مردم وجود دارد و به همین دلیل هم خنداندن مردم سخت است. ما در بسیاری از شهرهای کشور از تهران و اصفهان گرفته تا مشهد اجرا داشته ایم و زحمتی که برای خنداندن مردم کشیده ایم شاید کمتر از نیمی از انرژی باشد که در اینجا به کار می گیریم. چون داشته های طنز مردم آذربایجان زیاد است انتظارشان بیشتر است.
یکی دیگر از مشکلات ما این بود که پیش از این گروه ما نویسنده نداشت. هم دیالوگ ها را خودمان می دادیم و هم دکور کار می کردیم و هم در سر صحنه بداهه گویی زیادی داشتیم. اما در کارهای اخیر هر کار را به گروه های متخصص سپرده ایم. مثلا دکور را یک گروه حرفه ای کار کردند و دیالوگ ها را هم نویسندگان طنز!
پیش از این ما در صحنه دیالوگ تولید می کردیم که این خودش ظریب خطا را بالا می برد و در عین حال باید بازی هم می کردیم. اما زمانی که نویسنده ای طناز دیالوگ را به دستمان داده باشد و تنها دغدغه ی ما اجرای مطلوب و خوب کار باشد، قطعا از نظر محتوایی و هنری نتیجه ای بهتر خواهد داد.
مهم ترین هدف ما خنده درمانی و ایجاد نشاط در بین مردم است
وقتی دکتر به بالای سر مریض می رسد، اولین کاری که می کند علایم حیاتی اش را مورد برسی قرار می دهد، بعد از آن به فکر درمان می افتد؛ ما هم در نهایت اولین هدفی که داریم خنده درمانی و نشاط است. پیام ها و انتقال مفاهیم درست به جای خود اما در اولویت اول ایجاد فضای شاد و خنده را برای مخاطب فراهم می کنیم.
آناج: چقدر به فرهنگ سازی در نمایش های خود اهمیت می دهید؟
اصل کار ما فرهنگ سازی است. هر کسی که بدون عینک بدبینی و به دور از غرض به کار ما نگاه کند می تواند الگوهای درست را هم برداشت کند. در رفتارهایی که بین شخصیت ها وجود دارد به دور از خنده و شوخی حرف های جدی زیادی رد و بدل می شود. کار بدون پیام و هدف معنی ندارد. اما ممکن است عده ای این پیام ها را دریافت کنند و عده ای ای هم فقط بخندند!
دوستانی هم که نقد می کنند باید در کنار نقد خود پیشنهاد هم ارائه دهند اینکه صرفا بگویند این شیوه اشتباه است کافی نیست متقابلا راه حل و پیشنهاد سازنده هم نیاز است. البته در کار ما انتقاد نیست بلکه “حمله” صورت می گیرد! عده ای فقط موارد انتقادی را می ببنند و آن را بزرگ می کنند!
آناج: هر از چندگاهی بحث جدایی شما از گروه هنری بابک مطرح می شود:
شایعه در کار ما زیاد است (می خندد) در برخی از فصول مثل تابستان هم از تبریز و هم اردبیل از ما دعوت می شود که اجرا داشته باشیم، برای اینکه به نیاز دو استان جواب داده باشیم، گروه را تقسیم می کنیم. جمعی در تبریز می مانند و عده ای به اردبیل می روند. کسی هم که مثلا اجرای بنده یا آقای نهرین را به تنهایی در سرعین می بیند بدون اینکه بداند چه خبر است، می گوید که اینها هم از هم جدا شده اند.
در بین اعضای یک خانواده هم ممکن است که اختلاف باشد که آن حل می شود اما برخی این طور مسائل را بزرگ می کنند.
آناج: شده مطلبی را فی البداهه بگویید که بعدا برایتان دردسر ساز شود؟ سوژه های و تکه کلامهایتان را از کجا پیدا می کنید؟
در کارهای زنده معمولا تمرکز زیادی روی مطالبی که می گویم دارم و البته همین مسئله منجر به افت نسبی کارم نیز می شود. هم در ذهنم و هم قبل از بیان جملاتم را کنترل می کنم. این کنترل در بازی ام تاثیر می گذارد اما همین سخت گیری منجر شده که تا کنون به مشکل خاصی بر نخورم.
در برنامه های شبانگاهی معمولا محوریت برنامه را می دهند و دیالوگ ها فی البداهه و در سر صحنه تولید می شود. سوژه ها و تکه کلام هایم را از محیط اطراف می گیرم. در واقع نشاط و شوخی ها را از مردم می گیرم و به خودشان پس می دهم.
آناج: وضعیت تئاتر استان به ویژه در زمینه طنز را چگونه ارزیابی می کنید؟
هنوز جای کار زیادی داریم. از رسیدگی به وضعیت هنرمندان تا ایجاد بازار کار باید ارزیابی شود و بستر برای فعالیت ها فراهم شود. به طور مثال اگر در زمینه طنز چندین گروه فعالیت میکرد، عرصه رقابتی می شد و کیفیت بالا تر می رفت. وقتی بستر و امکانات برای همه فراهم باشد بی شک کیفیت مطلوب تر خواهد شد و در این میان مخاطب بهره مندی خود را از تنوع اجراها خواهد برد. اما در این صورتی که ما داریم کیفیت با کندی پیشرفت می کند!
آناج: دور قبل در انتخابات شورا شرکت کردید، آیا در دوره های بعد هم علیرضا رنجی پور را به عنوان کاندید شورا خواهیم دید؟
سیاست آدم های خودش را دارد. در دوره قبل هم حضورم در انتخابات صرفا برای رساندن یک پیام بود و اگر انتخاب هم می شدم انصراف می دادم و آنهم این بود که بهتر است کار را به کاردان بسپاریم و هر کسی به دنبال کار خود برود. لزومی ندارد که یک نانوا احساس تکلیف کند و وارد انتخابات شود. بلکه باید کسانی بیایند که یقین دارند می توانند به مردم خدمت کنند. اما خوب مواقعی می شود که همه می آیند؛ و این درست نیست.
کار خودم را دوست دارم و می دانم اگر در عرصه ی دیگری فعالیت کنم به حرفه ی اصلی ام لطمه وارد خواهد شد.
آناج: ماهیت شورا این است که از همه قشر نماینده داشته باشد!
شورای شهر ویترین شهر است و از تمامی اصناف هم باید حضور داشته باشند اما نفرات توانمند و قابل تری از من هستند که اگر در شورا باشند، می توانند به هنرمندان خدمات برسانند. اما ما هم تا زمانی که بزرگان وارد نشوند جسارت نمی کنیم و دور قبل هم صرفا با همان شعاری که داشتم وارد میدان شدم.
آناج: به کارهایتان چه نمره ای می دهید؟
به کار خودم نمره ۱۲ و به کار گروهی ۲۰ می دهم.