اختصاصی طرفداری | «تیم، اشتراک و کار جمعی، چیزی است که همه چیز حول آن میچرخد. همه شما در زمین به یکدیگر نیاز دارید. شما فقط میتوانید بهعنوان یک تیم قهرمان شوید. فقط یک ستاره وجود دارد و آن "تمامی تیم" است.»
-یوهان نیسکنس
زمانی که مشغول تهیه و نوشتن این مطلب در میان دیسکها و فایلها و مجلات و کتابها میشدم، خبر رسید جانی رپ یکی دیگر از اعجوبههای تیم هلند ۷۴ در اسپانیا بهخاطر سکته قلبی در بیمارستانی در اسپانیا بستری شده است!
مقدمه
در آلبوم خانوادگی فوتبالیام جای خودش را برای همیشه حفظ کرد. از آن نسل بسیار خاص فوتبال هلند موفق به دیدار چهار نفر از آنها شدم. کرویف را در گشایش کالجی با نام خودش متأسفانه از راه دور دیدم و موفق نشدم دستانش را بفشارم و جملهای ادا کنم؛ آن هم در برابر کسی که در تمامی عمر همه چیز را از میلیونها نفر شنیده است. رودی کرول، ویلم فان هانگم و یوهان نیسکنس سه نفر دیگر بودند. به هر سه ابراز ارادت رگباری و مسلسلی داشتم.
کرول و نیسکنس را در آغوش کشیدم و به هر دو گفتم در تیم منتخب من هنوز هم جایگاه خود را بیچون وچرا حفظ کردهاند. تعلقات خاطر ما فوتبالیها گاهی به چیزی فراتر از میادین و رقابت و شکستها و پیروزیها باز میگردد.
در طول دههها آلبومی در ذهن برای خودت دست و پا میکنی و محبوبترینها را در آن میچینی. عمدتاً فقط از سوپراستارها و بهترینهای هر تیم و ملیتی شکل نگرفته است، فقط و فقط تیم توست و گاهی بدون هیچ منطق و تلاش و بحث و گفتگویی در دلت جای میگیرند و هرگز فراموش نمیشوند. در گذشته و با پایان دوران آنها معمولاً هیچ خبری از آنها نداشتی تا زمان خداحافظی فرا برسد و چند خطی در این گوشه و کنار درباره آنها بخوانی، خوشبختانه در این دوران به لطف اقیانوس وسیع نت هرازگاهی خبری از خانواده عزیز فوتبالی یا سینمایی یا هر آنچه و هرکس که دوست داری خواهی گرفت. با آنها پیر میشوی، مو سفید میکنی و چروکهای چهره و افتادن پوست صورت را با یکدیگر تجربه میکنید.
«نیس» همانطور که در هلند معروف است، در آلبوم من در اوان جوانی جایگاه خود را یافت و هنوز هم در ترکیب اصلی تیم خودم جای ویژهای دارد کسی که تقریباً در هر پستی قادر به بازی است؛ «بازی» و نه بازی!
شاید برای نسل جدید فقط نامی است؛ فوتبالیست برجستهای از دوران قدیم که غیرمنتظره بدرود گفته است.
اجازه دهید همین جا تکلیفتان را روشن کنم؛
یوهان نیسکنز در دنیای فوتبال امروز قادر بود در بزرگترین تیمهایی که در ذهن دارید انجام وظیفه کند. نمونههای امروزی آن ترکیبی از جرارد، رودری و اسکولز و مارک هیوز ولزی بود. بازیگری جنگجو، مبارز و باهوش و گلزن. از آن مردانی که هنگام انجام وظیفه قلبش در میدان نبرد بود. واهمهای از هیچ چیز نداشت و تا پای جان تلاش میکرد و میجنگید. محبوبیت و بزرگی او از همین جا سرچشمه میگیرد.
هافبک هجومی که در تمامی دقایق از این سو به آن سو میدوید، استقامت و بنیه و طاقت با ظرافت و مهارت و تعصب مخلوط شده بود. ترکیبی جاندار از قماش گربه سانان؛ شیر و پلنگ و ببر!
اگر پایش میافتاد، ایستاده میمرد.
از اینرو حضور او در تیم نقطه قوتی به حساب میآمد. هرگز مبارزه او را در فینال جام جهانی ۷۸ از یاد نبردم. با گذشت زمان خیلی چیزها از ذهنم رخت بر بسته است اما گاهی حوادثی و رویدادهایی در ذهن شما نقش میبندد که هرگز فراموش نمیشوند و لحظه به لحظه آن را بهخاطر خواهید داشت. این نبرد یکی از آنها بود؛ چیزی بیش از فوتبال. برایم تصویری از نبرد دانکرک یا لنینگراد، جنگی واقعی با خاطره این بازی در ذهنم تداعی میشود.
نسل طلایی توتال فوتبال هلند همیشه با نام یوهان کرویف عجین شده است که چندی پیش مطلب مفصلی در باب ان در همین صفحات ارائه کردیم:
همه از ریز و درشت در سایه گسترده کرویف قرار داشتند؛ چه کسی قرار نداشت؟ اما یوهان نیسکنس یکی از عناصر، شخصیت و اعضای مهم توتال فوتبال آژاکس امستردام و هلند بود.
هر دو یوهان با یکدیگر در آژاکس و اروپا در سه سال پیاپی غوغایی بهپا کردند و رفاقت نزدیک این دو باعث شد بار دیگر در پیراهن بلوگرانای بارسلونا در کنار یکدیگر قرار بگیرند. در حالیکه در جامجهانی ۷۴ تا یک قدمی فتح آن پیش رفتند، جایی که فرار دقیقه یک کرویف در فینال و پنالتی او پیش از آنکه آلمانیها حتی توپ را لمس کرده باشند، در میان داستانهای هزار و یکشب جامهای جهانی فوتبال جای گرفته است.
