سلام
در این پست قصدم این هستش ک ی مقایسه عادلانه داشته باشیم بین این ۳ غول دنیا و در نهایت دوستانی ک تجربه صرف کردن غذا در این ۳ رستوران زنجیره ای رو در دنیا داشتن نظراتشون رو بیان کنن و ببینیم کدوم یکی بیشترین طرفدار رو در بین کاربر های طرفداری داره...
اولی رو از مک دونالد شروع میکنیم
بعدی برگر کینگ
و در نهایت KFC
خوب بپردازیم ب برند مک دونالد:
داستان شکلگیری برند مک دونالد
خانوادهی مک دونالد در اواخر دههی ۱۹۳۰ از منچستر به هالیوود مهاجرت کردند. ریچارد و موریس مک دونالد بهعنوان عوامل پشتصحنه در استودیوی ساخت فیلم استخدام شدند. پدر آنها یعنی پاتریک مک دونالد در سال ۱۹۳۷ یک کیوسک تهیهی غذا در نزدیکی فرودگاه مونروویا کالیفرنیا راهاندازی کرد. منوی این رستوران کوچک در ابتدا فقط ساندویچ هاتداگ بود. مدتی بعد ساندویچ همبرگر به قیمت ۱۰ سنت و نوشیدنی آب پرتغال نامحدود به مبلغ ۵ سنت به منوی رستوران اضافه شد. ریچارد و موریس مک دونالد در سال ۱۹۴۰ این کیوسک فروش ساندویچ را چندین کیلومتر جابهجا کرده و به سنبرناردیوی کالیفرنیا منتقل کردند. آنها اسم رستوران را «McDonald's Bar-B-Que» گذاشتند. منوی غذایی آنها شامل ۲۵ نوع غذا بود و اکثرشان غذاهایی کبابی بودند. رستوران آنها از آن دسته رستورانهایی بود که مردم داخل ماشین خود در پارکینگ مینشستند و پیشخدمتها سفارش آنها را گرفته و غذا را به آنها تحویل میدادند.
در سال ۱۹۴۸ این دو برادر متوجه شدند که بیشترین سود آنها از فروش همبرگر به دست میآید. آنها منوی خود را تغییر دادند و این بار فقط همبرگر، چیزبرگر، چیپس سیبزمینی، قهوه، نوشیدنیهای بدون الکل و کیک سیب را داخل منوی خود قرار دادند. آنها در همان سال اول تغییرات اساسی در رستوران ایجاد کردند. چیپس سیبزمینی و کیک سیب در منوی غذایی جای خودشان را به سیبزمینی سرخ کرده و میلکشیک دادند. و رستوران از حالتی که غذا را داخل ماشین سرو میکردند تغییر کرده و به سلف سرویس تبدیل شد. آنها همچنین آشپزخانهی رستوران خود را طوری طراحی کردند که بیشترین بهرهوری را داشته باشد. نام رستوران هم به «McDonald's» تغییر کرد و چند ماه بعد دوباره بازگشایی شد.
این دو برادر در سال ۱۹۵۲ تصمیم گرفتند که ساختمان رستوران خود را با هدف افزایش بهرهوری و داشتن ظاهر زیباتر تغییر بدهند. آنها برای طراحی ساختمان خود آگهی پخش کردند و با حداقل ۴ معمار مصاحبه کردند. و درنهایت استنلی کلارک مستون را انتخاب کردند. ریچارد و موریس به همراه مستون روی طراحی جدید ساختمان رستوران باهم همفکری کردند. آنها نقشهی رستوران را در ابعاد واقعی و توسط گچ روی زمین تنیس نزدیک خانهی مک دونالدها طراحی کردند. در طراحی رستوران جدید از سرامیکهای قرمز و سفید، فولاد ضد زنگ، ورقههای فلزی با رنگهای روشن، شیشه و نئونهای قرمز، سفید، زرد و سبز استفاده شد. آنها همچنین لوگوی رستوران یعنی همبرگری که کلاه سرآشپز روی سرش بود یعنی اسپیدی را با چراغهای متحرک نئون طراحی کرد. استفاده از تکنیکهای بازاریابی رستوران معمولی مک دونالد را تبدیل به یک فستفود زنجیرهای کرد. آنها وسایل گرمایشی را کاهش دادند تا مشتریها دلشان نخواهد برای مدت طولانی داخل رستوران بنشینند. صندلیهای رستوران بهگونهای طراحی شده بود که مشتریها به غذای خود مسلط باشند تا بتوانند سریعتر غذا بخورند. صندلیهای کمی بیشتر از حد معمول باهم فاصله داشتند تا مشتریها نتوانند زیاد باهم صحبت کنند. لیوانهای مشتریها به شکل مخروطی بود تا آنها مجبور باشند در حین غذا خوردن لیوان خود را در دستشان نگه داشته و همین موضوع باعث بالا رفتن سرعت آنها در غذا خوردن میشد. بسیاری از شرکتهای دیگر مانند برگر کینگ، وایت کسل و ساب وی از استراتژیهای مک دونالد برای رستورانهای خودشان استفاده کردند.
