"آقای لودی، با نام مستعار "چارلز انگلیس"؛
زندگی شما در انگلستان، شبیه زندگی در آلمان یا فرانسه نخواهد بود. شما، باید هر زمان برای فرار آماده باشید. ما مسیر بنادر را برایتان هموار میسازیم. اما بدانید که این، کار راحتی نیست. کوچکترین بی دقتی مساوی مرگ است.
تمام خارجیها، علی الخصوص یک آلمانی، در مرزهای بریتانیا لحظه به لحظه رصد میشوند. نامههای شما باز خواهد شد، چمدانتان به هم ریخته میشود، گذرنامه تان با ذره بین بررسی میشود.... پس به دستوراتی که از برلین به دستتان میرسد و به هوش و استعداد خود به طور توامان تکیه کنید."
با تشکر
گوستاو اشتاینهاور
رئیس میز بریتانیا در جنگ،
دولت پادشاهی آلمان
|
کارل هانس لودی، جاسوس آلمان در خاک بریتانیاست. افسر 38 ساله نیروی دریایی که با آغاز جنگ اول، به خاطر استعداد و هوش خود جذب اداره اطلاعات ستاد دریاسالاری امپراتوری آلمان میشود و پس از چند ماموریت در فرانسه، در آغاز جنگ اول، با هویت یک آمریکایی راهی شمال بریتانیا میشود تا "هرگونه تحرک نیروی دریایی بریتانیا را زیر نظر داشته باشد."
لودی، اولین آلمانی مسافر بریتانیاست که تک تک حرکات و نامهها و ارتباطاتش توسط بخش بیگانگان اداره خدمات مخفی بریتانیا (سازمانی که پس از جنگ اول با تغییر نام به MI^ مشهور شد) رصد میشود.
نه فقط لودی آلمانی و نه فقط در سالهای جنگ که حضور خارجیها، در هر زمان و به هر صورتی در یک کشور دیگر، با سوء ظن همراه بوده. و اگر آن خارجی، مامور هدایت تیم ملی کشور شما باشد...
سرمربی تیم ملی، چیزی فراتر از gaffer انگلیسیها یا bundestrianer ژرمنهاست. سرمربی همان کسی است که با روسای جمهور، پادشاهان و عالی ترین رتبههای سیاسی کشور پیش از اعزام به مسابقات مهم دیدار میکند. عکسهایش در دورترین روستاها زینتبخش کافهها و رستورانهاست. از بالاترین دستهی لیگ کشور تا مسابقات محلی باید تحت نظارت او باشد و با مربیان باشگاهی و مدیران باشگاهها تعامل کند.
سرمربی تیم ملی همان کسی است که سرنخ سرنوشت و رویاهای یک ملت در زمین فوتبال در دستان اوست... آیا مربی تیم ملی، باید اهل همان کشور باشد؟ آیا استخدام مردی از کشور رقیب، وجههی فوتبال ملی را خراب خواهد کرد؟ سرکی به تاریخ میکشیم و به سراغ داستان نخستین مربی خارجی روی نیمکت تیمهای ملی بزرگ میرویم. از داستانهای همیشه سفید و سیاه در سرزمین طلایی برزیل تا تئوریسنهایی در هلند و فرانسه. و به انگلستان باز میگردیم. به رنجهای اریکسون فقید و سرانجام حضور توماس توخل روی نیمکت تیم ملی انگلستان و البته داستان آقای لودی.
برزیل- رامون پلاترو اهل اروگوئه؛ به دنبال یک وجههی خوب
اپیتاچیو پسوئز، رییس جمهور برزیل پیش از بازی برزیل- آرژانتین در جام ملتهای آمریکای جنوبی 1921، دستور میدهد تمام بازیکنان برزیل از میان سفیدپوستان انتخاب شوند. به نظر او، بازی سیاهپوستان برزیلی برابر کشوری که بیشترین سفیدپوست را در آمریکای لاتین دارد، وجههی کشور را خدشه دار میکند.
وجهه کشور، آنقدر اهمیت دارد که 4 سال بعد و در حالی که به نظر میرسد خواکیم گیمارش برزیلی به عنوان سرمربی برزیل انتخاب میشود، ناگهان فدراسیون فوتبال برزیل، هدایت تیم ملی را به یک خارجی میسپارد. به مردی که سالهاست روی نیمکت دو دشمن قدیمی در دربی فلا-فلو، فلامینگو و فلومیننزه نشسته و در سال 1917 با تیم ملی اروگوئه قهرمان آمریکای جنوبی شده. رامون پلاترو، مردی است که وجههی فوتبال برزیل را حفظ خواهد کرد. حتی اگر یک اروگوئهای باشد.