امیرحسین صدر
10 اکتبر 2024
خیلی سریع جلو میرویم و به فرازهایی از دوران مختلف زندگی او از کتابی که درباره او دارم، میپردازم؛ بیآنکه خیلی اسیر آمار و ارقام و جوایز شویم.
به دورانی که نیسکنز دیگر آرام و ساکت شده بود. در واقع از زمانی که او در یکم آوریل ۲۰۱۳ بنیاد یوهان نیسکس سقوط کرد، آرامتر و ساکتتر شده بود؛ دقیقاً زمانیکه از مربیگری ماملودی سانداونز، باشگاهی در آفریقای جنوبی برکنار شد. این بنیادی بود که او به همراه همسرش مارلیس در پنجاه سالگی تاسیس کرده بود و بیش از یازده سال از کودکان معلول حمایت میکرد.
نیسکنز قطعاً مردی رفیق باز بود و همیشه دوستانه با هواداران و دوستدارانش برخورد میکرد. همیشه همینطور بود و بهایش را هم پرداخت کرد. طبیعت و رفتار ملایم او برخلاف آنچه بود که در میادین فوتبال میدیدیم. محبوبیت بیحدوحصری داشت. هواداران در بارسلونا هنوز او را میستایند و هر هوادار هلندی که بازی نیسکنس را دیده است، نقطه ضعفی در برابر او نشان میدهد. از این رو خودم را تنها احساس نمیکنم. همه معتقدند یکی از بهترین بازیکنان دوران خود بوده است.
در ۶۵امین سالگرد تولدش گفته بود: «بارسلونا برای همیشه باشگاه اوست، حتی بیشتر از آژاکس»
او فوتبالیستی بود که همیشه میتوانست بدون زحمت، در اوج رقابت کند. نیسکنز نمونه اولیه یک «هافبک کامل» بود. همه کاره بود. از نظر فنی خوب، از نظر تاکتیکی و دفاعی فوقالعاده قوی بود و گلهای کلیدی زیادی به ثمر میرساند و در رختکن یک پسر طلایی محسوب میشد. در طول عمرش، بارها کنترل زندگی خود را از دست داد ولی همیشه بازگشت؛ همیشه!
قدمهای سخت اولیه
نیس زندگی آسانی نداشت. متولد ۱۵ سپتامبر ۱۹۵۱ در هیم اِستِدِ بود و در اوایل جوانی خود آموخت جنگ و مبارزه در زندگی چیست. مادر همیشه بیمارش از آسم و سل رنج میبرد و تنها یک ریه داشت. پدرش نیز در کورههای آتشین کارخانه فولاد کار میکرد و اصلاً اهل ورزش هم نبود.
«مادرم ترجیح میداد در گوشهای بایستد و ناله کند.»
و از اتاق پسر کوچکش یوهان، که او را «هان» صدا میکرد، به مرغها، گاوها، خوکها و خرگوشهایی که پدرش نگهداری میکرد، نگاه کند. پدر و پسر اغلب بعدازظهرها با اسب و گاری از محله عبور میکردند تا برای حیوانات پوست میوه و علوفه جمع کنند. او حتی زمانی که بعداً در تیم اول «آر ث ها RCH» ًبازی میکرد، هنوز هم همین کار را انجام میداد.
«بعضی وقتها از اینکه همیشه تقاضای پوست و نان بیات داشتم، خجالت میکشیدم.»
ولی «نیس» مایه غرور و شادی پدربزرگش ژیل بود که کار سخت و تلاش را در هر شرایطی بد و زشت نمیدانست. در مدرسه هم روزهای سختی را میگذراند و رابطهاش با همه همکلاسیها جفتوجور نبود:
من بهاندازه کافی خوب نبودم. وقتی در کنار آن بچهها بودم، میتوانستم حس کنم و بفهمیم که فکر میکردند من فقط احمقی بیش نیستم. اما در طول کلاسهای ژیمناستیک شرایط جور دیگری بود. بهترین بودم. و در رشتههای دیگر نیز، دویدن، پرش طول، پرش ارتفاع. تمامی جوایز متعلق به من بود.
هرروز، 15 کیلومتر را مثل خیلیها در سرزمین تخت و مسطح و بدون پستی و بلندی هلند را با دوچرخه در سرما و گرما، در باد و بوران طی میکرد تا همیشه چابک و ورزیده بماند. در بیسبال هم موفق بود و در مسابقات قهرمانی جوانان اروپا در رم، به عنوان بهترین ضربهزن تورنمنت انتخاب شد.
روزهای اولیه در «آر.ث.ها RCH»
نیسکنز به عنوان یک بازیکن 16 ساله فوتبال، در RCH توجه بری هیوز را به خود جلب کرد. هیوز قصد داشت او را به هارلم ببرد اما این تلاش بیثمر ماند اما برای نیس، این توجه، انگیزهای برای یک تصمیم شگفتانگیز بود. او به پدرش اعلام کرد:
بابا، من میخواهم سعی کنم از راه فوتبال امرار معاش کنم. میخواهم شانس خودم را امتحان کنم.
پیت پیمان او را در تیم اصلی RCH قرار میدهد و از اینرو مورد انتقادات زیادی قرار میگیرد. برخی از مسئولین هشدار میدهند که آن پسر هنوز بچه است، و این باعث نابودی او میشود.
نیسکنز از تعصب و اعتماد پیمان نهایت استفاده را میکند. به عنوان یک مدافع میانی، او باید در دسته اول در برابر مهاجمان نوک ترسناکی مانند ویتزه کوپروس از هارلم و تونی فن در لیندن از الینکوَیک بازی کند.
