جهت دهی به اندیشه بیننده به سبک هالیوود
در یک تکنیک قدیمی، اگر یک فریبکار بخواهد دروغی را به شما به باوراند ابتدا سخن خود را با یک حقیقت بدیهی شروع میکند که معمولا موضوعی است که احساسات شما را برمی انگیزد. وقتی حسابی داغ شدید و به همراه فرد فریبکار چند بار حرف های هم درباره ی آن حقیقت بدیهی را تایید کردید آنگاه شما پخته و آماده اید و فریبکار دروغ خود را رو می کند. شک کردن به حرف کسی که چند دقیقه پیش درباره ی موضوعی سخت با او موافق بوده اید بسیار سخت تر از شک کردن به کسی است که قبلا چیزی از او نشنیده اید.این همان ترفندی است که Don't Look Up (2021) با آن دروغ هایش را به خورد شما می دهد.
دیکاپریو و لاورنس در نقش دو اخترشناس کشف می کنند شهاب سنگی در مسیر برخورد به زمین است و چند ماه دیگر هنگامی که به زمین برخورد کند نسل بشر نابود خواهد شد. قاعدتا حالا باید به همه بگویند منتها مشکل اینجاست که کسی به حرفشان توجه نمی کند. رئیس جمهور در دفتر ویژه خود حرفشان را جدی نمی گیرد. رسانه با آن بازی های ویژه اش اجازه ی بیان درست این حقیقت که انسان 6 ماه دیگر از بین خواهد رفت را نمی دهند. همه آنقدر سرگرم روزمره گی هایشان هستند که اصلا جایی برای شوک به این بزرگی در ذهنشان باقی نمانده. خبر آخرالزمان زیر انبوهی از ترندهای رایجِ به هم زدن یا به هم رسیدن سلبریتی ها دفن می شود. این همان حقیقتی بدیهی است که سازندگان فریبکار به عنوان طعمه جلوی بیننده می گذارند. 45 دقیقه نخست فیلم کاملا مربوط به این فاز است. اگر فیلم را ببینید ابتدا برایتان پرسش می شود که چرا هیچ کس حتا کاخ سفید و مقامات به دیکاپریو و لاورنس توجه نمی کنند. سپس رفته رفته از این بی توجهی عصبانی می شوید. جونا هیل در نقش پسر رئیس جمهور و همه کاره کاخ سفید و سپس دو مجری شبکه خبری تلویزیون که میزبان دو اخترشناس هستند وسط حرف های این دو چنان با تکه کلام های بیجا و سطحی شما را عصبانی میکنند که حس می کنید اگر آنجا بودید به سمتشان حمله ور می شدید.
این تکه کلام ها البته برخلاف آنچه به نظر میرسند اصلا طنز نیستند بلکه چرخ دهنده های ریز دستگاه مهندسی شده این فیلم هستند. چرا؟ زیرا فیلم تا دقیقه 45 شما را به اوج عصبانیت می رساند تا راندمان تحلیلی ذهنتان به کمترین برسد و سپس دروغی را که می خواهد به خورد شما می دهد. چه دروغی؟ رئیس جمهور و دولت ناخودآگاه القا کننده دونالد ترامپ هستند. مخاطب هدف فیلم جوانان و نوجوان هستند و سازندگان هوش آنان را بسیار پایین در نظر گرفته اند. تنها فرق دولت سرکار در فیلم با دولت ترامپ این است که در فیلم رئیس جمهور زن است و به جای دختر ترامپ که در کاخ سفید کار می کرد، در فیلم پسر دلقک و عقده ای رئیس جمهور ( با بازی جونا هیل) حضور دارند.