در اواخر سال ۱۹۵۳ برادرهای مک دونالد تصمیم گرفتند تا با دادن حق امتیاز، شعبههای دیگری از رستوران خود را راهاندازی کنند. نیل فاکس، توزیع کنندهی شرکت نفت جنرال اولین شخصی بود که حق امتیاز رستوران آنها را خریداری کرد. خریداران بعدی حق امتیاز راجر ویلیامز و بردت لاندن بودند. جالب است بدانید شعبهای که این دو نفر تاسیس کردند امروزه قدیمیترین شعبهی رستوران مک دونالد است. این شعبه مجبور نبود تا رستورانش را مطابق با آخرین تغییرات مک دونالد تغییر دهد. زیرا حق امتیاز آن توسط شرکت مک دونالد به آنها اعطا نشده بود بلکه برادران مک دونالد مستقیما این حق امتیاز را به خریداران آن داده بودند.
ری کراک، فروشندهی مخلوطکنهای میلکشیک در سال ۱۹۵۴ متوجه شد که ۸ عدد از این دستگاهها در شعبهی سنبرناردینوی این رستوران مورد استفاده قرار گرفته است. او کنجکاو شد و به همراه دوستش یعنی چارلز لوییس به رستوران مک دونالد رفت. کراک به برادرهای مک دونالد پیشنهاد داد که در کشورهای دیگر نیز شعبات خودشان را راهاندازی کنند. این دو برابر ابتدا کمی دچار شک و تردید شدند اما درنهایت کراک توانست آنها را راضی کند تا مدیریت و مسئولیت راهاندازی شعبات آنها در خارج از کشور را بر عهده بگیرد. آنها طی قراردادی که باهم بستند قرار گذاشتند تا نیمی از هر درصد فروش به برادران مک دونالد تعلق بگیرد. اولین شعبهی این رستوران در سال ۱۹۵۵ در نزدیکی شیکاگو افتتاح شد. طراح این رستوران از رنگهای زرد، سفید، قهوهای تیره و قرمز استفاده کرد. و قرار شد از همین رنگها برای تمام شعبات زنجیرهای استفاده شود. بعد از مدتی کراک متوجه شد که برادران مک دونالد حق دادن امتیاز را به یک شرکت بستنی سازی فروختهاند. او از این موضوع خشمگین شد و مجبور شد ۵ برابر مبلغ خرید این حق امتیاز یعنی ۲۵ هزار دلار به شرکت بستنی سازی بدهد تا بتواند این حق امتیاز را مجددا خریداری کند. رستورانهای مک دونالد در طی ۳ سال به آرامی رشد کردند بهطوری که تعداد آنها در سال ۱۹۵۸ به ۳۴ عدد رسید. در سال ۱۹۵۹ کراک ۶۸ رستوران جدید را راهاندازی کرد و تعداد کل شعبهها را به ۱۰۲ عدد رساند.
کراک معتقد بود که تبلیغات نقش بسیار مهمی را در بالا بردن فروش محصولات ایفا میکنند. بنابراین شرکت مک دونالد در سال ۱۹۶۰ توانست با استفاده از راهاندازی چند کمپین تبلیغاتی میزان فروش خود را چندین برابر کند. روند رشد این شرکت ادامه داشت تا اینکه کراک در سال ۱۹۶۱ سهم برادران مک دونالد را به قیمت ۲.۷ میلیون دلار و پرداخت ۱.۹ درصد از فروش سالیانه به این دو برادر خریداری کرد تا این شرکت را تبدیل به موفقترین رستورانهای زنجیرهای سراسر کشور کند. این شرکت در سال ۱۹۶۲ اولین لوگوی منحنی شکل طلایی خود را معرفی کرد و سال بعد توانست میلیونهای همبرگر را به فروش برساند. آنها در راستای استفاده از تبلیغات، رونالد مک دونالد که یک دلقک با موهای قرمز بود را معرفی کردند تا بتوانند با سرگرم کردن بچهها آنها را به برند خود علاقهمند کنند.
مک دونالد در سال ۱۹۷۵ اولین رستوران خرید کردن از داخل ماشین را در آریزونا برای مشتریهای خود افتتاح کرد. هدف از راهاندازی این رستوران این بود که مشتریها بدون نیاز به پیاده شدن از ماشین بتوانند سفارش خود را ثبت کرده و در عرض ۵۰ ثانیه یا کمتر و درحالیکه داخل ماشین خود نشستهاند بتوانند غذای خود را دریافت کنند. این سرویس در مدت زمان کمی در بسیاری از شعبات این رستوران پیادهسازی شد. ارائهی وعدههای غذایی شاد یا هپی میل به همراه اسباببازی برای بچهها از جملهی دیگر عواملی بود که به موفقیت این رستوران کمک زیادی کرد.
تا سال ۱۹۹۱ حدود ۳۷ درصد از فروش گستردهی این رستوران مربوط به شعبات آن در خارج از کشور آمریکا بود. در سال ۱۹۶۷ اولین شعبهی خارجی این رستوران در بریتیش کلمبیای کانادا افتتاح شد. این روند تا سالهای بعد ادامه داشت تا اینکه در اوایل دههی ۹۰ توانست بیش از ۳۶۰۰ شعبه در ۵۸ کشور جهان مانند ژاپن، کانادا، آلمان، انگلستان و فرانسه راهاندازی کند.
