در این مطلب درس اول کتاب عربی سال یازدهم رشتههای تجربی-ریاضی (+چندین مطلب اضافی و مفید برای بهتر یاد گرفتن درس که در امتحان نهایی نیز مفید هستند)، را گردآوری کردهایم.
دستور لغت (گرامر)
اسم فاعل
برای افعال ثلاثی مجرد: بر وزن «فاعِل» مثال: نَصَر ⬅ ناصِر
برای افعال ثلاثی مزید: از مضارع فعل استفاده کرده و به جای «ی»، «مُ» میگذاریم و علامت عینالفعل را کسره ( ِ ) میکنیم. مثال: یجلسُ ⬅ مُجلِس
اسم مفعول
برای افعال ثلاثی مجرد: بر وزن «مفعول» مثال: نَصَر ⬅ مَنصور
برای افعال ثلاثی مزید: از مضارع فعل استفاده کرده و به جای «ی»، «مُ» میگذاریم و علامت عینالفعل را فتحه ( َ ) میکنیم. مثال: یجلسُ ⬅ مُجلَس
اسم مبالغه: بر وزن «فَعّال» یا «فَعّالة» میآید و دلالت بر «بسیاری» صفت دارد؛ در ترجمهاش «بسیار» میآوریم. مثال: علامة: بسیار دانا - رزّاق: بسیار روزیدهنده
اسم تفضیل
اسم تفضیل: دلالت بر دارنده یک صفت به مقدار بیشتر نسبت به دیگری؛ معادل صفت «برتر» یا «برترین» در زبان فارسی است.
اسم تفضیل مذکر بر وزن «أَفعَل» ساخته میشود. مثال: أَصبَر،اَعلَم،أَکبَر؛اگر مقایسه میان دو مؤنث باشد، باز هم از این وزن استفاده میشود. مثال: فاطمة(مؤنث) أَعلَمُ مِن سعیدة(مؤنث).
اسم تفضیل مؤنث بر وزن «فُعلیٰ» ساخته میشود. مثال: عُظمیٰ، کبریٰ
- البته باید توجه کرد که هر کلمه بر وزن «أَفعَل»، اسم تفضیل نیست.
کاربردهای وزن «أَفعَل»
- رنگ
- اسم تفضیل
- ماضی باب «افعال» ⬅ أَعلم
- عیب
- زیور و زینت
- مضارع مُتَکَلِّم وَحدَه ⬅ أَعلمُ
اگر پس از صفت بر وزن «أَفعَل»، «مِن» بیاید، در ترجمه آن را به صورت «صفت برتر» ترجمه میکنیم. مثال: علی أَعلمُ مِن امیر: علی داناتر از امیر است.
اگر «أَفعَل» مضاف باشد - یعنی به اسم بعدی اضافه شود - در ترجمه آن را به صورت «صفت برترین ترجمه میکنیم. مثال: علی أَعلمُ التلامیذ: علی داناترین دانشآموز است.
جمع مکسر «أَفعَل» بر وزن «أَفاعل» میآید. ممکن است وزن «أَفاعِل»برای جمع بستن «أَفعَل» نباشد. أصابع ⬅ أِصبع - أَماکن ⬅ مَکان
خیر و شَر میتوانند سه معنی متفاوت داشته باشند.
- خوب، بد
- خوبی، بدی
- بهتر، بدتر (به صورت اسم تفضیل: «مِن» یا مضاف)
اسم مکان
اسم مکان دلالت بر مکان دارد و بر سه وزن «مَفعَل»، «مَفعِل» و «مَفعَلَة» ساخته میشود. مثال: مَکتَب، مَجلِس، مَزرَعة
گاهی اسم مکان به شکلهای زیر میآید:
- «مَفال»: مَزار، مَطار
- «مَفلّ»: مغرّ، مفرّ (قرارگاه)
- «مفعیٰ»: مَرعیٰ (چراگاه)، مقهیٰ (قهوهخانه)، مأویٰ (پناهگاه)
- کلماتی مانند «بَیت، مدینة، قریة، شارِع و زُقاق (کوچه)» معنای مکانی دارند امّا اسم مکان نیستند.
جمع مَفعَل، مفعِل و مَفعَلَة بر وزن «مَفاعِل» است؛ امّا هر اسمی که بر وزن «مَفاعِل است الزاماً اسم مکان نیست. مثال: مَحاسن (جمع حسن)، مَکارم (جمع مکرمة)
«أَخ» در حالت مثنی: أَخوانِ، أخَوَین
جمع مکسر «أَخ»: إِخوان، إِخون
برای تشخیص مذکر و مؤنث اسمهایی که جمع هستند، ملاک مفرد آنهاست. مثال: قبائل ⬅ قبیلة، قضاة ⬅ قاضی
القاء ساکِنَین: در برخورد دو ساکن ....ساکن ساکن ... تلفظ غیرممکن میشود. برای رفع این مشکل به ساکن اول حرکت میدهیم. اگر فعل باشد حتماً «کسره» و در غیر این صورت «سماعی» است.
کاربرد قَد
در افعال ماضی: ماضی نقلی مثال: قد ذهب: رفتهاست
در افعال مضارع: گاهی مثال: قد یذهب: گاهی میرود
معنی واژگان
اِتَّقی: پروا کرد
إِثم: گناه = ذَنب
استهزاء بِ: ریشخند کردن
اِغتابَ: غیبت کرد
أَن یکُنَّ: که باشند
بَعض ... بَعض: یکدیگر
بئس: بد است
تابَ: توبه کرد.
تَجسَّسَ: جاسوسی کرد
تَسمیَة: نامیدن
تنابُز بالأَلقاب: به یکدیگر لقبهای زشت دادن
تَوّاب: بسیار توبهپذیر
تواصُل: ارتباط
حَرَّمَ: حرام کرد
خفیّ: پنهان
سَخِرَ مِن: مسخره کرد
لا یسخَر: نباید مسخره کند
عجب: خودپسندی
عَسیٰ: شاید
فُسوق: آلوده شدن به گناه
فَصح: رسوا کردن
قَد: گاهی، شاید
کبائر: گناهان بزرگ
کَرِهَ: ناپسند داشت
لَحم: گوشت
لَقَّب: لقب داد
لَمَز: عیب گرفت
مَیت: مرده؛ جمع: اموات، مَوتیٰ