تا اینجای کار شاید بتوان فیلم و اندیشه سازندگانش را به پای انتقاد و مخالفت با ترامپ و اندیشه هایش گذاشت و کجای دنیای آزاد، نقد (حتا غیرمنصفانه اش) خطا و گناه است؟ اما خیلی زود «بالا را نگاه نکن» دست کثیف خود را رو می کند. ابتدا مشخص می شود با اینکه هدف حمله فیلم دونالد ترامپ و هم اندیشان او است ولی سازندگان فیلم و جریان قدرت پشت سر آن نه با خود ترامپ یا هر شخص دیگر بلکه با اندیشه میهن پرستانه بخش بزرگی از مردم امریکا مشکل دارند. نمود این مساله را در مسخر کردن کمپین های ترامپ و لحن ویژه اش درباره ی مردم و وطن میبینیم. باز هم تا به اینجای کار شاید با اغماض بتوان گفت دو گروه فکری و سیاسی متضاد قاعدتا به هم حمله می کنند. اگر فیلم به همینجا بسنده می کرد شخصا هرگز دست به قلم نمیشدم زیرا برخورد جریان های قدرت در امریکا ربط زیادی به خواننده پارسی زبان ندارد.
با این وجود، «بالا را نگاه نکن» در گام بعدی پا را فراتر میگذارد و حقه ای میزند که نه تنها بینهاست کثیف است بلکه به همه مردم دنیا از جمله پارسی زبانان ربط پیدا می کند. داستان گردش اطلاعات در اینترنت و غول های بزرگ تکنولوژی. در فیلم همه رسانه ها از تلویزیونی تا اینترنتی به همراه صاحب بزرگترین کمپانی تکنولوژی دنیا (که نماد شرکت هایی مانند مایکروسافت، گوگل و ... است) در توافقی نانوشته تا سیاستمداران کاخ سفید هماهنگ هستند. صاحب این بزرگترین شرکت تکنولوژی دنیا که BASH نام دارد، مرد میانسالی به نام پیتر است که رک و پوسکنده با پول ها و امکانات تکنولوژیک خود خانم رئیس جمهور را به صندلی قدرت نشانده و خانم رئیس جمهور مثل یک پیشکار از او حرف شنوی دارد. اما حقه ی کثیف فیلم اینجاست که تمامی رسانه های بزرگ و با نفوذ در اختیار همان جریان قدرتی هستند که پروژه ی این فیلم را پیاده کرده اند. این جریان اطلاعات و جهت دهی به آن در تمامی پلتفرم ها همگی متعلق به آنهاست. جریان قدرتی با ریشه های چپ سوسیالیستی که دشمن میهن پرستی است، مخالف مرز است؛ عاشق سینه چاک رنگین پوستان و همجنس گرایان و دو جنس گرایان و هر زهرمار دیگری است.
این جریان قدرت که تا دو سال پیش خوب توانسته بود دستان خود را پنهان کند در انتخابات 2020 ریاست جمهوری امریکا مجبور شد دسته کم دست هایش را از پشت پرده بیرون آورد تا همه ببینند. چرا مجبور شد؟ زیرا رسما به جنگ پرنفوذترین انسان دنیا یعنی رئیس جمهور امریکا رفته بود و مجبور بود از پرده بیرون آید و از تمام زور خود استفاده کند. آن ها که در مدت سه سال از هیچ تلاشی برای زمین زدن ترامپ دریغ نکرده بودند بالاخره تمام زور خود را زدند و با هر فضاحتی شده ترامپ را در انتخابات شکست دادند. مهم ترین ابزار این جریان برای شکل دهی به اندیشه مردم و اهدافی مانند از میدان به در کردن ترامپ، جریان اطلاعاتی است که کاملا مهندسی شده و در کنترل آن هاست. دست قدرت آن ها هنگامی آشکار شد همه ی شبکه های اینترنتی همزمان به بهانه های دروغین حساب های رئیس جمهور وقت امریکا دونالد ترامپ را مسدود کردند و عملا با دست جلوی دهان او را گرفتند. در نتیجه اتفاقی بی سابقه رخ داد و ارتباط رئیس جمهور امریکا با مردم کشور قطع شد. مگر میشود این غول های تکنولوژی که بایستی هر کدام اصول و دیدگاه های خود را داشته باشند مانند کودکان مدرسه ای به شکل هماهنگ در برابر یک شخص عمل کنند؟ مگر اینکه همه در جیب یک فرد یا گروه خاص باشند که هستند. کافی است نگاهی به دلقکی به نام جک دورسی بیندازید؛ اگر شما باورتان شد چنین شخصی می تواند رئیس توییتر باشد من هم می پذیرم غول های تکنولوژی امریکا مستقل هستند.