نیس جوان تنها پنج بازی در تیم اول RCH انجام داده است، زمانی که مربی تیم جوانان، آری د فروت او را برای تیم ملی جوانان انتخاب میکند. او معتقد است، پسرک نوجوانی از هیم استده به تیم ما چیز مهمی را اضافه میکند.
نیسکنس از همان ابتدا نشان میدهد مرد میدانهای سخت است، مرد کارزار، مرد مبارزه.
ما در هلند همیشه بازیکنان خوبی داشتهایم. بچههایی با تکنیک عالی، یک پکیج کامل با همه چیز اما در تورنمنتهای بزرگ چیزهای بیشتری وجود دارد. زمانی که باید از قدرت بدنی خود استفاده کنید. نیسکنس هر چقدر هم که جوان باشد، کسی است که در میدان تحت تاثیر کسی قرار نمیگیرد، جا نمیزند، مرعوب نمیشود و اجازه نمیدهد تیم با نهیب و تشر رقیب وا بدهد.
در تیم جوانان، نیسکنس همراهان نمونهای داشت؛ ویم رایسبرگن، جانی رپ، رنه فن در کرکوف و برت فن مارویک. این تیم در مسابقات قهرمانی جوانان اروپا، اسکاتلند را در ایبروکس پارک با نتیجه شگفتانگیزی در آن دوران، ۱-۰ شکست داد. فینال مقابل آلمان شرقی ۱-۱ به پایان رسید و آلمانیها با قرعهکشی به عنوان برنده مسابقات انتخاب شدند.
طی زندگی در هارلم، نیسکنس از طریق تمیز کردن راهروها و ایوانهای خانهها روزگار میگذراند. در تابستان ۱۹۷۰، دو برادر در خانهای در هارلم اُتراق کرده بودند اما اوضاع در خانه خوب پیش نمیرفت. برادر بزرگترش ییلِس نیز به همراه همسر و فرزندش در آنجا زندگی میکردند. خانهای مرطوب و نمدار.
هرروز یک مهمانی بهراه بود، تا اینکه بعد از حدود ده روز ما را اخراج کردند.
آژاکس آمستردام
پس از تابستان، زندگی او به کلی تغییر میکند. با شهرتی که به هم زده، نیسکنس ناگهان به آژاکس میپیوندد، جایی که بت بزرگ او، یوهان کرویف بازی میکند.
باشگاه آمستردام ۲۲۵ هزار خولدن (پول رایج قبل از یورو در هلند) برای او در نظر گرفته است. در شرایط بد مالی که هنوز ادامه داشت، یوهان جوان پیش خود تکرار میکرد؛
«اگر فقط یک سال و نیم در تیم اصلی بازی کنم، دیگر اوضاعم روبهراه میشود»
دومین بازی تمرینی مقابل چلسی است. او جای جری موهرن را پر میکند و دیگر هرگز جای خود را در ترکیب تیم از دست نمیدهد.
مطبوعات مینویسند: «آیاکس به یک ستاره دیگر دست یافته است.»
رینوس میشل مربی معروف آژاکس میخواهد مقاومت و قدرت مبارزه بیشتری را در خط میانی ببیند. از اینرو دو موج شکن را در خط میانی با هم جفت میکند و نیسکنس را در کنار نیکو رایندرز قرار میدهد.
نیسکنز در مصاحبهای اعتراف میکند:
من هرگز نرم و آرام رفتار نمیکنم. دلیلش این است که من تکنیک کافی ندارم و با کوشش و مبارزهجویی بیشتر، باید آن ضعف را جبران کنم.
مادرش میگوید؛
حتی شکستگی بینی یا ضربه مغزی خفیف هم او را آزار نمیدهد. بدن او اغلب از باسن و کمر تا مچ پا، سیاه و آبی است.
با صعود سریع، چشمها بهدنبال اوست اما نیسکنس از سنین جوانی از تمامی توجهات مطبوعات به خود، بیزار بود:
جرأت نداشتم مصاحبه کنم. میترسیدم مردم بگویند او خوب فوتبال بازی میکند، اما نمیتواند دهانش را باز کند و حرف بزند.
با نارنجیها
همه چیز ناگهان خیلی به سرعت پیش رفت و در ۵ اکتبر ۱۹۷۰ به تیم جوانان هلند دعوت شد و چهار هفته بعد، نیسکنس گل تعیین کنندهای را در جریان بازی جام قهرمانی باشگاههای اروپا بین اف سی بازل و آژاکس به ثمر رساند. پس از آن «فرانتیسک فادرونک سرمربی تیم ملی، او را در ترکیب تیم اول هلند قرار داد.
«من گیج هستم» تنها نقل قولی است که از دهان نیسکنس ثبت شده است.
در غیبت کرویف که در شرف پدر شدن بود، تیم هلند در ۱۱ نوامبر ۱-۰ برابر آلمان شرقی مغلوب شد. ویلم فن هانخم در مورد اولین بازی نیس شاعرانه میگوید؛ «پروازی بود به سوی آسمان. او عالی بازی کرد.»
مارتن دو ووس روزنامهنگار در نشریه دِ تاید مینویسد:
یوهان نیسکنس در عرض شش ماه از یک تیم معمولی استان به یک بازیکن بینالمللی مشهور تبدیل شده است.
انتقال از RCH به آژاکس دنیای دیگری است. دشواری و سختی رخ نشان میدهد. از دو جلسه تمرین در هفته تا زندگی بهعنوان یک حرفهای تمام وقت، بدن را تحت فشار زیادی قرار میدهد و با سبک بازی نیسکنس و تلاش بیحد او در زمین، پیامدش مشخص است. اما او دستبردار نیست و گاهی اوقات بعد از تمرین سرفههای بدی میکند. میشل مجبور میشود ترمز او را بکشد. تصمیم او با معیارهای مربیان و تمرینات امروزه اختلاف فاحشی دارد.
