طرفداری / پیرمردی که به رونالدو لقب باور نکردنی داده بود، پسر باور نکردنی را به تئاتر رویاها برگرداند. سرالکس اولین بار وقتی کریستیانو رونالدو را در زمین دید، این لقب را به او داد. او به تماشای پسربچه ای برای آینده منچستر رفته بود اما آنچه می دید، فراتر از انتظارش بود؛
جیمی رایان وقتی رونالدو را دیده بود به من گفت یک بازیکن فوق العاده را دیده ام. رونالدو کم سن بود و به همین خاطر تصمیم داشتیم او دو سال دیگر در اسپورتینگ بماند و بعد از آن به منچستریونایتد بیاید. برای دیدن یکی از بازی های او به پرتغال رفتم، رونالدو در سمت چپ بازی می کرد. عملکرد او؟ باورنکردنی!
اگر به دستاوردهای و کارهایی که رونالدو انجام داده نگاه کنید، به همین کلمه می رسید؛ باورنکردنی! باورتان نمی شود چگونه یک پسر بچه می تواند از روستای فونچال پرتغال و دل فقر، دنیا را به تحسین خود وادار کند.
فرگوسن می گوید رونالدوی جوان وقتی به منچستر آمد در زمین مثل یک مرد می جنگید و رفتار می کرد. رونالدو در همان سنین کم پدرش را از دست داد، پسری که به تمام افتخارات ممکن در دنیای فوتبال رسیده بود، یک بار وقتی مصاحبه ای از پدرش در خصوص او در شبکه های تلویزیونی پخش شد نتوانست جلوی بغض خود را بگیرد و مقابل دوربین های تلویزیونی با چشمانی اشکبار این گونه پدرش را توصیف کرد:
من هرگز این مصاحبه پدرم درباره خودم را ندیده بودم. واقعا باورنکردنی است. من باید این ویدیو را داشته باشم تا به خانواده ام نشان دهم. او در سن پایین درگذشت. من شناخت کاملی از پدرم نداشتم چون او یک الکلی بود و صحبت کردن با او به صورت صمیمانه سخت بود.من بهترین بازیکن دنیا شدم و افتخارات زیادی را کسب کردم اما او هیچ کدام از این ها را ندید. مادرم، بردار و حتی پسر بزرگم شاهد این افتخارات بود اما پدرم ندید.
رونالدو که برای آرزوهایش کیلومترها از خانه دور شده بود، در منچستر مردی را یافت که مثل پدری شد که پسرش را به سمت موفقیت هدایت می کرد. رونالدو در خصوص اینکه چرا به الکس فرگوسن پدر فوتبالی می گوید گفته بود:
وقتی پدرم در بیمارستان بود در مقطع مهمی در لیگ قهرمانان بودیم. به او گفتم رییس با اینکه در وضعیت حساسی هستیم احساس خوبی ندارم، میخواهم پدرم را ببینم. او گفت میتوانی یکی دو روز یا حتی یک هفته بروی. من اینجا دلتنگت خواهم شد چون مهم هستی اما خانواده و پدرت مهم ترند. وقتی این را شنیدم فهمیدم این مرد فوقالعاده است، او پدر فوتبالی من است.
هرچند خود فرگوسن بعدها گفته بود در منچستر به رونالدو لطفی نکرده است. فرگی گفته بود:
مقطعی بود که پدرش مریض شده و در لندن در بیمارستان بستری بود. به او گفتم که نگران تمرینات نباشد و میتواند دو روز مرخصی بگیرد و دوباره برگردد. فکر میکنم پدرش شش ماه آنجا بستری بود و درگذشت. بعضی اوقات باید فراموش نکنیم که فوتبال همه چیز و مهم ترین چیز نیست. وقتی پدر یا مادرتان در بیمارستان هستند، شما باید کنار آنها باشید.