پلاترو در روشی نامرسوم در آن دوران با اختیار تام و بدون دخالت کمیتهی فنی بازیکنان را انتخاب میکند. مردی که پیش از آن داستانهای شگفت انگیزی در فوتبال برزیلی از خود به جای گذاشته. مربی همزمان فلامینگو و واسکودوگاما! صبحها تمرین دادن فلامینگو و عصرها تمرین با واسکوداگاما. پلاترو نخستین کسی است که یک رژیم غذایی برای بازیکنان تیمش در فوتبال برزیل تعریف و آنها را مجبور به پیادهروی طولانی برای یافتن آمادگی جسمانی میکند. تمرین از 5 صبح آغاز میشود. پیاده روی، بدنسازی با وزنه، دو و ....
در سال 1925 و مسابقات جام ملتها، برزیل با تمام قوا به آرژانتین سفر میکند. اولین بازی، برد 5-2 برابر پاراگوئه است. یک شروع درخشان. بازی دوم اما با سقوط آزاد همراه است. باخت 4-1 برابر آرژانتین. فلوریانو پخوتو در کتاب بزرگترین رازهای تاریخ فوتبال برزیل مینویسد:
پیش از بازی هیچکدام از بازیکنان در هتل نبودند. یک نافرمانی عمومی از مربی. آنها در سینماها، تئاترها، کابارهها و رستورانهای بوینوس آیرس پخش شدند. به شخصه تعدادی از آنها را در حال میگساری و رقص تانگو دیدم.
رناتو پاچکو و خواکیم گیمارش مسئولان برزیلی تیم ملی برای جمع کردن بازیکنان تلاش میکنند اما تلاشها فایدهای ندارد. در بازیهای بعدی خبری از انسجام تیمی نیست. آرژانتینیها بازیکنان سیاهپوست برزیلی را میمون خطاب میکنند و همه چیز به هم میریزد. آنقدر که فدراسیون فوتبال برزیل شرکت تیم ملی را مسابقات آمریکای جنوبی برای سالهای بعد به تعلیق در میآورد.این پایان کار پلاترو در تیم ملی برزیل است.
آریل لونگو، نویسده و پژوهشگر فوتبال اروگوئهای کتابی با عنوان "پادشاه پنهان" دربارهی روشهای مربیگری پلاترو مینویسد. کتابی که پس از سالها فدراسیون فوتبال برزیل را مجاب میکند که در سال 1925 پلاترو سرمربی رسمی برزیل بوده و نه گیمارش. کتابی که برای ولین بار نام مربی ناشناس عکسهای اروگوئه قهرمانی کوپای 1917 را فاش میکند.
پلاترو، پس از بازنشستگی، هیچگاه به اروگوئه باز نمیگردد. در سائوپائولو مغازه ای راه میاندازد و در 6 آگوست 1950 برای همیشه با زندگی وداع می کند.. 20 روز پس از بازی برزیل و اروگوئه در فینال 1950. یا همان فاجعهی ماراکانا!
فرانسه- استفان کواچ رومانیایی؛ درختی که هر 10 سال میوه میدهد
با ساختارهای درست، در هشت تا ده سال، میتوانیم یک تیم ملی خوب بسازیم.
استفان کواچ
اگر پپ گواردیولا پس از هر موفقیت مصرانه میگوید "من چیزی جدیدی را در فوتبال اختراع نکردهام"، قسمتی از آن به تواضع پپ مربوط است و بخش عمدهی آن حقیقتی است که در کریسمس 1974 لابلای سطور یک کتاب نوشته شد. کتاب خاطرات و اندیشههای یک مربی. مربی از رومانی تا آژاکس آمستردام. تا قلهی فوتبال اروپا. تا قهرمانی اروپا با یوهان کرویف و پیت کایزر و تیم آژاکس 1970. مردی که در آن زمستان، روی نیمکت تیم ملی فرانسه مشغول به طرحریزی فوتبالی است که سالها بعد توسط دستیار او میشل هیدالگو به شامپاین فوتبال هیجان انگیز فرانسوی تبدیل میشود. مردی به نام استفان کواچ.
فوتبال فرانسه در آغاز دههی 70 جایی در میان بزرگان ندارد. آخرین افتخارات به دوران ژوست فونتین و ریموند کوپا در دههی 50 باز میگردد. تیمهای باشگاهی، به جز سنتاتین سطح پایینی دارند و آکادمیها فعالیتی برای ورود نسلهای جدید به تیم ملی ندارند.
در همین دوران است که کواچ رومانیایی، به عنوان یک تئوریسین فوتبال، وارد فرانسه میشود. مردی که در آن سالها و در سفرهای دور و دراز خود برای گسترش فوتبال پایه، به سرتاسر جهان، از جمله ایران سفر میکند.
خبری از نتایج درخشان نیست. فرانسه، ناکام برابر بلژیک و آلمان شرقی از رسیدن به دور نهایی یورو 76 باز میماند.