میشل به نیسکنس توصیه میکند؛
برای خوشگذرانی بیرون برو. گاهی باید همه چیز را کنار بگذاری. اگر زودتر بخوابی یا جدیتر و بیشتر تمرین کنی، کمکی نمیکند. همه چیز باید با هماهنگی موزونی انجام شود، بیرون برو، کمی بنوش و فراموش کن یک فوتبالیست حرفهای هستی. نه یک روز، دو سه روزی به خودت حال بده. خواهی دید به تو کمک خواهد کرد.
نیسکنز توصیههای میشل را با دل و جان و جدیت زیادی میپذیرد و شهرت یک خوشگذران تمام عیار را به دست میآورد. محبوبیت او در آمستردام و شهرهای اطراف آن بسیار زیاد است. او و رود کرول با تیپ جوانان دهه هفتاد، موهای بلند و بر و روی مناسب، مجرد بودند و به طور مرتب از دختران جوان و مشتاق و هوادار آژاکس، نامههای عاشقانه دریافت میکردند.
میشل مجبور میشود برای آنچه که خود مشوق آن بوده است، نیسکنس را به دفتر خود احضار کند.
این باعث عصبانیت نیس میشود، اما او جرئت رویارویی با مربی خود را ندارد و سفره دل خود را برای «شاک سوارت» باز میکند. سوارت مردی بود که عنوان «آقای آژاکس» را به خود اختصاص داده بود و داستان خودش را دارد. او مانند پدر دوم نیسکنس بود و اغلب عصرهای شنبه را با او میگذراند. سوارت درباره آن دوران میگفت:
با لباس خوابش تلویزیون تماشا میکرد. دقیقاً نمیدانستم چه باید به او بگویم. نیس خیلی نسبت به آن حساس بود. هرگز نباید به او میگفتید باید این کار را بکنی یا آن کار را انجام بده وگرنه بیش از حد عصبانی میشد و بدجوری از کوره در میرفت. باید به او اجازه میدادید خودش کارهایش را بیسروصدا انجام دهد. آنوقت یک گوهر گرانبها برای شما و تیم شما بود.
در فینال جام باشگاههای اروپا مقابل پاناتینایکوس که آژاکس با دو گل به پیروزی رسید، نیسکنس موظف به بازی در دفاع راست میشود و این نشان میداد چهقدر در تیم همه فن حریف است. در راه رسیدن به جام جهانی ۱۹۷۴، نیس بعد از برد ۰-۹ خانگی مقابل نروژ سه گل به ثمر میرساند و در جایی که همیشه از کرویف صحبت میکنند، نیسکنس به ترندی در سراسر کشور تبدیل میشود.
سه هفته بعد، بخشی از مطبوعات هلند علیه او مینویسند و رگبار انتقادات باریدن میگیرد. در مقابل بلژیک، او پل فن هیمست، نماد باشگاه اندرلخت و بزرگترین بازیکن قرن بیستم فوتبال بلژیک را با خشونت و صدمهدیدگی از میدان بیرون میفرستد.
فرانس انسینک، ورزشینویس روزنامه «فولکس کرانت» انزجار خود را بهوضوح در مطلب خود در صبح روز بعد با عنوان «طراح بزرگ» دراینباره ابراز میکند:
سیزده خطا در یک مسابقه! بهراستی شرمآور است. نیسکنس مقصر بزرگ بازی بود. ابتدا سعی کرد ویلفرد فن مور را با خشونت فیزیکی از میدان بهدر کند، و سپس فن هیمست هدف اصلی او شد. او به دفعات با صدای بلند و مضحکه و مسخره کردن قواعد بازی را زیر علامت سوال میبرد. حقیقتاً نیسکنس چه مشکلی داشت؟ او مثل یک دیوانه به نظر میرسید.
کرویف از هم تیمی خود دفاع میکند. «استاد همه» پس از دیدار ۰-۰ میگوید: «نیسکنس ما را نجات داد.»
این حمایتی که در دوران مختلف به آن نیاز مبرم پیدا میکند، به او کمک شایانی میکند تا ادامه دهد. مرد ضرب و جرح داخل میدان، زودرنج است و تحمل انتقاد برای او دشوار بنظر میرسد.
من از این موضوع کاملاً ویران شدم. به طرز وحشتناکی گریه کردم و گریه کردم، ناراحت و افسرده شدم، فکر میکردم دیگر هرگز برای تیم هلند بازی نخواهم کرد. حقیقتاً تا این حد پیش رفتم.
نیسکنس از نظر جسمی و ذهنی، قوی به نظر میرسید اما فردی آسیبپذیر و درونگرا بود. اگرچه خلاف انتقادات، نیسکنس در میدان نبرد چیزی خیلی بیشتر از یک جاده صافکن یا ماشین مخرب و منهدمکننده بود. با تکنیک، چابک و فرز و پویا بود. و بی آنکه بداند میرفت تا به هافبک کامل جهانی تبدیل شود که فوتبال هرگز آن را ندیده بود. او در عین اینکه بازیساز بود، تخصص زیادی برای از کار انداختن بهترین بازیکن تیم حریف هم بود؛ مانند ساندرو ماتزولا بازیگر بزرگ ایتالیایی اینتر در فینال جام باشگاههای اروپا در سال ۷۲، در حالیکه به راحتی در حملات و یورش تیم هم شرکت میکرد و وارد محوطه جریمه دشمن میشد.