رونالدو و فرگوسن یک داستان ساده و معمولی ندارند. فرگوسن راست می گفت، فوتبال همه چیز نیست و رابطه آن ها فراتر از مستطیل سبز بود. همه ما وقتی کودک هستیم برای آنکه ثانیه ای پدر و مادرهایمان احساس غرور و افتخار کنند می جنگیم، شاید گاهی دست به هرکاری بزنیم ولی وقتی به نقطه موفقیت رسیدیم می ایستیم و در میان مردم به دنبال پدر و مادرمان هستیم تا از اینکه ما را ایستاده تشویق می کنند لذت ببریم، خودمان حسی که چنین چیزی به آدم می دهد را در هیچ نقطه ای نمی توان حتی تصور کرد.
در سکوهای لیسبون، کیف، کاردیف و میلان هرگاه رونالدو تاج قهرمانی در اروپا را بر روی سرش گذاشت، یک نفر روی سکوها منتظرش بود. دوربین های تلویزیونی همواره بازیکنان را به تصویر می کشیدند که یکی پس از دیگری از پله های ورزشگاه بالا می رفتند و مدال را به گردن می انداختند ولی رونالدو داستانش فرق داشت، رونالدو وقتی از پله ها بالا می رفت گویی دنبال کسی می گشت، چشمانش به سکوها بود و دنبال مردی می گشت که عاشقانه دوستش داشت.
رونالدو هربار لیگ قهرمانان اروپا را برد قبل از مدال گرفتن به سمت فرگوسن می رفت، انگار در صورت آن حسی بود که بالاتر گفتیم، حس می کرد پدرش را سربلند کرده و حالا زمان آن است او را به آغوش بکشد.
هرچند داستان عاشقانه رونالدو و فرگی در سال 2009 به اتمام رسید ولی فرگوسن در تمام این سال ها رونالدو را می دید، حامی اش بود و گاهی با وجود اینکه حال خوبی نداشت کیلومترها می رفت تا وقتی رونالدو به قله موفقیت رسید، احساس تنهایی نکند و هرگاه روی سکوها خواست دنبال کسی بگردد، پیرمرد اسکاتلندی را ببیند!
هفته پیش بود که گویا همه دنیا شوک شدند؛ رونالدو می خواهد به منچسترسیتی برود و این انتقال در مراحل نهایی است!
رونالدو مثل پسر بچه ای بود که 12 سال پیش کوله بارش را برداشت و از خانواده اش خداحافظی کرد تا به دنبال ماجراجویی هایش برود. رونالدو بزرگ شده بود، مثل یک مرد خانه را ترک کرد و به سرزمین هایی رفت که پیش از آن به آنجا نرفته بود تا هرآنچه می خواهد را تجربه کند؛ حالا با گذشت دوازده سال تصور کنید برگشت رونالدو به منچسترسیتی چقدر می توانست شوکه کننده باشد؟ اصلا مگر می شد؟
هرچند بعد از چند روز این موضوع به یک هایجک شیرین برای شیاطین سرخ تبدیل شد و رونالدو دوباره به خانه اش برگشت. استارت برگشت رونالدو به خانه را فرگی زد، به قول فردیناند شاید هیچکس به جز فرگوسن نمی توانست رونالدو را متقاعد کند به تئاتر رویاها برگردد.
حالا شاید وقت آن باشد انگلیسی های شهر منچستر در خصوص رونالدو بگویند He Came Home، او به خانه برگشته است. رونالدو حالا ماجراجویی جدیدی در پیش دارد و باید دوباره بجنگد تا طعم غرور، افتخار و جاودانه شدن را به پیرمردی که روی سکوهای اولدترافورد منتظرش است، بدهد.
همه ما منتظریم این داستان پایان خوشی داشته باشد، پایانی که این بار رونالدو وقتی برای بالا بردن لیگ قهرمانان اروپا از سکوها بالا می رود، باز هم در راه به سمت فرگوسن برود و او را به آغوش بکشد...
پسر بچه ای که فرگی برای دیدنش به پرتغال رفته بود، حالا از قواره ستاره ها هم بزرگ تر شده اما برای فرگی هنوز همان پسربچه است. وقتی فرگی به او می گوید تو به نیمه سرخ شهر منچستر تعلق داری و نباید به نیمه آبی شهر بروی، واکنش کریس باور نکردنی است؛ چشم... پسر بچه به پدر فوتبالی اش غیر از این نمی تواند بگوید...