کواچ، در کتاب خود، نسبت به عقب ماندگیهای ساختاری در فوتبال فرانسه هشدارهایی را مطرح میکند و در طول دو سال مربیگری در فرانسه، تمرکز خود را روی اصلاح ساختارها میگذارد:
9 بازیکن تازه وارد به اردوی فرانسه دعوت میشوند. آلن ژیرس (اولین بازی در سپتامبر 1974 مقابل لهستان)، دومینیک روشتو (سپتامبر 1975 مقابل ایسلند)، برنارد لاکوم (سپتامبر1973 در برابر یونان)، جرارد ژانویون (اکتبر 1975 در برابر آلمان شرقی)، جرارد سولر (نوامبر 1974 در برابر آلمان شرقی) و کریستین لوپز (ژوئن 1975 در برابر مجارستان). پسران جوان بدون تجربه.
ژان مارک گیلو هافبک میانی آنژه از معدود ستارگان آن دوران فرانسه است که کواچ در 28 سالگی او را کشف میکند. ساخت تیم حول محور گیلو، همان روشی است که 10 سال بعد میشل هیدالگو، دستیار کواچ با میشل پلاتینی انجام میدهد.
سال بعد دومینیک روشتوی 20 ساله وارد ترکیب میشود. بعدتر ریموند دومنک و هنری میشل، دو مربی آیندهی فوتبال فرانسه در تیم کواچ بازی میکنند.
پس از خداحافظی کواچ، فرانسویها صاحب تیمی هستند که به جام جهانی 1978 میرسد. پس از 12 سال. به مربیگری میشل هیدالگوی فرانسوی. دستیار کواچ.
با آغاز دههی 80، فرانسهی هیدالگو پای همیشگی زیباترین و حساسترین مسابقات یورو و جام جهانی است. تیمی که برابر برزیل تله سانتانا در یکچهارم نهایی جام جهانی 1986 تاریخ را ورق میزند، پرتغال را در یکی از برترین بازیهای تاریخ یورو شکست میدهد و برای اولین بار در سال 1984 در تاریخ فوتبال خود قهرمان قهرمان یورو میشود. در تورنمنتی که کواچ روی نیمکت تیم ملی رومانی مشغول کار همیشگی خود است... برای تماشای نتایج کار او باید به 10 سال بعد نگاه کنید: رومانی 1994!
ایتالیا- ویلیام گاربوت انگلیسی؛ گراتزیا مستر
او مهمترین فرد در تاریخ مدرن فوتبال ایتالیاست...
انزو بیرزوت سرمربی قهرمان جهان 1982 تیم ملی ایتالیا در وصف ویلیام گاربوت
در سال 1964، وقتی خبر فوت ویلیام گاربوت در وارویک حوالی کاونتری اعلام میشود، چیز زیادی در روزنامههای انگلیسی بازتاب پیدا نمیکند. در عوض تمام روزنامههای ورزشی ایتالیا، با چاپ نوار مشکی و تصویر و یادداشتهایی یاد مرد انگلیسی را گرامی میدارند. مردی که در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم به عنوان نخستین سرمربی باشگاههای رم و ناپولی و در برههای ای سی میلان در ایتالیا حضور داشت. مردی که برای اولین بار به عنوان یک خارجی سکان هدایت تیم ملی فوتبال ایتالیا را بر عهده گرفت.
ویلیام گاربوت متولد استاکپورت در حوالی لندن است. یک سرباز ارتش توپخانهی سلطنتی و یک بازیکن فوتبال قرن نوزدهمی. طبیعتا توپچیها، در آرسنال، وولویچ آرسنال آن دوران بازی میکنند. یک مهاجم راست، دعوت به تیم ملی، سفر به شمال و بازی در بلکبرن.
در سپتامبر 1911 در بازی بلکبرن برابر ناتس کانتی، اتفاقی برای همیشه سرنوشت ویلیام گاربوت را تغییر میدهد؛ که تکل بد از مدافعان حریف باعث دوری بلند مدت گاربوت از فوتبال میشود دو ماه بعد و در نوامبر، آنا ماری همسر ویلیام باردار میشود. گاربوت تصمیم میگیرد برای همیشه از فوتبال خداحافظی کند. در 29 سالگی.
سنت معمول آن دوران این است که فوتبالیستها پس از بازنشستگی یک میخانه یا کافه را راه میاندازند و از طریق آن امرار معاش میکنند. ویلیام اما تصمیم دیگری برای آینده دارد. سفر به ایتالیا و هدایت تیم جنوا. یک سال بعد جنوا موفق به فتح لیگ میشود. رقبا، به نکتهی تازهای برابر این تیم پی بردهاند: بازیکنان جنوا، در دقایق پایانی بازی، سرحالتر و قبراقتر قدرت بازگرداندن نتیجه یا زدن گلهای بیشتر را دارند. راز موفقیت جنوا در شیوههای متفاوت گاربوت است.