در راه جام جهانی، آژاکس پس از سه قهرمانی پیاپی درخشان در اروپا و ابداع سبک بازی نو و هجومی از هم میپاشد. کرویف پس از سه سال موفقیتآمیز با تیم شهر خود، راهی بارسلونا شد. نیسکنس یک سال بعد او را دنبال میکند در حالیکه در آخرین فصل خود ۷۴-۱۹۷۳ با ۱۵ گل بهترین گلزن باشگاه میشود اما آژاکس پس از باخت مقابل تیمی نهچندان قدرتمند در لیگ بهنام «خراف اسخاپ» با نتیجه ۱-۰ عنوان قهرمانی را در آوریل ۷۴ از دست داد. دو روز بعد، مجله «دزه وِیک» سرمقالهای با این عنوان منتشر میکند: «آژاکس بهخاطر بطریها و زنان در هم شکست».
گفتگوی مربی تیم، جورج کنوبل به بازیکنان آژاکس، گویای اوضاع نابهسامان تیم بود:
همه چیز کاملاً به هم ریخته است، همه فقط کاری را که مایلند انجام میدهند. آنها باید ذرهای از نظم و انضباط معمول را به کار گیرند: به موقع به رختخواب بروند، در پی خانم بازی نباشند و مست نکنند.
این مصاحبه به قیمت شغل کنوبل تمام شد.
جام جهانی 74 و آن پنالتی
درست یازده هفته بعد، تیم هلند به فینال جام جهانی آلمان غربی راه یافت. بازیکنان آژاکس در بهترین فرم هستند و توتال فوتبال در اوج خود. از این بهتر نمیشد.
نیسکنس یکی از ستارههای مسابقات میشود، پنج گل به ثمر میرساند که سه گل آن از روی نقطه پنالتی است.
پنالتی پرقدرت و مستقیم او در فینال مقابل آلمان غربی تبدیل به تصویری نمادین در تاریخ فوتبال و جامهای جهانی شد؛ دو گل دیگر او در مقابل بلغارستان است اما گل معرکه او با پاس کرویف در مقابل برزیل بهدست میآید. نیسکنس بیش از هر زمان دیگری آجودان کامل کرویف در جام جهانی، بزرگترین تورنمنت فوتبال است. آنها برزیل، قهرمان جهان را حقیقتاً کیش و مات میکنند.
خودش میگوید:
یوهان من را مردی میدید که میتوانم تحت فشار هم بازی کنم و من کاری را که او میگفت بی چون و چرا انجام میدادم. به او گوش میدادم، بدون قید و شرط. کرویف همیشه باعث میشد تا کل تیم بهتر بازی کند، یوهان بازی را میخواند و موقعیتها را پیشبینی میکرد.
دوران بارسلونا
پس از چهار سال در آژاکس، رزومه فوقالعادهای پیش روی همه میگذارد. دو بار قهرمان کشور، سه بار قهرمان جام باشگاههای اروپا، یک بار قهرمان جام حذفی. بیش از ۱۲۰ مسابقه که در آن ۳۳ بار نیز گلزنی کرده است. بهعلاوه یک جام جهانی بسیار موفق، که او را در رایگیری بهترین فوتبالیست سال اروپا در مقام پنجم قرار میدهد. و فراموش نکنید یوهان نیسکنس هنوز فقط ۲۲ سال سن دارد. به نظر میرسد دنیا زیر پای اوست.
اما اصوات منفی همیشه وجود دارد. افرادی که باور دارند فشار زیاد فیزیکی او را از پای میاندازد و دیر یا زود خواهد سوخت. به هرشکل، میادین فوتبال دنیا بهطور حتم زیر پای او بود ولی خارج از آن نه!.
نیسکنس به شکلی غیرمنتظره با مشکلات مالی مواجه شد. او به همراه شریک خود پیتر استیمن، دو کافه را در شهر زَندام خریداری میکنند. توصیههای بد و سرمایهگذاریهای اشتباه باعث ایجاد بدهی ۲۰۰.۰۰۰ خولدنی میشود. تمام حقوق و اموال او توقیف شد و تمام حق بیمههای تیم ملی هلند مستقیماً به اداره مالیات رفت.
کرویف پاس مناسب دیگری را خارج از میدان برای نیسکنس ارسال کرد. کور کاستر، پدر زن و ایجنت کرویف، نیسکنز را در انتقالش به بارسلونا راهنمایی کرد، جایی که این هافبک علاوه بر دستمزد ماهیانه، مبلغ سخاوتمندانه نیم میلیون دلاری دریافت میکند.
نگرانیهای مالی در یک لحظه محو میشود و بهنظر میرسد همه چیز تمام شده است.
حالا ورشکستگی به مشخصه نیسکنس تبدیل شده بود. درون میدان سخت و بی رحم، بیرون از آن زودباور و تا حدود زیادی ساده لوح. برخلاف ظاهر و سبک بازی او در میدان، اطرافیان او را مردی با شخصیتی بسیار خودمانی توصیف میکردند.
«مردم فکر میکردند من واقعاً آدم خوبی هستم.»
در کاتالونیا، او را «ال تورو» یا گاوباز نامیدند. بارسلونا برای اولین بار در چهارده سال گذشته به مقام قهرمانی رسیده است. با حضور نیسکنس انتظارات بالاست و عدم تطابق و تکرار قهرمانی و عملکرد فصل پیش غیرممکن است، قهرمانی الزامی است.
اما بارسا در فصل ۷۵-۱۹۷۴ به مقام سوم رضایت میدهد. در خانه شکست نخورده است، اما ۱۲ بازی از هفده بازی خارج از خانه خود را باخته است.
در چهار سال بعد از آن بارسا مجبور شد در مسابقات داخلی در برابر برتری پایتختنشینان، رئال و اتلتیکو مادرید سر تعظیم فرود آورد.
