تا ما به سر كوی مغان خانه گرفتیم
دادیم ز كف قبله و پیمانه گرفتیم
دیدیم غم و شادی عالم گذران است
ما شادی دل در غم جانانه گرفتیم
افسانه شیرین و جفا بردن فرهاد
گفتند و سراسر همه افسانه گرفتیم
دیدیم كه سر میرود و بازنگشتیم
سرمشق در این دام ز پروانه گرفتیم
توحید به دیوانگی آخر برسد كار
زین عمر كه ما با دل دیوانه گرفتیم