وضعیت کنونی مک دونالد در بازار
بعد از مرگ کراک مدیریت این شرکت دست به دست گشت و امروزه استیو ایستربروک مدیرعامل این شرکت است. مک دونالد در ۱۲۰ کشور جهان شعبه دارد و روزانه به ۶۸ میلیون نفر سرویس ارائه میدهد. این شرکت بیش از ۳۷۵ هزار کارمند در سراسر جهان دارد و منوی غذایی خود را براساس آدابورسوم و فرهنگ هر کشور تغییر داده است تا بتواند غذاهای خود را بر اساس ذائقهی مردم آن منطقه عرضه کند.
----------------------------------------------------------------------------------------
نوبت میرسه ب Burger King ک البته در استرالیا بدلایلی نام این برند ب Hungry Jack تغییر یافته است.
تاریخچهی برند برگر کینگ (Burger King) از آن داستانهایی است که به منبع الهام بسیاری از کسبوکارهای فستفودی تبدیل شد. برگر کینگ امروزه یکی از پرفروشترین برندهای دنیا محسوب میشود و با وجود شعبههای متعددی که در سرتاسر دنیا دارد، با مک دونالد به رقابت میپردازد.
برگر کینگ را دیوید اِجِرتون (David Edgerton) و جیمز مکلامور (James McLamore) در سال ۱۹۵۴ راه انداختند و زمانی تأسیس شد که آنها متوجه نیاز گسترش شعبههایی شدند که توسط کیت کرامر (Keith Kramer) و عموی همسر وی، متیو بورنز (Matthew Burns)، در جکویلسونِ فلوریدا پایهگذاری شده بود.
آنها اولین گروهی بودند که با ارائهی ایدهی اتاق غذاخوری در شعبههای خود، مشتریان بیشتری را بهسوی کسبوکارشان سرازیر کردند.
پایه گذاری برگر کینگ
در آمریکای دههی ۵۰، خانوادهها هر روز پرمشغلهتر میشدند و شمار خودروهایی که در خیابانها تردد میکردند، بیشتر و بیشتر میشد. بهعلاوه، مردم بیشتری پول اضافه برای خرج کردن داشتند. درنتیجه، رستورانهای فستفودی بهسرعت به محبوبیت رسیدند و بسیاری از نامهای مشهور امروزی، تاریخ خود را در این دههی پرهیاهو ساختند.
برگر کینگ نیز بهمانند برندهای مشهوری چون مکدونالد، کی اف سی، پیتزا هات و دیگر نامهای آشنا برای واگذاری حق امتیاز محصولات خود، در دههی ۱۹۵۰ تأسیس شد.
این برند که در ابتدای حیات اینستا برگر کینگ (Insta-Burger King) نام داشت، زاییدهی تفکرات دو کارآفرین آمریکایی، کیت جی کرامر و متیو بورنز بود. آنها که تحت تأثیر فروشگاه اصلی برادران مکدونالد در سن برناردینوی کالیفرنیا قرار گرفته بودند، شروع به تحقیق پیرامون تأسیس رستورانی با چنین ایدهای رفتند.
کرامر و بورنز پس از خرید دو دستگاه سرخکن فوری به نام اینستا ماشین (Insta-Machine) کار خود را در جکویلسون فلوریدا آغاز کردند. کرامر و بورنز بهسرعت در این منطقه به شهرت رسیدند.
مدل کسبوکار آنها بهسرعت به موفقیت رسید و اینستا برگر کینگ خیلی زود شروع به واگذاری حق امتیاز به رستورانهای دیگر کرد. جیمز مکلامور و دیوید اجرتون از سرمایهگذاران اولیه اینستا برگر کینگ بودند و خودشان نیز در سال ۱۹۵۴ یک حق امتیاز برای شعبهی میامی خریداری کردند.
مک لامور قبلاً از شعبهی برادران مکدونالد در سن برناردینو دیدن کرده بود و از پتانسیل بالای رستورانهای فستفودی در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم خبر داشت.
برگر کینگ متولد می شود
اگرچه اینستا برگر کینگ نسبتاً موفق بود، اما کسبوکار کرامر و بورنز در سال ۱۹۵۹ با مشکلاتی روبرو شد. در عوض، جیمز مکلامور و دیوید اجرتون به موفقیتهای بزرگی دست یافته بودند و حتی پس از چند سال و با سعی و خطا در روشهای پخت، محصولاتی جدید ارائه کردند.
وقتیکه کرامر و بورنز در اواخر دههی ۱۹۵۰ با مشکلات مالی روبرو شدند، مکلامور و اجرتون پا به میدان گذاشتند و سهام اینستا برگر کینگ را خریدند.
تنها چند سال زمان لازم بود تا آنها این کسبوکار را متحول کنند. در این زمان محصولاتی چون همبرگرهای عظیم ووپِر (Whopper)، موجی تازه در سراسر آمریکا به راه انداخته بودند.
چرا نام برند به برگر کینگ تغییر کرد؟
مکلامور و اجرتون ترجیح دادند تا واژهی اینستا را از اول نام برند حذف کنند. دلیل این کار سادهسازی نام برند و همچنین نام مستعاری بود که از زمان تأسیس در دهانها میچرخید؛ برگر کینگ.