گاربوت، برای نخستین بار در فوتبال ایتالیا تمرین دریبل را وارد برنامههای آماده سازی تیم جنوا میکند. به آمادگی جسمانی، به اندازهی تمرینات با توپ اهمیت میدهد و تمرینات تازهای برای پرش بازیکنان در نظر میگیرد. تاثیرات شگرفی که باعث میشود گاربوت به گروه 5 یا 7 نفرهی مربیگری تیم ملی ایتالیا در آن زمان بپیوندد. گروهی که پیش از هر دوره مسابقات مهم، با رای گیری بین خود، یک نفر را به عنوان سرمربی تیم ملی برای آن مسابقات انتخاب میکرد.
در فاصلهی سالهای 1913 تا 1914 ویلیام گاربوت انگلیسی فرد منتخب کمیسیون انتخاب سرمربی تیم ملی ایتالیاست. اولین و تنها سرمربی غیر ایتالیایی آتزوری تا به امروز.
پس از 2 سال زندگی در ایتالیا، گاربوت به انگلستان و لانکشایر باز میگردد. برای خدمت دوباره در ارتش در سالهای جنگ اول جهانی. دوری از فوتبال برای گاربوت دشوار است. بلافاصله پس از جنگ بار دیگر او راهی ایتالیا میشود. و اینبار در کنار ویتیوریو پوتزو، تیم ملی ایتالیا را در المپیک 1924 پاریس هدایت میکند. عضوی از کمیتهی انتخاب مربی تیم ملی و ماجراجویی در سرتاسر ایتالیا رم، ناپولی، میلان.
تنها چیزی که میتواند ویلیام گاربوت را متوقف کند سایهی شوم جنگ است. در جنگ دوم، گاربوت انگلسی توسط رژیم فاشیستی موسولینی دستگیر و زندانی میشود. جراحات جسمی و روحی پس از زندان، کهولت سن و .... گاربوت پس از جنگ دوم در بازیهایی به صورت افتخاری در استادیومهای مختلف ایتالیا حاضر میشود همواره با پوتزو و سایر مربیان تیم ملی در ارتباط است اما و پس از بازگشت به انگلستان با بی مهری و بی توجهی روبرو میشود.
زندگی و سالهای بیماری را کنار دخترخواندهی ایتالیایی خودکونستینا چیلتی میگذراند و سرانجام وقتی در سال 1964 با زندگی وداع میکند در حالیکه در انگلستان یک چهرهی مهم به شمار نمیرود، تمام روزنامههای ورزشی ایتالیا یادبود مفصلی برای او منتشر میکند. یادبود مردی که سنت "مستر" خطاب کردن سرمربی توسط بازیکنان ایتالیایی متعلق به اوست...
هلند- ارنست هاپل اتریشی؛ سیگار لطفا
میشل در طراحی برنامه تاکتیکی شروع بازی عالی بود و سعی می کرد آن را حفظ کند. هاپل اما متفاوت بود. هاپل میتوانست ببیند که در یک مسابقه چه چیز کار نمیکند و آن را تغییر دهد . فکر می کنم هاپل بازی خوانی بهتری از میشل داشت...
ون در کرکف بازیکن تیم ملی هلند
در کتاب وارونه کردن هرم جاناتان ویلسن، دایره المعارف بی نظیر تاکتیکهای فوتبال که خوشبختانه به زبان فارسی هم ترجمه شده، تنها 2 صفحه به ارنست هاپل اختصاص دارد. و این در حالیست که در مجموع، 51 صفحه، در مدح رینوس میشل، یوهان کرویف و توتال فوتبال نوشته شده.
تعجبی ندارد که تاریخ در مورد یک مرد ساکت، مردی که اغلب در مهمانیها و جشنها با پک زدن به سیگار خود تنهاست، اهل کت و شلوار پوشیدن نیست و به شدت بر عملگرایی به جای حرف زدن دربارهی تاکتیکها و فلسفهی بازی و .... تاکید دارد سکوت کند. توتال فوتبال، پرسینگ، کانتر پرس و بازتعریف پستهای سیستم 4-3-3 چیزهایی است که ارنست هاپل در فاینورد به فوتابل جهان هدیه داد و چند سال بعد با نشستن روی نیمکت تیم ملی هلند آن را به تکاملی شگرف رساند...
هاپل در دههی 50، یک شهروند تمام عیار وین است. عاشق موسیقی، فرهنگ قهوهخانهای در وین و طبیعت زمستانی شهر. با وجود تمام اینها در آغاز دههی 60 و با ورود به دنیای مربیگری، ارنست هاپل میداند فوتبال اتریش برای پیشرفت در عرصهی مربیگری مناسب او نیست. باشگاه کوچک آدو دن هاگ نخستین مقصد ارنست هاپل خارج از اتریش است..
روزنامهی محلی لاهه، هنگام کار کردن خبر پیوستن هاپل به باشگاه دن هاگ، به نکتهی کلیدی اشاره میکند. به پیوند میان ارنست هاپل و فوتبال هلند:
هاپل، یک وینی آرام و متاهل است. او در وین یک شیرینی فروشی دارد و به واسطهی دوستی طولانی مدت با مکس مرکل سرمربی اتریشی سابق تیم ملی هلند با کشور ما آشنایی دارد....
