آن شنیدی که در ولایت شام/
رفته بودند اشتران بخرام /
شتر مست در بیابانی/
کرد قصد هلاک نادانی/
مرد نادان ز پیش اشتر جست/
از پیش می دوید اشتر مست /
مرد در راه خویش چاهی دید/
خویشتن را در آن پناهی دید /
شتر آمد به نزد چه ناگاه /
مرد بفکند خویش را در چاه/
دستها را به خار زد چون ورد/
پایها نیز در شکافی کرد/
در ته چه چو بنکرید جوان/
اژدها دید بازکرده دهان/
دید از بعد محنت بسیار/
زیز هر پاش خفته جفتی مار /
دید یک جفت موش بر سر چاه /
آن سپید و دگر چو قیر سیاه /
می بریدند بیخ خاربنان/
تا در افتد به جاه مرد جوان/
مرد نادان چو دید حالت بد/
گفت یارب چه حالت است این خود (خد)/
در دم اژدها مکان سازم /
یا به دندان مار بگدازم /
از همه بدتر این که شد کین خواه/
شتر مست نیز بر سر چاه/
آخرالامر تن به حکم نهاد/
ایزدش از کرم دری بگشاد/
دید در گوشه های خار نحیف/
اندکی زان ترنجبین لطیف /
اندکی زان ترنجبین برکند/
کرد پاکیزه در دهان افکند/
لذت آن بکرد مدهوشش/
مگر آن خوف شد فراموشش /
تویی آن مرد و جاهت این دنیا/
چار طبعت بسان این افعی/
آن دو موش سیه سفید دژم /
که برد بیخ خاربن در دم/
شب و روز است آن سپید و سیاه/
یخ عمر تو می کنند تباه /
اژدهایی که هست بر سر چاه /
گور تنگ ست زان نه ای آگاه/
بر سر چاه نیز اشتر مست/
اجل است ای ضعیف کوته دست /
خاربن عمر تست یعنی زیست/
می ندانی ترنجبین تو چیست/
شهوت است آن ترنجبین ای مرد/
که تو را از دو کون غافل کرد.