تقریبا همه از این معضل ساختار کنونی جریان اطلاعات آگاه هستند اما در سال های گذشته جنبه ی دیگری از این ساختار پیدا شده که هزاران بار خطرناک تر از سرگرم کردن مردم با طلاق فلان خواننده یا پخش شایعه دروغ درباره فلان رئیس جمهور است. فیلم Don't Look Up (2021) از زبان شخصیت پیتر (صاحب BASH) به این جنبه ی خطرناک اعتراف می کند. پیتر به لئوناردو دیکاپریو (در نقش دانشمند) می گوید:
«کامپیوترهای شرکت ما الگوریتم هایی دارند که تمام کارهای تو را پیش بینی می کنند. این کامپیوترها تمام کارهایی که از سال 1994 انجام داده ای را در 40 میلیون دیتا پوینت ذخیره کرده اند. ما به کمک این الگوریتم ها گذشته و حال و آینده همه را میدانیم. مثلا چند ماه زودتر از پزشکت ما میدانیم که بیماری روده خواهی گرفت. ما حتی با دقت 96 درصد میدانیم تو چطور خواهی مرد».
این اعتراف خوفناک تا حد زیادی حقیقت دارد و البته تازه نیست. نخستین بار جهان هنگامی متوجه آن شد که خبر فروش اطلاعات خصوصی کاربران فیسبوک توسط شرکتی به نام کمبریج آنالیتیکا افشا شد. البته انباشت تصمیمات مردم به وسیله شبکه های اجتماعی ابتدا با اهداف صلح آمیز بازرگانی شکل گرفت. برای نمونه فیسبوک با جمع کردن اطلاعات و تصمیمات شما در اینستاگرام طی چند سال، این اطلاعات را تحلیل می کرد و به این نتیجه میرسید که مثلا شما به کفش چرم علاقه دارید و توان خرید آن را هم دارید؛ سپس از میان همه آگهی ها، آگهی فروش کفش چرم به شما نشان میداد. با این وجود طمع قدرت انسان مانند همیشه کار دستش داد و این الگوریتم های تحلیل و پیش بینی تبدیل به ابزاری شدند برای عوض کردن دیدگاه مردم نسبت به وقایع دنیا، سیاست مداران و هر آنچه صاحبان این ابزارها اراده کنند و همه ی ما در معرض این مهندسی فکر هستیم؛ کافی است از شبکه های اجتماعی غول های بزرگ استفاده کنیم. اگر برایتان پرسش به وجود آمده بود که از میان این همه انسان بیگناه که میمیرند چرا مرگ جرج فلوید ده روز تمام همه ی رسانه های کوچک و بزرگ دنیا را پر کرده بود، پاسخ در همین ابزارها نهفته است.