مکس مرکل، در یک دورهی کوتاه هدایت تیم ملی هلند را بر عهده میگیرد. نیمکتی که در سالهای ابتدایی در انقیاد انگلیسیهاست، در دههی 50 به اتریشیها میرسد و در حقیقت تا پیش از جام جهانی 1974 هیچ هلندی سرشناسی روی آن نمینشیند. تا دوران رینوس میشل.
میشل- هاپل. از شواهد تاریخی شالکه در دههی 30 و برنلی در دههی 1950 که عبور کنیم، بدون شک ریشههای اصلی سیستم 4-3-3 و توتال فوتبال به نام دو سرمربی تیم ملی هلند در جام های جهانی 1974 و 1978 باز میگردد. مردانی که برای نخستین بار در یک جدال نمادین در بهار 1970 در جدال آژاکس- فاینورد به مصاف هم میروند. در بازی که میشل هنوز به سیستم 4-2-4 قدیمی فوتبال هلند، با ریشههای هجومی برزیل آن دوران پایبند است و ارنست هاپل انگارهای تازه از سیستم 4-3-3 را به فوتبال هلند عرضه میکند. سیستمی که پس از تساوی 3-3 در آن بازی و تماشای انعطاف پذیری در عین نفوذناپذیری بازی فاینورد هاپل، رینوس میشل را به استفاده از آن در آژاکس ترغیب میکند. سیستمی که فاینورد و فصل بعد آژاکس آمستردام با آن قهرمان اروپا میشوند... توتال فوتبال هلندی متولد شد!
دردر آستانهی جام جهانی 1978، ارنست هاپل روی نیمکت تیم ملی هلند مینشیند. پس از خداحافظی یوهان کرویف. پس از غیبت ون هانگم و نفش کلیدی هاپل برای جانشین او، آری هان. هلند با هاپل به فینال جام جهانی میرسد. این بار بدون آنکه برابر آلمان شکست بخورد. این بار با شکست ایتالیا. بهترین تیم اروپا، در خاک آرژانتین و در بازی فینال به مصاف میزبان میرود.
در بازی که آرژانتینیها به دلیل بانداژ ون در کرکف دردسر و جنجال درست میکند. در بازی که برابر چشمان کودتاچیهای آرژآنتینی با ناکامی دوبارهی هلند در فینال همراه است.. هاپل پس از آن فینال هلند را ترک میکند و چند سال بعد در هامبورگ با قهرمانی اروپا تاریخ خود را مینویسد. در همان دههای که رینوس میشل به تیم ملی هلند باز میگردد و موفق به فتح تنها جام بزرگ فوتبال هلند در یورو 88 میشود. پس از هاپل، سنت مربیگری خارجیها در فوتبال هلند برای همیشه از بین میرود نیمکت نارنجی، همیشه نارنجی رنگ میماند.
پانوشت: تماشای ارنست هاپل رو در روی حشمت خان مهاجرانی در آن بازی دور گروهی جام جهانی 1978 برای ما داستان دیگری دارد. در سالهای بعد تیم ملی ایران بازیهای بیشتر و بزرگ دیگری را در جام جهانی تجربه میکند. برابر آلمان، اسپانیا، انگلیس، آرژانتین، پرتغال... لوییز فلیپه اسکولاری، برتی فوگتس و فرناندو سانتوس مربیان بزرگی هستند. گرت ساوتگیت در حال نوشتن تاریخ خود در فوتبال انگلستان است و الخاندرو سابیا، پیش از جام جهانی 2022 تنها مربی فینالیست جام جهانی با تیم ملی آرژانتین از سال 1990 بود اما ... کسی بزرگتر از ارنست هاپل را سراغ دارید؟
آرژانتین- خوزه لاگو میلان اسپانیایی؛ مسافر اقیانوس اطلس
هیاهوی برگزاری یک تورنمنت بزرگ جهانی، تشکیل نخستین اتحادیهی فوتبال توسط کشورهای یک قاره در آمریکای لاتین و مسیر صعودی روزافزون اروگوئه در دههی 20، باعث میشود تا آرژانتینیها علیرغم تثبیت قدرت خود در آمریکای جنوبی به فکر رشد و توسعهی فوتبال ملی خود بیفتند. یک مربی ورزش مهاجر اروپا گزینهی بدی برای جهانی کردن فوتبال آرژانتین گزینهی بدی نیست. خصوصا اگر خوزه لاگو میلان یک اسپانیایی باشد.
میلان، خیلی زود و در 13 سالگی به همراه خانواده به آن سوی اقیانوس اطلس مهاجرت میکند. از اسپانیا به آرژانتین در 13 سالگی. در آرژانتین ورزشهای مختلف را فرا میگیرد و علاقهی خود را در رشتهی تربیت بدنی ادامه میدهد. یک معلم ورزش حرفهای در دبیرستانهای آرژانتین. در سال 1927، پس از یک دوره برتری مطلق اروگوئه در مسابقات جام ملتهای آمریکای جنوبی، فدراسیون فوتبال آرژانتین تصمیم به ایجاد یک انقلاب در فوتبال کشور میکند. خوزه لاگو میلان با دانش والای تربیت بدنی و روشهای اصولی خود، گزینهی آرژآنتینیها برای نیمکت تیم ملی است. با ماموریت قهرمانی در مسابقات جام ملتهای 1927 در پرو.
