مهمترین رکن انسان و هدف از خلقت انسانیت، بازگشت به حقیقت انسانی است. حقیقت انسانی همان رشد و رسیدن به کمال است. مسیر کمال از اختیار میگذرد و اختیار نیز از آزادی مطلق میآید. اصلاً ستون فقرات انسان، آزادی مطلق است. اگر آزادی مطلق نباشد، انسان معنا ندارد. فرق انسان با دیگر موجودات جهان در چیست؟ بقیه موجودات در یک سیکل ثابت غریزی و از پیش تعریف شده حرکت میکنند، اما انسان دارای اختیار، اندیشه، خلاقیت، عقل و قدرت تصمیم گیری است. این داراییها، همه برای تامین آزادی مطلق انسان هستند؛ زیرا وجود قدرت تفکر بدون ویژگی اختیار و آزادی بی معناست.
در گذشته، اربابان و پادشاهان به صورت واضح، آزادی ملتها را محدود میکردند. اما در دوره ما، این آزادی به صورت مخفیتر و در مقیاس عظیمتری محدود شده است. ما باید اصل آزادی مطلق را هر روز با خود مرور کنیم؛ هر روز باید از خود بپرسیم: آیا ما آزادیم؟ آیا در جهان (و نه فقط در ایران) آزادی وجود دارد؟ اگر نتوانیم به این سوال پاسخی روشن، واضح و صریح بدهیم، راه سلطه برتریجویان را بر خود هموار کردهایم. ما باید متوجه باشیم که اگر درون ما تغییر کند، بیرون خود به خود عوض خواهد شد. اندیشههای ما باید آزادگرایانه باشد تا تحولات بیرونی نیز مطابق اندیشهها، تفکرات و تصمیمات ما اتفاق بیفتد.
این موضوع تاریخ بشریت است. اگر به تاریخ بشریت نگاهی بیندازیم، میبینیم که ظالمان همیشه قصد محدود کردن آزادی ملتها را داشتهاند. تمام فجایعی که در تاریخ اتفاق افتاده، با همین موضوع آزادی قابل تحلیل است. از یک طرف، انحصار آزادی دست یک عدهای خاص و از طرفی دیگر، محدود کردن آزادی عموم مردم. این داستان تاریخ بشریت است و هر چه فساد میبینیم، از همین موضوع محدودیت بیرون میآید.
علت چیست؟ وقتی انسان محدود شد، تصمیمگیریهایش ناقص میشود. انسان زمانی انتخابش درست است که حقیقتاً آزاد مطلق باشد و انسانی که آزادِ آزادِ آزاد باشد، جز انتخاب صددرصد صحیح، انتخابی ندارد. این فطرتش است. انسانی که از خودخواهی، خودپرستی، فقر، جهل، فشارهای اجتماعی، تبعیض، ظلم، تاریخ، تعصبات و سیستمهای اجتماعی آزاد باشد، جز راه درست، انتخابی ندارد؛ زیرا انسان ذاتاً به سوی خوبی گرایش دارد. اما به هر نسبتی که انسان محدود شود، به همان نسبت از خوبیها، انسانیت و انتخاب صحیح دور خواهد شد.
حال، یک وجه شاخص آزادی مطلق، حق تعیین سرنوشت است. هر انسانی خودش باید تصمیم بگیرد که چطور میخواهد زندگی کند، چه شغلی داشته باشد، کجا برود، با چه کسی ازدواج کند، چه خانهای داشته باشد، آیندهاش چگونه باشد و از همه مهمتر، چطور بیندیشد. اصل تعیین حق سرنوشت و حقوق اساسی انسان با این تعریف میشود و نمیتوان آزادی و اختیار از انسانها گرفت و برایشان حقوق اساسی انسانی تعریف کرد. هیچ حکومتی به تنهایی و بدون مردم اصالت ندارد و باید در راستای خواست و اراده ملت و تامین حقوق اساسی آنها حرکت کند.
اما مهمترین رکن دموکراسی حقیقی، موضوع مشارکت آزادانه همه مردم در امور جهان، ولو با انتخاب ظاهراً اشتباه است. عموم مردم، بلا استثنا، همگی باید در تصمیمات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور سهیم باشند و به صورت فعال، برای اصلاح جامعه تلاش کند. هیچ شخص یا گروهی حق ندارد، حق تعیین سرنوشت را از یک ملتی بگیرد؛ حتی اگر آن ملت به اشتباهترین راه ممکن برود. این موضوع بسیار مهم است و برای تاکید دوباره عرض میکنم که حتی اگر همه 7-8 میلیارد جمعیت کره زمین قصد خودکشی دسته جمعی و نابودی خودشان را داشته باشند، هیچکس حق ندارد آنها را با زور و اجبار از این کار منصرف کند.
این دموکراسی حقیقی و حقیقت انسانی است. حتی اگر ما مطمئن باشیم که مردم اشتباه میکنند، نمیتوانیم با محدود کردن آزادیشان، آنها را با زور و اجبار به راه راست هدایت کنیم. انسان خودش باید بیندیشد، انتخاب کند و اشتباه داشته باشد تا بتواند به حقیقت انسانی که همان رشد و کمال به سوی بی نهایت است، دست پیدا کند و عدالت، آزادی و عزت را در سراسر جهان برپا نماید.