مطلب ارسالی کاربران
داستان استاد
روزی که امتحان میان ترما اورد بد که نمرا را داداستادوسطای کلاس گفت ما یه همشهری داشتیم اومده بود اصفهان رفته بود دم پرنده فروشی گفته بود اقا توتی دارین پرنده فروشه تا که دید لره(به خودش گفت این جغدا میشه جای توتی غالب کرد)
بعد گفت یک توتی خوب اون ته دارم
اره خلاصه جغد را جا توتی غالب کرد
لره یک سال بدش از در همون مغازه رد شد
پرنده فروشه گفت:از توتی رازی هستی
لره گفت:توتیم توجهش بالاس ولی چیزی یاد نمیگیره
استادمون گفت:اره منم همشهری اونم و شمامتوجهدون خوبه ولی درکدون ....