در سال ۱۹۷۶، نیسکنس بهترین گلزن بارسلونا بود و مهمتر از آن اولین بازیکن خارجی بود که به عنوان بهترین بازیکن سال انتخاب شد. یکی دیگر از نکات برجسته، قهرمانی در جام برندگان جام در سال ۱۹۷۹ و پیروزی در مقابل فورتونا دوسلدورف پس از وقت اضافه با نتیجه ۴-۳ بود.
نیسکنس با رضایت به دوران خود در نیوکمپ نگاه میکند:
به خاطر حمایت تماشاگران، در هر مسابقه با موهایی سیخ شده به تنم بازی میکردم. بعد از پنج سال آنها میخواستند با آلن سیمونسن (بازیکن ریزنقش و برجسته دانمارکی) ادامه دهند. هیچ مشکلی با این نداشتم. در بارسلونا لحظات بسیار خوبی را سپری کردم و انتخابم به عنوان اولین بازیکن خارجی که بهترین فوتبالیست سال شده است، مهمترین و شیرینترین اتفاق آن دوران بود.
اوضاع برای نارنجی پوشان بین سالهای ۷۴ تا ۷۷ آشفته بود. پس از جام جهانی در آلمان غربی، سرمربی جدید تیم «کنوبل» است و کرویف و نیسکنس بخاطر معروفیت خود، جولان بیشتری میدهند. این دو برای بازی تمرینی در مقابل سوئد در ۴ سپتامبر ۷۴، با یک روز تاخیر در فراخوان تیم حاضر میشوند و همسران خود را نیز همراه میآورند.
کرایف از ستون خود در روزنامه تلگراف خاطرنشان میکند:
نمیدانم چه اشکالی دارد که همسرت را به مسابقه فوتبال ببری.
همه چیز به خیر میگذرد، هلند ۵-۱ پیروز میشود و نیسکنس دو گل میزند.
اما بازیکنان پی اس وی آیندهوون عدم رضایت خود را در این مورد به اشتراک میگذارند. یک سال بعد، در ۱۰ سپتامبر ۷۵، کرویف و نیسکنس دوباره با یک روز تاخیر برای یک بازی خارج از خانه، در برابر لهستان، وارد میشوند. یان فن بورن و ویلی فن در کویلن - هر دو از PSV - این را نمیپذیرند. دومی در رختکن فریاد میزند:
آه، ما دوباره پادشاهان اسپانیا را در اینجا داریم.
معرکهای میشود، فن بورن و کرویف سریعاً دست به یقه میشوند و درجا فن در کویلن و نیسکنس به جان هم میافتند. از آن پس بازیکنان PSV تصمیم میگیرند دعوت برای بازی برای تیم هلند را نادیده بگیرند!
جنوبیها نمیدانستند، پادشاهان اسپانیا، پادشاهان هلند هم هستند.
در مسابقات قهرمانی اروپا و در مرحله نیمه نهایی مقابل چکسلواکی، نیسکنس در دقیقه ۷۶ به دلیل تکل بسیار سخت و محکم روی زدنک نهودا توسط داور دیدار، کلایو توماس انگلیسی کارت قرمز دریافت میکند. این یکی انتقامی کاملاً احمقانه است.
چکها پیش از این با از دست دادن یاروسلاو پولاک ده نفره شده بودند و اتفاقاً پولاک بهخاطر خطایی بد روی نیسکنس از زمین اخراج شده بود. در عین حماقت، نیسکنس به کالتی تبدیل شده بود و طرفداران بسیار خودش را داشت.
وقتی در شروع وقت اضافه، چکسلواکی بلافاصله گل بحث برانگیز دوم را توسط نهادا به ثمر رساند، فن هانگم نیز به دلیل اعتراض به داور راهی رختکن شد و هلند بدون هیچ شانسی ۳ بر ۱ شکست خورد. شکست دردناک و ناامیدکننده دیگری برای لالههای هلندی بود، با تیمی که از نظر بلوغ و تجربه و پتانسیل حتی قویتر از سال ۷۴ بهنظر میرسید.
جام جهانی 1978؛ تکمیل افسانه نیسکنس
در سال ۷۸، در طول جام جهانی آرژانتین، نیسکنس شهرت جهانی خود را به عنوان یکی از مدرنترین و سرسختترین هافبکهای فوتبال دنیا، تایید و تثبیت کرد.
او در بازی گروهی مقابل پرو که ایران و اسکاتلند دو تیم دیگر گروه بودند، دچار آسیبدیدگی شدید از ناحیه دنده شد و این به قیمت غیبت در بازی با اتریش و آلمان غربی در دور دوم تمام شد. در مرحله پایانی مسابقات او همه دردها را با تزریق پنج آمپول مسکن قوی از بین میبرد.
هلند با نیسکنس، ایتالیا را با زوف در درون دروازه، با گل خیرهکننده آری هان از پیش رو برداشت و پس از آن در فینال و در وقت اضافه در مقابل میزبان بازیها، آرژانتین، شکست خورد. این اولین قهرمانی آرژانتین بود؛ در حالیکه ضربه دقیقه ۹۰ رنسنبرینگ به تیر دروازه آرژانتین میتوانست سرنوشت خیلی چیزها را تغییر دهد.
مطمئناً سرنوشت هلند و رابی رنسن برینگ خود حکایت مفصل دیگری است. سرزمین کوچک اما فوتبالخیز و مستعد با آسیابهای بادی، لالههای استثنایی، نقاشان نابغه و با جمعیتی حدود ۱۴ میلیون در سال ۷۸ در دو فینال پیاپی جام جهانی شکست خورد. بعدها این رکورد به ۳ شکست در فینال رسید. رکوردی است، زجرآور.