لوگوی برگر کینگ نیز با رنگهای درخشان قرمز، آبی و طلایی، به دنبال جذب هرچه بیشتر نسل جوان در آن دوران بود. در برخی لوگوها، اشکال هلالی طلاییرنگ نشانی از نانهای همبرگر بود، درحالیکه رنگ قرمز به گوشت همبرگر اشاره داشت.
هرچند لوگوی برگر کینگ در طول سالهای اخیر با تغییراتی همراه شده، اما شکل اصلی خود را حفظ کرده است.
ووپر و جنگ برگرها
ساندویچهای غولآسای وُوپر که در سال ۱۹۵۷ به منوی برگر کینگ راه یافته بودند، خیلی زود بر بازار خوراکیهای فستفودی مسلط شدند. در آن زمان مکدونالد هنوز ساندویچهای کوچک خود را عرضه میکرد.
همزمان برگر کینگ تا جای ممکن قیمتها را پایین نگه میداشت و به دنبال جذب بیشتر مشتری بود. یک برگر معمولی ۱۸ سنت قیمت داشت، درحالیکه یک برگر ووپر با آن اندازه تنها ۳۷ سنت بود.
تا سال ۱۹۶۱، دیگر کسی نبود که برگر کینگ و ووپر را در سراسر خاک آمریکا نشناسد و شمار مشتریان این برند در حال افزایش بود.
وقتیکه سال ۱۹۶۷ فرارسید، شرکت پیلزبوری (Pillsbury) برند برگر کینگ را با مبلغ ۱۸ میلیون دلار تصاحب کرد تا آن را تبدیل به دومین برند رستورانهای زنجیرهای، پس از مکدونالد، کند.
در آن زمان برگر کینگ در سراسر خاک آمریکا ۲۷۴ شعبه داشت و سومین برند فستفودی برتر در کشور بود. ازآنجاییکه مکدونالد سرمایهی زیادی داشت و کاملاً به بازار مسلط بود، گرفتن جایگاه این برند در کوتاهمدت امکانپذیر نبود.
در دورانی که تمام برندها نظیر کوکاکولا و پپسی در حال نبرد با یکدیگر بودند، در دنیای فستفودها نیز جنگی بر سر تصاحب سهم بیشتری از بازار در جریان بود. حالا برگر کینگ و مکدونالد بهسرعت در حال رشد بودند.
برگر کینگ در سال ۱۹۷۸ با به خدمت گرفتن مدیر اصلی اجرایی مکدونالد، گام دیگری برای شکست این رقیب قدرتمند برداشت.
اما این پایان ماجرا نبود، بلکه آنها با راه انداختن کلوپ مخصوص برگر کینگ به جنگ با دیگر برندهای فستفودی رفتند. جنگ برگرها در دههی ۱۹۸۰ و زمانی شروع شد که سارا میشل گِلار، بازیگر هالیوودی که در آن زمان نوجوان بود، در تبلیغی مدعی شد که برگر کینگ بهتر و بزرگتر از ساندویچهای مکدونالد است.
این ادعا خون مقامات مکدونالد را به جوش آورد و منجر به پیگیری این موضوع از طریق دادگاههای قضایی شد. چنین اقدامی نام برگر کینگ را بیشتر بر سر زبانها انداخت.
اقدام بعدی برگر کینگ برای جذب مشتریان خود، بستن قرارداد با شرکت کوکاکولا بهجای پپسی بود. ازآنجاییکه افراد بیشتری کوکاکولا را به پپسی ترجیح میدادند، این اقدام منجر به سرازیر شدن سیل مشتریان بهسوی برگر کینگ شد.
نیمهی اول دههی ۱۹۹۰ با تمرکز برگر کینگ بر توسعهی طرحهای بینالمللی و افتتاح رستورانهایی در مجارستان، مکزیک، لهستان، عربستان، عمان، جمهوری دومینیکن، السالوادور، پرو و نیوزیلند همراه بود.
آنها در این دوران اندازهی برگرهای خود را بزرگتر کردند و غذایی با قیمتهای مقرونبهصرفه در اختیار مشتریان خود قرار دادند.
زوال برگر کینگ
نورمن برینکر (Norman Brinker) که معمار طرح جنگ برگرها بود و در دوران مالکیت برگر کینگ توسط مکلامور و اجرتون به این مجموعه اضافه شده بود، برگر کینگ را بهمنظور راهاندازی رستوران خود ترک کرد. غیبت شخصیت مهمی چون برینکر، برگر کینگ را به سمت سراشیبی سقوط هدایت کرد.
در سال ۱۹۹۲، مقر اصلی برگر کینگ در شهر میامی بر اثر وزش طوفانی سهمگین نابود شد. این طوفان سرآغازی بر زوال برگر کینگ بود. مدیران برگر کینگ مجدداً مقر اصلی شرکت را در سال ۱۹۹۷ بازسازی کردند و در همان سال به سراغ شراکت با برند گینس برای تأسیس برند دیاجیو (Diageo) رفتند.