یک زندگی جدید. ما در آبگرم لا پونتا، واقع در حدود 40 کیلومتری لیما مستقر شدیم آنجا در هتل ریورا اقامت داشتیم و و در زمین چمن نزیدیک آن هر روز تمرین میکردیم. مکان مناسبتری از آنجا وجود نداشت. هوای خالص دریا، ساعتهای طولانی آرامش و البته تمریناتی طاقت فرسا در دل طبیعت...
هامبرتو رکانتینی، کاپیتان آرژانتین در آن تورنمنت خاطرات خود را از سالهای دور تمرین زیر نظر میلان تعریف میکند. یک آمادهسازی متفاوت برای آن تورنمنت:
اردوی ما 15 روز پیش از شروع بازیها آغاز شد. استانداردهایی که در فوتبال امروز میبینید. تمرینات حرفهای پروفسور میلان در آن بازه به قدری طاقت فرسا بود که بعضی بازیکنان وسط تمرین قدرت ادامهی همراهی با ما را نداشتند اما آخر شب هیچکس ناراضی نبود. او حتی برای ما هنگام سفر در کشتی هم برنامهی تمرینی می گذاشت
علاوه بر تمرینات، میلان با خود یک تیم زبدهی پزشکی را به پرو میبرد. فیزیوتراپها و ماساژورها:
یادم میآید برای انجام یک مسابقه تمرینی پیش از سفرمان به پرو، به آنتوفاگاستا رفتیم. هنگام بازگشت، در کشتی ماساژورها خستگی را از بدنمان در آوردند. به قدری که موقع رسیدن به لیما، مهیای بازی روز اول برابر بولیوی بودیم.
آرژانتین، در بازی اول با 7 گل بولیوی را شکست میدهد. برد 9 گلهی روز بعد اروگوئه برابر بولیوی اما همه چیز را به حالت قبل باز میگرداند. اروگوئه، همچنان تیم برتر بازیهاست. تا بازی 20 نوامبر آرژانتین برابر اروگوئه. یک نبرد پایاپای لبالب از هیجان در حضور 30،000 تماشاگر. در بازی که اروگوئه 1-0 پیش میفتد. آرژانتینیها با 2 گل به بازی بر میگردند، در دقیقهی 80 اروگوئه بازی را 2-2 میکند و سرانجام گل دقایق پایانی لونا، آرژانتین را پیروز بازی میکند.
آرژانتین با برد بازی بعدی برابر پروی میزبان قهرمان آمریکای جنوبی میشود. سطح بازیهای آرژانتین در آن تورنمنت باعث میشود تا سایر کشورهای آمریکای لاتین هم به فکر تغییر بیفتند. تورهای اروپا پس از آن بیشتر و بیشتر میشود. حتی تاتنهام و اورتون از بریتانیا به آمریکای لاتین سفر میکند و در آستانه2ی المپیک 1928 آمستردام، میلان اردوهای اروپایی را برای تیم ملی آرژانتین تدارک میبیند. بازیهایی برابر پرتغال و بازگشتی پس از سالها به خانه در خاک اسپانیا برای بازی برابر بارسلونا و اتلتیکو مادرید.
آرژانتین در رقابتی دیگر با اروگوئه در فینال فوتبال المپیک این بار شکست میخورد و خوزه لاگو میلان با یک قهرمانی آمریکای جنوبی و یک مدال نقرهی المپیک، نیمکت تیم ملی آرژانتین را ترک میکند.... تیمی که دو سال بعد، با دو مربی آرژانتینی به فینال اولین جام جهانی فوتبال میرسد. باز هم برابر اروگوئه.
اسپانیا- هلنیو هررا آرژانتینی؛ جادوگر غریبه
پس از جنگ جهانی دوم و تا سالهای میانی دههی 60، اسپانیا قدرت بلامنازع فوتبال باشگاهی اروپاست. قهرمانیهای پیاپی رئال مادرید در اروپا به دست میآیند و بزرگترین ستارههای جهان راهی لیگ اسپانیا میشوند. با این وجود انتصاب 16 سرمربی و ناکارآمدی تمام آنها از جام جهانی 1950 تا پیش از آغاز جام جهانی 1962، یک حفرهی بزرگ میان فوتبال باشگاهی و فوتبال ملی اسپانیا را در عصر ژنرال فرانکو عیان میسازد.