در فینال ۷۸، افسانه یوهان نیسکنس کامل شد و او را به یکی از بهترین بازیکنان نسل خود تبدیل کرد. نیسکنس با پیراهن و صورت خونآلود میدان را ترک کرد. مردی که هرگز، حتی لحظهای دست از تلاش و مبارزه بر نداشت و این ویژگی، علاقهمندانی مانند من را برای همیشه مات و مبهوت کرد.
پرواز به آنسوی اقیانوس اطلس
این پرواز آخر است؛ انتقال به نیویورک کاسموس نیویورک. واقعیت این است که دستمزدهای عظیمی در لیگ فوتبال آمریکای شمالی (NASL) پرداخت میشد و بسیاری از بزرگان فوتبال چهان در دوره پایانی فوتبال خود به ینگه دنیا کوچ کردند، منجمله پله، کرویف، بکن باوئر و جورجی بست.
نیسکنز هنوز ۲۸ ساله نشده بود که در اواسط سال ۷۹ قراردادی پنج ساله در نیویورک با پاداش ششصد هزار خولدنی در سال امضا کرد. بازگشت به تیم ملی هلند در این شرایط سخت شده بود. نیسکنز در اکتبر ۷۹ اظهار کرد: «از نظر ذهنی و جسمی قادر به شرکت در رقابتهای سنگین مقدماتی قهرمانی اروپا نیست»
در ماه دسامبر، نیسکنز قول میدهد در مسابقهای با تیم منتخب جهان مقابل بروسیا دورتموند برای یونیسف بازی کند اما وقتی تیم جهان، از جمله کرویف و کرول دور هم جمع میشوند، نیسکنس حضور ندارد. به گفته مطبوعات، این اولین بار نیست و غیبت او موردی عادی و شناخته شده است.
ظاهراً نیسکنز در شلادمینگ اتریش مخفی شده است، جایی که نیاز دارد از تمام تنشهای فوتبال و زندگی خصوصی دور باشد. مشکلات بار دیگر یقه بازیکن همیشه مبارز را چسبیده است، حالش خوب نیست، در حال طلاق است و آمرو بانک تمام داراییهای او را توقیف کرده است. از ظاهر امر پیداست نیسکنس هنوز مبلغی را از زمان ورشکستگی خود بازپرداخت نکرده است.
تحت فشار روحی، نیازی به تماس با دنیای بیرون ندارد. به این نتیجه رسیده است که نه با مطبوعات در ارتباط باشد و نه برای هلند و کاسموس به میدان برود.
آمریکاییها شوخی ندارند. مسئولین کاسموس اعلام میکنند؛ اگر نیسکنس در بازی کاسموس نیویورک و آزتک لسآنجلس شرکت نکند، باشگاه قرارداد او را فسخ خواهد کرد. این سومین بار است که او بدون ذکر دلیل در مسابقات حاضر نمیشود.
هنس وایس وایلر مربی معروف آلمانی کاسموس، صبرش ته کشید. این منجر به تعلیق او برای بیش از نه ماه میشود. همتیمی او، ویم رَیس برخن، با تاسف اعلام کرد؛ «نیسکنس به بطری پناه برده است. او در زندگی مانند یک آهنربا به هر کس و ناکسی راه میدهد»
و رینوس میشل داستان زندگی نیسکنس را در مقاله خود در تلگراف باز میکند:
ناپدید شدن نیسکنز من را شگفتزده نمیکند. او قربانی الکل شده است و در طول ایام افراد نادرستی تمام زندگی او را کنترل کرده اند.
«کیس رَیورز» به نجات او میآید و نیسکنس را برای بازی مجدد به تیم ملی هلند دعوت میکند و حتی اعلام میکند: «نیس میتواند در خانه من بخوابد.»
رَیورز در اوت ۸۱ به نیویورک سفر میکند تا بازی نیسکنس را پس از محرومیتش ببیند. او قایق را از سقوط از آبشار نجات میدهد و سماجت مصرانه او به ثمر مینشیند. مرد پرانرژی و مبارز میدان به حمایت و آغوش گرم نیاز دارد، گرمای کسی که به او ایمان دارد. کدامیک از ما نداریم؟
نیسکنس بازگشت قانعکنندهای به تیم هلند دارد. این تیم در راه رسیدن به جام جهانی ۸۲، بلژیک را در دی کویپ روتردام ۰-۳ شکست میدهد. تمامی جمعیت استادیوم نام او را سر میدهد؛
“Er is maar een Johan Neeskens” «یه دونه ایی یوهان نیسکنس»
پس از دیدار، نیسکنس با ذوقی که هرگز در مقابل رسانهها نشان نداده است، میگوید؛ «بسیار خوشحال است.»
او همیشه بازیکنی بود که به رابطه خود با تماشاگران بسیار اهمیت میداد:
اگر توپ سختی را بهدست می اوردم یا حرکت درستی را انجام میدادم، مورد تشویق ایستاده تماشاگران قرار میگرفتم، به این خاطر همیشه تلاشی فراتر از آنچه در توانم بود عرضه میکردم، من همیشه با ریتم و شور و شوق و تعصب جمعیت فوتبال بازی کردم، همیشه...
عشقبازی با پیراهن نارنجی کوتاه مدت است. نیسکنس با قدرت ذهنی خود از طوفان مشکلات عبور میکند اما در میدان، فرانسه بازی تعیینکننده مقدماتی جام جهانی را ۲-۰ میبرد و هلند و نیسکنس موفق نمیشوند آنچه را که هواداران انتظار داشتند ارائه دهند. هلند فینالیست دو جام جهانی گذشته از صعود به جام جهانی ۸۲ اسپانیا باز میماند.