این شراکت برگر کینگ را بهسوی سقوط بیشتر رهنمون کرد، زیرا مقامات برند گینس عمدتاً تمرکز خود را صرف تولید نوشیدنیهای الکلی در برند دیاجیو کرده بودند و برگر کینگ به حال خود رها شده بود.
اوج گیری دوباره برگر کینگ
برگر کینگ به زوال خود ادامه میداد تا اینکه شرکت سرمایهگذاری گلدمن ساکس اقدام به خرید این برند با مبلغ ۱.۵ میلیارد دلار کرد و سهام آن در سال ۲۰۰۶ در بازار بورس عرضه شد.
برگر کینگ توانست در این سال مبلغ ۴۲۵ میلیون دلار درآمد کسب کند. از آن زمان به بعد، دوران رشد برگر کینگ آغاز شد و سرانجام شرکت سرمایهگذاری تریجی کپیتال (3G Capital) در سال ۲۰۱۰ این برند را به مبلغ ۳.۲ میلیارد دلار خریداری کرد.
برگر کینگ در یک نگاه
امروزه ارزش برگر کینگ در بازار بورس چیزی در حدود ۵ میلیارد دلار است و درحالیکه ارزش برند برگر کینگ به رقم ۷.۱ میلیارد دلار میرسد. در حال حاضر حدود ۱۸,۰۰۰ رستوران برگر کینگ در سراسر جهان فعالیت میکنند. برگر کینگ امروزه در میان برترین برندهای فستفودی دنیا، جایگاه ششم را در اختیار دارد.
----------------------------------------------------------------------------
و در نهایت میرسیم ب برند معروف KFC:
KFC یا Kentucky Fried Chicken (مرغ سوخاری کنتاکی) در سال ۱۹۵۲ توسط کلنل هارلند سندرز در شهر کوربین ایالت کنتاکی آمریکا تاسیس شد. کلنل سندرز در دوران رکود بزرگ آمریکا متوجه شده بود که رستورانهای زنجیرهای تا چه میزان میتوانند مهم و موفق ظاهر شوند. تا پیش از ورود KFC به بازار فست فود، تصور بر این بود که این تجارت برای همیشه در سلطهی همبرگر باقی خواهد ماند. سندرز اما توانست مرغ سوخاری را در این صنعت به شهرت و محبوبیت برساند؛ بطوریکه امروزه این غذا به بخش جدایی ناپذیری از منوی اکثر رستورانهای فست فود تبدیل شده است.
هارلند سندرز در سال ۱۸۹۰ در مزرعهای در نزدیکی هنریویل ایالت ایندیانا به دنیا آمد. با فوت پدر در سال ۱۸۹۵، مادر سندرز مجبور شد تا برای تامین مخارج خانواده در یک کارخانهی کنسرو سازی مشغول به کار شود. زمانی که سندرز ۷ سال سن بیشتر نداشت، مجبور بود در غیاب مادرش از خواهر و برادر کوچکتر خود مراقبت کرده و به آنها غذا بدهد. همین موضوع باعث شد تا او آشپزی را در سنین کودکی از مادرش بیاموزد.
سندرز نوجوان متوجه شد که کار کردن تمام وقت را به درس خواندن ترجیح میدهد و برای همین پس از کلاس هفتم تحصیلات را کنار گذاشت و در سن ۱۳ سالگی، خانه را در جستجوی یافتن کار ترک کرد. او در این راه مشاغل مختلفی از جمله کارگری در راه آهن و فروشندگی بیمه را تجربه کرد و بالاخره در سال ۱۹۳۰ توانست ادارهی یک پمپ بنزین شل در نزدیکی شهر کوچک کوربین در ایالت کنتاکی را به عهده بگیرد. در همان سال، او یکی از اتاقهای فروشگاه کنار پمپ بنزین را به یک سالن غذا خوری کوچک تبدیل کرد و در آن غذاهایی مانند استیک و ژامبون خرگوش برای مسافران سرو میکرد.
سندرز در سن ۷ سالگی آشپزی را از مادرش آموخت
در سال ۱۹۳۴، سندرز پمپ بنزین «پیور اویل» که در سمت دیگر جاده قرار داشت را نیز خرید و شروع به فروش مرغ سوخاری کرد. برای بهبود بخشیدن به مهارتهای رستوران داری خود، سندرز در یک دورهی هشت هفتهای مدیریت رستوران در دانشگاه کورنل شرکت کرد. تا سال ۱۹۳۶ کسب و کار سندرز به قدری موفقیت آمیز شده بود که فرماندار ایالت کنتاکی، روبی لافون، لقب افتخاری کلنل را به او داد؛ بالاترین لقبی که ایالت میتواند به یک شخص اعطا کند. در سال ۱۹۳۷ سندرز تعداد صندلیهای رستوران خود را به ۱۴۰ عدد افزایش داد و در سال ۱۹۴۰، متلی در همان نزدیکی خرید و نام «کافه سندرز» را بر روی آن گذاشت.
