این فیلم شگفت انگیز جناب کریشتف کیشلوفسکی،یکی از اون فیلمهای فاخریه که تقریبا میتونه به همه ثابت کنه سینما فقط برای سرگرمی نیست.(احتمالا به جز هوادارای MCU)
مهمترین نکته درباره ی فیلم رو همین اول میگم:
یک سال بعد اکران این فیلم و تاثیر شگرفش،دولت جدید لهستان مجازات اعدام رو به مدت ۵ سال به حالت تعلیق درآورد!!!
اعدامهایی سهل و ساده در جواب به قتلهایی خشن و بی معنی...
این فیلم از هر نظر یه فیلم رادیکال بود.
در اون زمان به راحتی نمیشد به شکل عمومی درباره ی مسئله ی اعدام(در لهستان) صحبت کرد.
اما هنرمند متعهد و اعجوبه ای مثل کیشلوفسکی،مگه میتونست سکوت کنه؟
کریشتوف کیشلوفسکی
کیشلوفسکی بدون توجه به این مسائل شروع به نوشتن فیلمنامه کرد.(با اقتباس از یکی از اپیزودهای مینی سریال مشهورش ده فرمان)
اون معتقد بود:
"غلط است اگر گفته شود مهم نیست چرا میکشید،مهم نیست چه کسی کشته می شود،و مهم نیست چه کسی میکشد."
فیلم رنگ و لعاب زننده و خاصی داره.
یا تماشای فیلم احساس میکنی وارد یه شهر مالیخولیایی و جن زده شدی.
فیلم با تصاویر وحشتناکی از سوسک و موش های مرده در آب فاضلاب،و گربه ای حلق آویز شده شروع میشه.
ایدزیاک فیلمبردار برجسته ی فیلم از ۶۰۰ فیلتر سبزرنگ برای فیلمبرداری استفاده کرد،تا فضای ورشو رو مشمئزکننده و دهشتناک نشون بده،درست همونطور که کیشلوفسکی میخواست.
اینجا شاهد پیرنگ خاصی نیستیم و فیلم به طور موازی روز قاتل و مقتول رو دنبال میکنه تا برسیم به صحنه تاثیرگذار قتل و اعدام.
قاتلی که جوونی سردرگم و بلاتکلیف به نام یاچیکه،از اون جوونهایی که چیزی واسه از دست دادن ندارن،و هر آن ممکنه منفجر بشن...
و مقتولی که یه نظر اصلا آدم خوبی نیست...
انگار اصلا قلبی در درونش وجود نداره...(نمیدونم شاید دارم کار اشتباهی میکنم که قضاوتش میکنم)
کسی که غذای زنش رو با وقاحت تمام به یه سگ میسپره و حتی سعی میکنه که یک دختر جوون رو اغفال بکنه.
کیشلوفشکی همچنین دوست داشت طبیعت مردم کشورش رو با این فیلم نمایان کنه:
"دنیایی که مردم اش از هم تنفر دارند،دنیایی که مردمانش نه تنها به هم کمک نمی کنند،بلکه مانع هم میشوند،مردمی که همدیگر را دفع و در تنهایی زندگی می کنند."
اما سکانس قتل....
از نظر سینمایی یک تجربه ی بصری فوق العادست...
قتلی که درون یک تاکسی رخ میده و حدود ۷ دقیقه و ۳۰ ثانیه طول میکشه(شاید طولانی ترین صحنه قتل در تاریخ سینما به گواه یک منتقد آمریکایی)
سکانسی که به شدت واقع گرایانه از آب در اومده و خب طبعا پوست از تن سازندگان فیلم کنده...
و اما سکانس اعدام...
سکانسی که پنج دقیقه طول میکشه و یکی از تاثیرگذارین و غمناک ترین سکانسهای تاریخ سینماست.
سکانسی که به تنهایی،همونطور که در ابتدای مطلب گفتم،تونست نظر دولت نسبت به اعدام رو تغییر بده...
فیلمبرداری سکانس به قدری سخت و مشمئزکننده بود که بعد یکبار تمرین وحشتناک به یک روز دیگه موکول شد.
کیشلوفسکی درباره ی این سکانس گفته بود:
"تماشای صحنه ی قتل،خیلی ساده،غیرقابل تحمل بود،حتی اگر این تظاهر به قتل کسی باشد."
نمای پایانی فیلم با اشکهای وکیل یاچیک همراه میشه،اشکهایی که لازم بود دیده بشه،حتی اگر ما رو هم رقیق کنه.
این فیلم با خشونت و رئالیسم عریان و تمام و کمالش،بار دیگه به ما این نکته رو یادآوری میکنه که سینما چقدر توانایی در خلق واقعیت داره.
پشت پا میزنه به نظر انسانهای محترم و تحصیلکرده ای که معتقد بودن سینما بازسازی مکانیکی واقعیته و در اینصورت هنر نیست.
اما این فیلم و فیلمهای مشابه حقایقی رو آشکار میکنن که یا ازشون بی خبریم،یا نسبت بهشون کم توجهیم.
سینما میتونه چشم گوشمون رو نسبت به دنیای اطرافمون باز کنه،میتونه بهمون انسانیت رو بیاموزه،میتونه بهمون یاد بده اشتباهاتمون رو بفهمیم و ازشون درس بگیریم،و در نهایت بهمون یادآوری کنه چقدر زندگی کوتاهه...
فیلمهای بلاک باستری با فروش سرسام آور و ستاره های مکش مرگ ما و پر حاشیه هالیوود...
برای من و امثال من اینا نیستن که سینما رو بعد از بیشتر از یک قرن هنوز هم زنده نگه داشتن،بلکه تلنگرهایی مثل "فیلمی کوتاه درباره کشتن" باعث میشه هنوزم با سینما زندگی کنیم و بهش عشق بورزیم،تا زمانی که زنده ایم.
منابع:
کتاب سرشت و سرنوشت:سینمای کریشتوف کیشلوفسکی/مونیکا مورر/ترجمه ی مصطفی مستور
ویکی پدیا
لینک دانلود فیلم(۷۰۰ مگابایت):
http://s3.habqmymoviefilm.cf/film/99...
لینک دانلود زیرنویس:
https://subpars.xyz/subtitles/a-shor...