در سال 1962 فدراسیون فوتبال اسپانیا در اقدامی بی سابقه پیش و پس از آن یک مربی غیر اسپانیایی را برای تیم ملی انتخاب میکند. مردی که در همان سالها در اینتر در حال پایهریزی یک امپراطوری بزرگ در داخل و خارج زمین فوتبال است. مردی آرژانتینی با ریشههای اسپانیایی. مردی عبوس، منضبط و کمی متفاوت با آنچه از فوتبال اسپانیا در این دوران سراغ داریم.
هررا در بدو ورود به تیم ملی اسپانیا با بزرگان اسپانیایی به مشکل میخورد. با آلفردو دی استفانو که مثل خود او ریشههایی آرژانتینی- اسپانیایی دارد و با کوبالا. هررا متولد یک خانوادهی مهاجر اسپانیایی به آرژانتین است. فرزند پدری آنارشیست تبعیدی. زندگی در مراکش را در 4 سالگی تجربه میکند و تابعیت فرانسوی میگیرد.
زندگی با اعراب، یهودیان، مردم لاتین، اروپاییها و ... از هررا یک روانشناس قهرا میسازد. فردی با بینش قدرتمند اجتماعی که به سادگی حرف خود را در تیم ملی یک کشور دیگر میتواند به کرسی بنشاند. هررا خدایان قدیم را کنار میگذارد و به جای آنها به سراغ بازیکن 17 سالهای به نام خوزه ماریا فوسته میرود. بازیکنی که بعدها به یکی از عناصر اصلی تیم فاتح یورو 64 تبدیل میشود.
هررا به نخستین دستهی مربیانی تعلق دارد که با سخنان خود به تیمهایش شخصیت میدهد. کنفرانسهای مطبوعاتی تیم ملی اسپانیا در عصر هررا همیشه با جنجال روز بعد در رسانهها همراه است و در زمین تمرین و رختکن این سخنان هرراست که حس باور و جاه طلبی را در بازیکنان بیدار میکند. هررا پیش از هر بازی از بازیکنان خود میپرسد:
نظرت در مورد مسابقه چیه؟ چگونه قرار است بازی کنیم؟ چرا باید برنده شویم؟
هررا سپس دست روی حساس نقطهی فوتبال اسپانیا میگذارد. بازیکنانی که از ایالتهای مختلف آمدهاند چطور قرار است تشکیل یک تیم دهند؟
او مثل تمام اسپانیایی کمی اهل خرافات و داستانهاست. و با این حقه باور را در لوییس سوارز تقویت میکند بازیکنی که به خاطر بازیسازی و پاسهای معرکهاش به ال آرکیتکتو ملقب است اما اصالت گالیسیایی او را همیشه از حلقهی بازیکنان باسکی، کاتالان و پایتخت نشینان مادریدی دور نگه میدارد. هررا همیشه سوارز را وارث دی استفانو میداند. به خاطر مهارتهای او در زمین و به خاطر لیوان شرابی که اگر قبل از بازی به کفشهای سوارز مالیده شود او در آن بازی گل خواهد زد!
با همهی اینها، تیم ملی اسپانیاف یک باشگاه نیست. و حکومت متعلق به ناسیونالیستهاست. هررا هیچگاه از تیغ تیز رسانههای در امان نمیماند. روزنامه استدلال می کرد که همین خارجی ها مانع از رشد استعدادهای داخلی می شوند. تیم ملی زیاد از حد به تاکتیکهای خارجی متکی است و در آن هیچ خبری از فاشتیاق، بازی هجومی شجاعت و جنگندگی ماتادورها نیست. مارکا هر بازیکنی را که به نوعی با خارج از اسپانیا در ارتباط باشد نکوهش میکند و سرانجام و هررا به عنوان یک مزدور بدون حس وفاداری نسبت به ارزشهای اسپانایی معرفی میکند.
با حذف اسپانیا از دور گروهی جام جهانی 1962، علیرغم بازی درخشان و برتری 70 دقیقهای برابر برزیل بزرگ، هررا مجبور به ترک اسپانیا میشود و دو سال بعد، تیم ملی اسپانیا و پسرانی که هررا برای اولین بار به تیم ملی فراخوانده بود، تحت مربیگری ژوزه ویالونگا، مربی سابق رئال مادرید با شکست شوروی قهرمان یورو 64 میشوند. در همان سالی که هررا با اینتر اسپانیاییها و رئال مادرید را در فینال جام باشگاههای اروپا مغلوب میکند... به خرافات اعتقاد داری آقای جادوگر؟
انگلستان- اسون گوران اریکسن سوئدی؛ معدن طلا و یخ
پس از شکست انگلیس از آلمان در آخرین بازی ومبلی قدیمی، اَتول استیل، مدیر برنامههایم به من گفت: نظرت دربارهی مربیگری انگلستان چیست؟" و من پاسخ دادم شوخی میکنی. هیچ خارجی نمیتواند به آنجا برود. دو روز بعد اما همه چیز تغییر کرد.. اسون گوران اریکسن
ناکامی کوین کیگان در عبور از دور گروهی مسابقات یورو 2000 چیزی فراتر از یک شکست تابستانی است. هشتمین سال لیگ برتر گذشته و هنوز یک مربی انگلیسی موفق به فتح آن نشده. گلن هدل، تری ونبلز و کوین کیگن به عنوان برترین مربیان انگلیسی در تورنمنتهای دههی 90 به هیچ فینالی نرسیدهاند و به نظر زمان یک تغییر بزرگ تاریخی فرا رسیده: اسون گوران اریکسن، به عنوان نخستین مربی خارجی تیم ملی انگلستان منصوب میشود.