با این وجود فعلا نباید زیاد نگران باشیم زیرا 100 درصد این ابزار در دست جریان قدرتی در امریکاست که به فکر جنگ و استعمار نیست و دغدغه های دیگری دارد که جای بحثش اینجا نیست. اما «بالا را نگاه نکن» مریل استریپ در نقش رئیس جمهور امریکا را نماد ترامپ قرار داده و تمامی این ابزارهای رسانه ای و اطلاعاتی را هماهنگ با آن ها جلوه می دهد. فیلم حتی پارا فراتر گذاشته و به فضاحت های ناشی از این مهندسی اطلاعات اعتراف می کند به این امید که بیننده آن ها را در چارچوب ترامپ و هم اندیشان او ببیند. یعنی جریان قدرت ابزاری را که با آن به شکلی کثیف ترامپ را کنار زده اند به خود او نسبت می دهند و با گستاخی فضاحت های آن را معترف می شود در حالی صاحب همه ی این ها و به وجود آوردنده ی همه این فضاحت ها خودشان هستند. عتیقه هایی که مهره ی ویترینی آن ها کسانی مانند نانسی پلوسی هستند. این همه فضاحت و پلشتی یک روز یقه ی ما انسان ها را میگیرد. آنروز دور نیست. این را خود جریان قدرت و سازندگان Don't Look Up (2021) هم میدانند؛ به همین خاطر است که برخورد شهاب سنگ را نمادی از روز فاجعه قرار داده اند. هنگامی که بالاخره خبر به شماره افتادن عمر بشر همه را بیدار میکند مریل استریپ در نقش رئیس جمهور به عنوان نماد ترامپ در برابر شهاب سنگ واکنشی احمقانه و دفاعی نشان می دهد و شروع به برگزاری سخنرانی هایی در میان حامیانش می کند. او مانند ترامپ یک شعار انتخاب می کند و درست مثل ترامپ آن را روی کلاه ورزشی خود می نویسد و طرفدارانش هم همین کلاه را برسر میگذارند. به جای دختر ترامپ هم در فیلم پسر رئیس جمهور همه جا همراهش است. دو سناتور امریکایی نیز که مثلا جمهوری خواه و تندرو هستند در فیلم بسیار احمق و بی منطق نشان داده می شوند و مدام به نفع رئیس جمهور مصاحبه می کنند. این دو نماد رابرت منندز و میچ مک کانل هستند که البته در حقیقت یک موی گندیده شان می ارزد به هزاران جو بایدن و هیلاری کلینتون.
سناتور رابرت مِنندز
اما «بالا را نگاه نکن» در مقابل این جبهه ی شر ِرئیس جمهور و رسانه ها یک جبهه ی خیر هم معرفی می کند. خانواده. هنگامی که در پایان دیکاپریو و لاورنس از همه چیز ناامید می شوند به خانه دیکاپریو می روند تا ساعات پایانی زندگی خود را در کنار خانواده بگذرانند. دور میز بنشینند، با هم حرف بزنند، حرف دلشان را بزنند و به یاد آوردند که جز هم کسی را ندارند. این معرفی خیر نیز در «بالا را نگان نکن» یک حرکت کثیف دیگر است. زیرا بزرگترین دشمن همین خیر یعنی بنیاد خانواده همان جریان قدرت پشت فیلم هستند. آن ها از سنت متنفرند، از پدر سالاری و احترام به بزرگتر ها منتفرند؛ آن ها از چارچوبی که به شکل سنتی در خانواده به هرکس نقشی میدهد متنفرند و می کوشند آن را بر هم بزنند. آن ها از خانواده ی سفید پوستی که دور هم غذا می خورند، پدر نان آور خانواده است و مادر پرچمدار خانه متنفرند. ایده آل آنها زوج همجنسگرایی است که یکی آسیایی و دیگران سیاه پوست هستند و پس از ازدواج! با رحم اجاره ای بچه دار شده اند و ادای خانواده های عادی را درمی آورند.
همه ی این تلاش ها به مخاطب القا می کند که حامیان سنت در حال به بیراهه رفتن هستند و به زودی چوب آن را خواهند خورد. «بالا را نگاه نکن» به شما القا می کند که نماینده ی این قشر در سیاست امثال دانولد ترامپ؛ آدم هایی بسیار نادان و کم شعور هستند و بالاخره همه را بیچاره خواهند کرد. همچنین جریان گردش اطلاعات و رسانه ها نیز همراه و هماهنگ با آن ها عمل می کنند و مردم را با مسائل سطحی سرگرم کرده اند.
با این وجود در دنیای بیرون از این فیلم، حقیقت لخت و عریان پیش چشم ما رژه می رود؛ کافی است نگاهی به گوشه و کنار دنیا بیندازیم، از خودمان گرفته تا ینگه دنیا. حقیقت همیشه پیداشدنی است.
- گیدورا
_________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________