عشق همانقدر که میتواند خوشبختی آفرین باشد میتواند در عین حال باعث آزار و رنج باشد. ای بسا آدمهایی که در زندگی خود عشقی ندارند احساس خوشبختی نکنند اما احساس راحتی داشته باشند. آنا گاوالدا نویسندهی فرانسوی جزو نویسندگانی است که داستانهایی با درونمایههایی از عشق و احساسات آدمی مینویسد. او میگوید: «به آدمهایی که زندگی احساسی برایشان در درجه دوم اهمیت قرار دارد، بهگونهای رشک میبرم، آنان شاهان دنیایند، شاهانی رویین تن»؛ اما واقعیت زندگی همین عشق است و عشق جز رنج چیز دیگری نیست. آنا گاوالدا در کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد از قصه آدمهای عاشقی میگوید. از رنج و شادی حاصل از عشق که گاهی خود ماییم و گاه آدمهای اطراف ما.
درباره کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد
کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد نوشتهی نویسندهی معروف فرانسوی «آنا گاوالدا» است که در سال 1999 منتشر شد. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه با عناوین «آداب دلبری در سنژرمندپره»، «باردار»، «این مرد و این زن»، «اُپل تاچ»، «امبر»، «مرخصی»، «رویداد روز»، «نخ بخیه»، «جونیور»، «سالهای بعد»، «کلیککلک» و «عاقبت کار» است. در هر کدام از این داستانها میبینیم که نویسنده باظرافت از جزئیات زندگی میگوید. جزئیاتی که معمولا از کنار آنها ساده میگذریم یا برایمان اهمیت چندانی ندارد؛ اما آنا گاوالدا با به کارگیری عشق و احساس همین مسائل به ظاهر ساده و کم اهمیت را به شکلی برای مخاطب بازگو میکند که ممکن است بعد از مدتی این حس به خواننده القا شود که چقدر ساده و راحت میتوان عاشق زندگی شد و این عشق را به انسانها تقدیم کرد.
داستانهای این کتاب کوتاه و درعینحال تاثیر گذار هستند. به طوری که میتوان هر شب یکی از این قصهها را خواند و بااحساس خوشایندی خوابید.
کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد اولین مجموعه داستان کوتاه از آناگاوالدا است که بعد از انتشار یکی از پرفروشترین کتابهای فرانسه شد. این کتاب به 27 زبان در دنیا ترجمه شده و در سال 2000 موفق به دریافت جایزهی «رادیو-تلویزیون لوکزامبورگ-لِر» شد.
داستانهای این مجموعه لحنی ساده و صمیمی دارند و خواننده احساس میکند یک دوست نزدیک کنار او نشسته و برایش داستان تعریف میکند. منتقد مجله «ماریان» دربارهی لحن و سبک گاوالدا مینویسد: «نقطه قوت آنا گاوالدا در این است که همانگونه که آدمی سخن میگوید، مینویسد و این ویژگی کیفیت کار را تضمین میکند... کلام مکتوب از کلام شفاهی پیشی نمیگیرد، از آن عقب نمیماند، آن را دو چندان نمینمایاند، بلکه به سادگی جایگزین آن میشود».
آنا گاوالدا زبان لطیف و عاشقانهای دارد و رمانها و مجموعه داستانهای متعددی که از او منتشرشدهاند همه با اقبال خوانندگان روبه رو شده است. مجموعه داستان کاش کسی جایی منتظرم باشد در ایران هم با استقال و فروش بسیار خوب خود توانست نام اناگاوالدا را بین خوانندگان مطرح کند. کتاب حاضر توسط مترجمان مختلف در سالهای اخیر منتشر شده است.
نشر ماهی کتاب حاضر را با عنوان «کاش کسی جایی منتظرم باشد» با ترجمهی ناهید فروغان در سال 1393 راهی بازار نشر کرد. این کتاب از چاپ هفتم هم عبور کرده است. این کتاب با ترجمهی الهام دارچينيان از سوی نشر قطره هم منتشر شده است.
در بخشی از کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد میخوانیم
زنهایی که بچه میخواهند موجودات عجیبی هستند، چون وقتی هنوز از بارداری مطمئن نشدهاند، سیل بند عشق مادری را کاملا باز میکنند تا عشق، عشق، عشق از آن جاری شود. بعد هم دیگر هرگز آن را نمیبندند.
چه موجودات عجیبی.
او هم یکی مثل بقیه. خیال میکند باردار است. حدس میزند. تصور میکند. هنوز مطمئن مطمئن نیست، بلکه تقریبا مطمئن است. باز هم چند روزی صبر میکند تا ببیند چه میشود.
میداند که قیمت تست بارداری پردیکتور ۵۹ فرانک است. تست بارداری بچهی اولش یادش نرفته. به خودش میگوید: دو روز دیگر صبر میکنم و بعد میروم سراغ تست معلوم است که منتظر نمیماند. به خودش میگوید: میارزد که ۵۹ فرانک بدهی و ظرف دو دقیقه بفهمی که بارداری یا نه.