سندرز از این موضوع که ۳۵ دقیقه طول میکشید تا مرغها در ماهیتابهی آهنی سوخاری شوند راضی نبود؛ اما از طرفی هم نمیخواست مرغهای خود را به روش «غرق کردن در روغن» سوخاری کند. هرچند روش دوم بسیار سریعتر بود، اما به نظر سندرز باعث میشد مرغها خشک و ترد شده و تمام آن به صورت یکنواخت پخته نشود. از طرفی اگر برای غلبه بر مشکل زمانبر بودن پختن مرغ توسط ماهیتابه، آنها را قبل از سفارش مشتری آماده میکرد، ممکن بود در انتهای روز مقدار زیادی غذای بدون مشتری به هدر برود.
در سال ۱۹۳۹ اولین بخارپزها که به وسیلهی «فشار بالا» سبزیجات را به سرعت آبپز میکردند، به صورت تجاری به بازار عرضه شدند. سندرز یکی از این اجاقهای بخارپز فشاری را خرید و با اندکی دستکاری، آن را به یک «سرخکن» فشاری تبدیل کرد. متد جدید سندرز برای سوخاری کردن مرغ از لحاظ زمان با روش غرق کردن در روغن برابری میکرد و در عین حال به عقیدهی سندرز همچنان کیفیت سرخ کردن تابهای را با خود به همراه داشت.
در سال ۱۹۴۰، سندرز دستورالعمل مشهور خود با نام «دستور اوریجینال ۱۱ سبزی و ادویه» را نهایی کرد. هرچند سندرز هرگز دستورالعمل جادویی خود را فاش نکرد، اما تایید کرد که در این دستور از نمک و فلفل استفاده شده و بقیهی محتویات را نیز در هر آشپزخانهای میتوان یافت.
پس از اینکه در سال ۱۹۵۰ لارنس وتربی، فرماندار جدید کنتاکی، بار دیگر لقب کلنل را به سندرز داد، او هم تصمیم گرفت تا از آن به بعد کت فراک و کراوات رشتهای بپوشد و هر کجا که میرود از عنوان «کلنل» برای معرفی خود استفاده کند. همکاران سندرز نیز در ابتدا به شوخی، و بعدها به صورت جدی او را کلنل صدا میکردند.
از آنجایی که «کافه سندرز» یک رستوران بین راهی محسوب میشد و معمولاً به مسافران سرویس میداد، هنگامی که در سال ۱۹۵۵ قرار شد بزرگراه بین ایالتی شمارهی ۷۵ از نزدیکی کوربین کنتاکی عبور کند، سندرز مجبور شد تمامی املاک خود را با ضرر بفروشد. او که منبع درآمد دیگری به جز حقوق ۱۰۵ دلاری بازنشستگیاش نداشت، تصمیم گرفت سرخکنهای اختصاصی و فرمول ادویهی سری خودش را بار ماشین کند و با سفر به شهرهای مختلف آمریکا به همراه همسرش، به بازاریابی برای طرح مرغ سوخاری خود بین رستورانداران بپردازد.
پس از اینکه فرماندار کنتاکی برای بار دوم لقب افتخاری کلنل (سرهنگ) را به سندرز اعطا کرد، او نیز تصمیم گرفت از آن پس خود را «کلنل» معرفی کند
او به هر رستورانی که میرسید، پیشنهاد میداد که به او اجازه دهند تا یک نمونه مرغ برایشان سرخ کند و اگر صاحب رستوران از طعم غذا خوشش میآمد، قراردادی بین آنها منعقد میشد. رستورانداران مستقل، ۴ تا ۵ سنت به ازای هر مرغ سوخاری فروخته شده به کلنل میپرداختند و سندرز هم در عوض دستورالعمل سری خود و حق امتیاز استفاده از نام و شهرتش را در اختیار آنها میگذاشت.
یکی از بزرگترین نقاط عطف KFC در سال ۱۹۵۲ اتفاق افتاد؛ هنگامی که سندرز دستورالعمل تهیهی مرغ سوخاری خود را در اختیار پیت هرمن، صاحب بزرگترین رستوران شهر سالت لیک سیتی ایالت یوتا قرار داد.
دان اندرسون، نقاشی که برای درست کردن تابلوی رستوران توسط هرمن استخدام شده بود، نام «مرغ سوخاری کنتاکی» را از خود ابداع و سندرز هم از آن استقبال کرد؛ چرا که باعث میشد مرغ سوخاری کلنل، از مرغهای سرخ شده به روش «غرق در روغن» که در آن زمان به «مرغ سرخ شدهی جنوبی» مشهور بودند، متمایز شود. در اولین سال فروش مرغ سوخاری کنتاکی، فروش رستوران هرمن سه برابر شد. نام «کنتاکی» تصویری از «مهمان نوازی ایالتهای جنوبی» در ذهن مردم یوتا ایجاد میکرد و به همین دلیل برند KFC برایشان بسیار جذاب به نظر میرسید.