در آمریکا، نیسکنس در تلاش ساختن یک زندگی جدید است. او با مارلیس فون ردینگ سوئیسی رابطه برقرار میکند. این دو در شهر نورث هالدون در شمال غربی نیویورک زندگی آرامی به هم میزنند. اینجاست که نیسکنز به خانه و ارامش میرسد:
بالاخره آرامشی را که مدتها به دنبالش بودم، پیدا کردم.
هراز گاهی از نیسکنس برای مسابقات افتخاری یا خداحافظی مانند مسابقه ویلم فان هانخم در ژوئن ۸۳ دعوت میشود. قول میدهد که بیاید، اما طبق معمول سر و کلهاش پیدا نمیشود.
یک سال بعد، او تنها بازیکنی بود که بازی بزرگداشت ۱۰ سالگی فینال جام جهانی ۷۴ را از دست داد. خیلیها دلشان سوخت و آه از نهادشان برآمد، خیلیها میخواستند بار دیگر مردی را که ان پنالتی تاریخی را «شلیک» کرده بود را ببینند. اینبار بهانهاش تاخیر هواپیما بود!
زمانی که قرارداد او با کاسموس به پایان رسید، بوتافوگو و وستهم یونایتد اولین باشگاههایی بودند که خواهان در خدمت گرفتن او بودند، ولی نیسکنس در فوریه ۸۵ ناباورانه باشگاه خرونینخن هلند را انتخاب کرد. باشگاه و اسپانسر تیم، ایخون، قصد داشتند برای او شغلی هم دست و پا کنند. اگرچه ماجراجویی، موفقیتآمیز نیست. نیسکنس به پنج هفته زمان نیاز دارد تا آمادگی کافی برای مسابقات داشته باشد.
او پس از یازده سال در ۱۰ مارس ۸۵ در بازی خانگی در برابر زوله به میادین هلند بازگشت. نیس هنوز هم محبوب است، اما زمینهای بازی سخت و سفت هستند و نیسکنس به خوبی قبل نیست، به خودش فشار میآورد و اغلب با مصدومیت دست و پنجه نرم میکند و طی این مدت فقط هفت مسابقه انجام میدهد.
در این بین، در مارس ۸۵ با عشق زندگی خود، مارلیس در روستای «بار» در سوئیس ازدواج میکند. نیسکنس به مدت دو سال دیگر در آمریکا برای تیمهای فلوریدا و کانزاس بازی کرد و از سال ۸۷ در «بار» ساکن شد و در آنجا به عنوان بازیکن/مربی شروع به کار کرد.
کرویف، دوست همیشگی او در تلاش بود تا آجودان خود را به عنوان مربی جوانان به باشگاه بارسلونا بازگرداند. اما تا آنجا که به نیسکنس مربوط میشد ضرورتی در انجام اینکار نبود و او برای اولین بار به کرویف نه گفت.
مارلیس و دو فرزند خردسال او در اولویت قرار داشتند و فوتبال تا ده سال آینده در درجه دوم زندگی او قرار گرفت اما بعدها با بزرگ شدن فرزندانش طی سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ به عنوان کمک مربی به بارسلونا پیوست، چنانچه از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ درخدمت تیم ملی کشورش در آمد. در این بین تا سال ۲۰۱۲ که در آفریقای جنوبی بود تیمهای زیادی را بدون موفقیت قابل اشاره تحت اختیار داشت. همه چیز بیشتر سرگرمی و صرفا داشتن فعالیتی در حوزه فوتبال بود.
خداحافظی با یوهان نیسکنس
در این اواخر، چهره و صورت چروکیدهتر و افتادهتری داشت، ولی همان نیسکنس خودمان بود و فقط موهای کوتاهی داشت. مثل همیشه غمگین و افسرده بهنظر میرسید، شاید برای اینکه «مرد میدانهای سخت و مبارز تمام عیار میادین نبردهای جانانه» دیگر قادر نبود تکلهای مردانه و ضربات سهمگین خود را انجام دهد. فرتوت شده بود، ولی در چشمان من، یوهان نیسکنس همیشه با تصویر مردی جوان و قبراق تداعی میشود که حاضر بود جانش را فدا کند. کسی که هرگز شسته رفته از زمین خارج نشد و پیراهنش رنگ و بوی خون داشت.
مدرنترین و از بهترین مردان میانی نسل پیش و بعد از خود، قفسهای داشت مملو از مدالهای مختلف، جامهای اروپایی و جهانی، حتی اگر مدال جهانی او هیچگاه رنگ طلایی به خود نگرفت، حاوی تمام خاطرات، و ۸۴ پیراهن حریفانی که همه را در یکی از کمدهای خانه حفظ کرده بود.
در سالروز ۶۵ سالگی خود با خصوع و فروتنی گفته بود:
من کسی نیستم که افتخارات گذشته و سابقه ام را به رخ بکشم. ولی به حرفه و انچه در فوتبال انجام دادم افتخار میکنم، اما بی سر و صدا. بدون هیاهو. عکسها و خاطرات زیباست، اما صمیمیت و مهر و محبت مردم زیباترین چیزی بود که برایم تا پایان باقی مانده است.
وقتی به مرگ یوهان نیسکنس، پسر فقیری که از «هیم استده» آمده بود و با همه اشتباهات و ضعفهایش به بالاترین درجات حرفه خود رسیده بود، فکر میکنم، به طراوت و تازگی و شور میرسم، به پسر جوان و نترسی که اهل مخاطره بود
و آنچه که به ما در زمین زندگی ارزانی داشت. با قلبش در قلب کارزار میایستاد، جانش را میداد، تا آخرین نفس میجنگید و فریاد میکشید؛ «هرگز تسلیم نشو پسر، هرگز، هرگز، هرگز».