۵۹ فرانک میدهد تا سیل بند بالاخره باز شود، چون پشت سیل بند سروصداهایی بلند شده، آب میجوشد، میچرخد و تمام اینها باعث میشود که دلش کمی درد بگیرد.
با عجله به داروخانه میرود؛ نه داروخانهی همیشگی، داروخانهی دیگری که کسی آنجا او را نمیشناسد. با بیاعتنایی میگوید: «تست بارداری لطفا.» اما قلبش میتپد.
به خانه برمیگردد. منتظر میماند. تعليق لذتبخش را ادامه میدهد. تست آنجاست، توی کیفش، روی مبل سرسرا و او قدری بی قرار است. آرامش خود را حفظ میکند. لباسهای شسته را تا میکند. دنبال بچهاش به مهدکودک میرود. با مامانهای دیگر گپ میزند. میخندد. خوشخلق است. عصرانه را آماده میکند. کره را روی نان میمالد. حواسش جمع است. قاشق مربا را میلیسد. نمیتواند از بوسیدن بچهاش خودداری کند. همهجایش را میبوسد: گردنش، گونههایش، سرش. پسرک میگوید بس کن مامان، خستهام کردی. بچه را جلو جعبهی لگو مینشاند و باز هم کمی این پا و آن پا میکند. از پلهها پایین میآید. سعی میکند کیفش را نادیده بگیرد، اما نمیتواند. بالاخره تسلیم میشود. تست را برمیدارد. بستهبندی جعبهی تست کفرش را در میآورد. با دندان جلدش را پاره میکند. طرز استفاده راکمی بعد خواهد خواند. توی لوله ادرار میکند و سرپوشش را مثل در خودکار میگذارد. توی دستش میگیرد؛ کاملا گرم است. آن را گوشهای میگذارد.
درباره نویسنده؛ آناگاوالدا روایتگر عشق
آنا گاوالدا رماننویس و داستاننویس فرانسوی است که در سال ۱۹۷۰ در اطراف شهر پاریس در خانوادهای اصیل فرانسوی به دنیا آمد.
آنا در دوران نوجوانی کارهای مختلفی از جمله فروشندگی، بازاریابی املاک، صندوقداری و گل آرایی کرد که تجربه هر کدام از آنها بعدها تبدیل به داستانهایی جذاب شدند؛ مثلا در مورد زمانی که گلفروشی میکرد تجربه جالبش را اینگونه روایت میکند: «...زندگی را آموختم. دسته گلهای کوچک برای همسران و دسته گلهای بزرگ برای معشوقهها...»
آنا بعدها توانست از دانشگاه سوربن پذیرش بگیرد و تحصیلات خود را در این دانشگاه به پایان برساند. او بعد از ازدواج مشغول تدریس شد و بعضی اوقات در مرکز اسناد مشغول به کار شد. آنا از این ازدواج صاحب دو فرزند شد و بعد از اینکه از همسرش جدا شد زندگی خود را وقف ادبیات کرد و نویسندگی را به طور حرفهای شروع کرد.
اولین کتابی که آنا گاوالدا منتشر کرد مجموعه داستان «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» بود که برای او شهرت و ثروت به همراه آورد. این کتاب با اینکه اولین اثر او بود اما با استقبال بیسابقهای رو به رو شد و در ۲۷ کشور به فروش رسید.
اولین رمانی که آنا گاوالدا نوشت «من او را دوست داشتم» بود که در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشر شد. در دل این داستان تجربیات عاطفی از جمله شکستی که آنا گاولدا در زندگی زناشویی خود تجربه کرده بود دیده میشود.
«۹۵ پوند آرزو» کتاب دیگری از اوست که یک داستان 96 صفحهای درباره زندگی دانشآموزانی بود که در مدرسه نادان به نظر میرسیدند اما در دیگر جنبههای زندگی شگفتانگیز بودند.
در سال ۲۰۰۴ دیگر مخاطبان و خوانندگان آنا گاوالدا منتظر داستان جدیدی بودند. آنا گاوالدا سومین رمان خود «شکار و جمعآوری» را در همین سال منتشر کرد که یکی از پرفروشترین رمانهای فرانسه لقب گرفت و به سرعت به انگلیسی ترجمه شد.
آنا گاوالدا با اینکه به اندازه کافی در جهان مشهور است و کتابهای او جزو پرفروشترینهاست اما میگوید: «شهرت و ثروت مرا اغوا نمیکند. آدمی هرچه کمتر داشته باشد کمتر از دست میدهد. ثروت و شهرت دامی برای کودنهاست. باید در استقلال کامل نوشت و دل مشغول فروش اثر خود نبود».
از دیگر آثار او میتوان به «گریز دلپذیر»، «زندگی بهتر» و «با هم بودن همه چیز است» اشاره کرد.