نام «مرغ سوخاری کنتاکی» در واقع توسط یک نقاش ساختمان که قرار بود تابلوی مغازهی هرمن را تعویض کند ابداع شد
نقش پیت هرمن در موفقیت برند KFC شاید حتی از خود کلنل سندرز هم بیشتر باشد؛ به همین دلیل است که بسیاری از او به عنوان «بنیانگذار مجازی» KFC یاد میکنند. هرمن عبارت "It's finger lickin' good" (آنقدر خوب است که انگشتانت را میلیسی) را به ثبت تجاری رساند؛ عبارتی که بعدها به شعار تمامی شعب KFC تبدیل شد. هرمن همچنین برای اولین بار ۱۴ تکه مرغ سوخاری، پنج قطعه نان و یک ظرف سس گریوی (gravy، سس عصارهی گوشت) را در بستهبندی کارتنی عرضه کرد و آن را با نام «وعدهی کامل غذایی خانواده» و قیمت ۳.۵ دلار (معادل ۳۰ دلار فعلی) به فروش میرساند.
در سال ۱۹۶۰، KFC با در اختیار داشتن بیش از ۲۰۰ شعبه به بزرگترین فست فود آمریکا تبدیل شد. در سال ۱۹۶۳ سندرز با جان براون آشنا شد. براون یک فروشندهی جوان دایره المعارف بود که به شدت علاقه داشت به KFC ملحق شود. سندرز اما در عوض به او پیشنهاد فروش کل شرکت را داد؛ چرا که عقیده داشت خودش فاقد مهارتهای لازم برای کسب و کار است و از طرفی وارث مشخص یا علاقهمندی هم نداشت تا شرکتش را به او به ارث بگذارد.
براون که سرمایهی کافی برای خرید KFC را نداشت، سرمایه گذاری با نام جک میسی را متقاعد کرد تا ۶۰ درصد هزینهی خرید شرکت را بپردازد. بقیهی هزینهی خرید را نیز پیت هرمن، تعدادی از مسئولان آن زمان KFC و خود براون تامین کردند. از آنجایی که برخی افراد خانوادهی سندرز با فروش شرکت مخالف بودند، سندرز هم تدریجاً دربارهی فروش شرکت دچار شک و تردید شد. نهایتاً سرمایه گذاران در سال ۱۹۶۴ رستورانهای زنجیرهای KFC را به مبلغ ۲ میلیون دلار (معادل ۱۵ میلیون دلار فعلی) خریدند. قرارداد شامل حقوق مادام العمر ۴۰ هزار دلاری برای سندرز و توافقی مبنی بر این بود که سندرز با سِمت کنترل کنندهی کیفیت در KFC باقی بماند و از او به عنوان نماد تجاری شرکت استفاده شود.
KFC پس از سندرز
میسی و براون به محض در اختیار گرفتن کنترل KFC، تغییرات گستردهای در آن ایجاد کردند. قبل از انجام هرگونه تغییری لازم بود ساختار تکه تکهی شرکت یکپارچه و استاندارد شود. آنها پس از بازدید از اولین و مهمترین شعبهی KFC، یعنی رستوران پیت هرمن در یوتا، تصمیم گرفتند مدل «بخر و ببر» هرمن را در تمامی شعبههای KFC به اجرا بگذارند. همچنین به تمام شعب دستور داده شد تا غذاهای متفرقهی خود را از منوهایشان حذف کنند و تنها مرغ سوخاری بفروشند. رنگ سفید و قرمز راه راه به همراه سقف شیروانی و قبه هم تبدیل به نماد رستورانهای KFC شد. مستقل بودن شعب و فروش اختصاصی مرغ سوخاری، دو عامل مهمی بودند که به رشد شرکت شتاب مضاعفی بخشیدند.
علیرغم فروش شرکت، سندرز همچنان نقش پدر معنوی KFC را بازی میکرد و همچنان دارای نفوذ قابل توجهی بین مدیران و سرمایهگذاران شرکت بود و هیچگاه از بیان صریح احساسات خود دربارهی تصمیمات آنها ابایی نداشت. هنگامی که میسی تصمیم گرفت مقر اصلی شرکت را از کنتاکی به نشویل تنسی تغییر مکان دهد، سندرز در واکنش گفت:
«اسم این شرکت لعنتی مرغ سوخاری تنسی نیست، فرقی هم نمیکند که چه کس کت و شلوار پوشی بخواهد چنین اسمی بر روی آن بگذارد.»
سندرز عقیده داشت که شرکت به تعهداتش در قرارداد فروش عمل نمیکند. هنگامی که KFC فعالیت خود در کانادا را آغاز کرد، سندرز ادعا داشت که طبق قرارداد، امتیاز انحصاری فعالیت در آنجا حق او است. از آنجا که سندرز هنوز هم سهم بزرگی از شرکت، با ارزش تقریبی ۱.۵ میلیون دلار را در اختیار داشت و با استفاده از حق رای خود از عرضهی عمومی سهام KFC در بازار بورس جلوگیری میکرد، میسی مجبور شد تا دوباره با او مذاکره کند و در نهایت برای جلب رضایت کلنل، امتیاز انحصاری شرکت در کانادا را به او بدهد. سندرز هم با فروش مابقی سهمش به سرمایهگذاران موافقت کرد و بالاخره در سال ۱۹۶۶ سهام KFC به صورت عمومی در بازار بورس عرضه شد.
علیرغم فروش شرکت، سندرز همچنان نقش پدر معنوی را برای KFC داشت
پس از عرضهی عمومی سهام، شرکت تمامی ۶۰۰ شعبهی مستقل خود را خرید و اندکی بعد در همان سال، میسی از مسند مدیریت کنارهگیری کرد. براون که حالا مدیریت شرکت را بر عهده گرفته بود، در اولین اقدام خود اعلام کرد قصد دارد مقر اصلی شرکت را از تنسی به کنتاکی بازگرداند.
