کتاب " il pallone lo porto io " یا " توپی که من دارم (حمل می کنم) " کتابی است که به تازگی و به قلم مرد دوست داشتنی سابق یوونتوس ، یعنی موجی منتشر شده است . در ادامه می توانید ترجمه قسمت به قسمت و اختصاصی این کتاب را دنبال کنید :
" اگر خوب او را نمی شناختم می گفتم که کاپلو شخص غیر قابل تحملیست ، همه این را به من می گویند ، د ر واقع نمی توان آن ها را سرزنش کرد چرا که کاپلو در تلویزیون چنین تصویری از خود نشان می دهد ولی بر عکس وی یک شخص احساساتی و شوخ طبع است و بسیار شاداب ، با او می توانستم در مورد همه چیز صحبت کنم و این یک ویژگی منحصر بفرد برای یک مربی است ، همیشه اعتقاد داشتم که فکر کردن به فوتبال در طی شبانه روز اشتباه است و کسی که این کار را انجام می دهد ، زیرک نیست ، در واقع نمی توان که فقط برای فوتبال زندگی کنید چونکه بر بازیکنان تاثیر منفی خواهید گذاشت ، صحبت در طول روز در مورد فوتبال و حریفان فقط به بازیکنان بیش از تمرکز ، غرور کاذب تزریق می کند "
" به همین دلیل شما با کاپلو هرگز خسته نمی شوید چونکه فرهنگ بسیار بالایی دارد ، کاپلو به موزیک و نقاشی بسیار علاقه مند بود و تابلوهای زیادی را خرید و فروش می کرد البته همیشه هم سود می کرد ، در برابر توانایی های وی فقط می توان سکوت کرد چونکه افتخاراتی که به دست آورد گویای همه چیز است ، علاوه بر این وی یک ویژگی بارز هم داشت و آن هم پیروزی و جاه طلبی هست ، فابیو در بیزنس هم یک مرد موفق هست شاید اینطور بنظر نرسد اما بارها با وی تماس گرفتم و از وی خواستم تا در جشنواره ی اسپانسرینگ باشگاه به آمریکا سفر کند و صبح روز بعد وی برای سفر خود را آماده کرده بود ، از نظر همکاری وی فوق العاده و در عین حال یک شخص آزار دهنده برای بازیکنان بود "
" هنگامیکه بازیکنی می خواست ، شما را کاملا خسته می کرد ، " امرسون و ابراهیموویچ را می خواهم " ، این اولین چیزی بود که در سال 2004 به من گفت ، خوب به یاد دارم که کاپلو بدلیل اینکه امرسون خواستار ماندن در رم بود ، با وی درگیر شده بود ، درخواست های کاپلو برای جذب امرسون متوقف نمی شد ، من به او می گفتم که مذاکرات بسیار پیچیده ست و من هر کاری که می توانستم کردم البته کاپلو نمی دانست که دو ماه از یوونتوسی شدن هر دو بازیکن گذشته بود "
" اینکه کاپلو در تیم هایش بازیکنان را گروه گروه تقسیم می کند و چندین باند راه می اندازد هرگز درست نبوده ، کاپلو سرمربی است که از بازیکنان کار می کشد و هرگز مانند آنجلوتی با بازیکنان دوست نبود ، حق با کاپلو بود ، احترام با بازیکنان باید متقابل باشد اما قبل از هر چیز سرمربی زیر نظر مدیریت فعالیت می کند و باید با هماهنگی مدیریت تیم را کنترل کند ، گاهی وقت ها هم استفاده از " چوب " الزامی می شود ، یک روز زبینا پیش من آمد واز نشستن بر روی نیمکت و رفتار بد کاپلو شکایت می کرد ، رفتار زبینا ناپسند بود چونکه علاوه بر اینکه کاپلو سرمربی وی بود ، در رم هم وی زیر نظر کاپلو فعالیت می کرد و با وی قهرمان اسکودتو و کوپا شده بود "
" جلسه ی ما یک دقیقه بیشتر طول نکشید ، من به زبینا گفتم " بین تو و کاپلو من کاپلو رو انتخاب می کنم ، فردا هم به کاپلو می گم تا با یک لگد به پشت تو بزنه " ، روز بعد زبینا پانزده دقیقه ی جهنمی را در رختکن سپری کرد ، گاهی وقت ها باید اینگونه با بازیکنان رفتار کرد ، نباید بهانه به دست آن ها داد چرا که به راحتی تیم را وارد حاشیه و جنجال می کنند ، بنظر من یکی از دلایل اخراج لیپی بعد از نخستین دیدار در فصل دوم در اینتر در سال 2000 هم این مورد بود ، لیپی رونالدو را تنبیه کرد و این بازیکن به نزد موراتی رفت و از لیپی شاکیت کرد ، موراتی یک اشتباه بزرگ مرتکب شد و حق را به بازیکن داد و شرایط برای ورود حاشیه ها به رختکن را هموار کرد ، باز هم تاکید می کنم که همکاری مربی و مدیریت باید در بالاترین سطح باشد "
" در 30 آپریل 2006 در هفته ی هفدهم ما باید به مصاف سیه نا می رفتیم در حالیکه با میلان 3 امتیاز فاصله داشتیم ، در تمرینات حرف هایی از بازیکنان می شنیدم که برای من قابل هضم نبود ، " روز یکشنبه استراحته " ، " یک تفریحه " ، یک تفکر که از حس پیروزی و جاه طلبی بسیار دور هست ، این حرف ها با یوونتوس همخوانی ندارد ، همیشه از بازی هایی که بر روی کاغذ آسان بنظر می رسید هراس داشتم ، همیشه به دشوارترین بازی ها تبدیل می شدند ، همیشه فینال لیگ قهرمانان 1997 را فراموش نمی کنم ، این زخم همچنان و بعد از 9 فصل سر باز می کند ، یک اشتباه بزرگ مرتکب شدیم و با اطمینان از برد وارد میدان شدیم البته همه می دانند که در آن دیدار 3 بر 1 بازی را به آلمان ها واگذار کردیم "
" از آن زمان من همیشه سعی کردم به گونه ای هیجان را به بازیکنان در چنین دیدارهایی منتقل کنم ، در دیدار سیه نا چیزی به کاپلو نگفتم تا اینکه یک شب قبل از بازی به کاپلو گفتم که چه نقشه ای در سر دارم " من با عصبانیت وارد رختکن می شوم و ادامه اش با تو " ، در تمرینات قبل از شروع بازی من با عصبانیت وارد رختکن شدم و به بازیکنان گفتم که شما در تمرینات بسیار سرد و بدون تمرکز هستید سپس کاپلو به گونه ای وارد رختکن شد و در رختکن را کوبید که ممکن بود در از جا کنده شود ، کاپلو هر آنچه که می توانید تصور کنید به بازیکنان گفت ، بازیکنان عصبانی و هیجان زده شدند ، وارد زمین شدند ، 180 ثانیه کافی بود تا ویرا گل بزند ، دو دقیقه بعد تره زگه و در دقیقه ی هشت موتو ، فقط هشت دقیقه کافی بود ، بازیکنان می خواستند ثابت کنند که کاپلو و موجی دیوانه یا احمق هستند اما برعکس من و فابیو بعد از بازی به چشمان هم خیره شدیم و به خود می گفتیم که " ماموریت با موفقیت به پایان رسید "