تا سال ۱۹۶۷، KFC به ششمین رستوران بزرگ زنجیرهای در ایالات متحده تبدیل شده بود. براون احساس میکرد که شرکت میبایست سریعتر از این گسترش پیدا کند، و اگر نه رقبایی چون «مرغ کلیسا» از آن پیشی خواهند گرفت. او همچنین عقیده داشت که با استفاده از برند «کلنل سندرز» میتوان هر چیزی را بازاریابی کرد. همین ذهنیت بود که باعث به وجود آمدن رستورانهای زنجیرهای «رست بیف کنتاکی» و مجموعه «مُتلهای کلنل سندرز» شد. هر دو این سرمایهگذاریها البته به سرعت شکست خوردند.
تا سال ۱۹۷۰ تعداد شعب رستورانهای زنجیرهای KFC به ۳۰۰۰ شعبه در ۴۸ کشور دنیا میرسید؛ اما این گسترش بسیار بدون نظم و بی برنامه بود. یکی از مدیران ارشد در آن زمان استراتژی شرکت را اینگونه توصیف میکرد:
استراتژی KFC در آن زمان مانند این بود که یک تکه گل و لای به سمت نقشهای بر روی دیوار پرتاب کنی و امیدوار باشی که مقداری از آن بالاخره به جایی بچسبد.
برای مثال، اولین شعبهی KFC در ژاپن با ۴۰۰ هزار دلار ضرر در اولین ماه فعالیت خود فاجعهای تمام عیار محسوب میشد. مشکلات مدیریتی اینچنینی باعث شدند تا در جولای ۱۹۷۱ شرکت برای اولین بار در گزارش مالی خود خبر از زیان مالی بدهد.
نداشتن برنامهی مشخص برای ورود به بازارهای خارجی و معرفی شتاب زدهی محصولات جدید، باعث شدند KFC سود دهی خود را از دست بدهد.
در جولای سال ۱۹۸۹، شرکت پپسی رستورانهای زنجیرهای KFC را به مبلغ ۸۵۰ میلیون دلار (معادل ۱.۸ میلیارد دلار فعلی) خرید. در آن زمان پپسی مالک رستورانهای زنجیرهای پیتزا هات و تاکو بل نیز بود. بسیاری باور داشتند که پپسی با علم تجارت خود میراث کلنل را از افول نجات خواهد داد، اما برخی نیز عقیده داشتند که پپسی KFC را خریده است تا از طریق آن نوشابههای بیشتری به فروش برساند.
گسترش جهانی
در سال ۱۹۸۹، KFC با افتتاح شعبهای در پکن، اولین رستوران زنجیرهای غربی در چین لقب گرفت. بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۱، تعداد ۲۰۰۰ شعبه به شعب KFC افزوده شد و فروش آن از ۳.۵ به ۶.۲ میلیارد دلار افزایش یافت.
جالب است بدانید تا سال ۱۹۹۱، KFC به جای استفاده از نام سه حرفی و مخفف مشهور امروزی خود، از نام کامل «مرغ سوخاری کنتاکی» استفاده میکرد. در آن سالها جامعهی آمریکا نسبت به سلامت مواد خوراکی بسیار حساس شده بود و پپسی قصد داشت با تغییر نام رستوران به KFC، کلمهی Fried (سرخ شده) را از دید مردم پنهان کند. از طرفی منوی رستوران دیگر فقط شامل مرغ سوخاری نمیشد و با این کار کلمهی Chicken در نام برند هم مخفی میشد.
موفقیت دیرهنگام کلنل باعث شد تا او هیچگاه نتواند موفقیت جهانی رستورانهایش را به چشم ببیند. سندرز اولین غذاخوریاش را در سن ۴۰ سالگی به راه انداخت و هنگامی که اولین شعبهی KFC تاسیس شد ۶۲ سال سن داشت. او تا سن ۷۵ سالگی و زمانی که شرکتش را فروخت نتوانست طعم شهرت را بچشد.
برند KFC به نوعی با هارلند سندرز عجین شده است و حتی امروزه هم از تصویر او به صورت گسترده در تبلیغات این شرکت استفاده میشود. KFC توانست از یک فستفود ساده فراتر رفته و به نمادی فرهنگی تبدیل شود؛ تا جایی که بسیاری کلنل و رستورانش را جزئی از تاریخ فرهنگی آمریکا میدانند.
-----------------------------------------------------------------
خود من شخصا با تجربه هایی ک از صرف غذا در این برند های جهانی داشتم برند برگر کینگ رو انتخاب اول خودم میدونم و بعد از اون مک دونالد و در آخر KFC
ممنون میشم اگه تجربه ها و نظرات خودتون رو با الد در میون بگذارید.
با تشکر از شما
الد ترافورد 🌹
-----------------------------------------------------------------
منابع:
https://www.zoomit.ir/business/15622...
https://www.eavar.com/fa/blog/2020/8...
https://www.zoomit.ir/misc/147603-kf...