صبح روز بعد سان مینویسد:
عجب سقوطی. چه تحقیری. چه افتضاح خودخواستهی رقتانگیزی...
و دیلی میل در حالی که پا را فراتز گذاشته مغرورانه به ریشههای اریکسن نیش میزند:
تیم خود را به مردی میسپاریم که از کشوری با 7 میلیون نفر جمعیت میآید. کشور اسکیبازها، قهرمانان پرتاب چکش و و مردمی که نیمی از سال را در تاریکی زندگی میکنند!"
جک چارلتن، از عواقب ناگوار این انتقال میگوید. گسکوین آن را مایهی شرمساری میداند، به نظر بکام یک انگلیسی باید انتخاب شود و جان بارنل، رییس اتحادیهی مربیان میگوید:
"قطعهی دیگری از گنجینهی خانوادگی خود را تقدیم اروپاییها کردیم"
اریکسن میگوید:
من انتظار فشار فوتبالی را داشتم. من از لاتزیو در ایتالیا میآمدم.کشوری که اگر پیروز نشوید جانتان به خطر میفتد.اما فشار در انگلستان به شکل دیگری بود..."
بخشی از فشار مطبوعات، به خاطر مطرح نبودن اریکسن در میان گزینههاست. پس از استعفای کیگان نام 15 مربی انگلیسی در میان محافل رسانهای میچرخد. دیوید الری، برایان رابسن، الن کریبشلی، برایان رابسن و بار دیگر تری ونبلز از مطرحترینها هستند. هاوارد ویلکینسن، سرمربی سابق لیدز و آخرین انگلیسی برندهی لیگ انگلیس تا آن روز (و امروز!) میگوید:
"انگلستان با این وضع باید صعود به جام جهانی 2002 را فراموش کند و به فکر جام جهانی 2006 باشد"
اظهارنظر ویلکو، امید اتحادیه ر از انگلیسیها به طور کلی قطع میکند. کمیتهی انتخاب مربی اتحادیه، برای اولین در تاریخ 100 سالهی فوتبال انگلستان به سراغ گزینههای خارجی میرود. یوهان کرویف و فابیو کاپلو. .... استیل میگوید:
فرگوسن علاقهای به این شغل نداشت. و کمیته دنبال یک مربی از کشوری بیطرف میگشت. ونگر طعنهی فرانسویها را به دنبال داشت. مطمئنا نمیتوانستیم به سراغ آلمانیها برویم بنابراین اریکسن سوئدی گزینهی مطلوب بود.
طرفداران دست به اعتراض میزنند. با این وجود اریکسن میگویند:
مشکلی با طرفداران نداشتم. میدانستم جو تغییر خواهد کرد. تمام مشکل من رسانهها بودند.
اریکسن از صبح اولین روز کارش را آغاز میکند. در ژانویهی 2001. در آپتن پارک لندن و تماشای بازی ساندرلند و وستهم. جو کول و فرانک لمپارد جوان و استوارت پیرس و ترور سینکلر از قدیمیترها در ترکیب وستهم حاضرند. اریکسن به همراه دستیاران انگلیسیاش چیزی را از قلم نمیاندازد. دیو سکستون، مربی قدیمی چلسی و من یونایتد در دههی 70 کمک بزرگی برای اوست. با این حال نخستین جلسهی تمرین با پسران انگلیسیها و در حضور تماشاگران داستان دیگری دارد:
در چنین جوی باید همه چیز را ساده کنید. من به بازیکنان گفتم به اندازهی توانشان و در پستی که به نظر خودشان در آن توانایی بیشتری دارند بازی کنند. این باعث به وجود آمدن حس اولیهی اعتماد میان ما شد....
یک سال میگذرد تا در سالگرد اخراج کیگان و در اکتبر 2001 انگلستان در مونیخ به مصاف آلمان برود. در بازی تعیین کنندهی انتخابی جام جهانی 2002. در بازی که تیم اریکسن با 5 گل ژرمنها را در هم میشکند. گوردون تیلر، که پس از استخدام اریکسن دربارهی او و فوتبال ملی انگلستان مقالهای با عنوان "مورد خیانت قرار گرفته" را نوشته بود، حالا با عکسی از طرفداران انگلیسی با ماسک اریکسن به مقایسهی اسون گوران اریکسن و سر الف رمزی میپردازد!
انگلستان- اما توماس توخل...
با آغاز جنگ دوم، شبکهی وسیعی از جاسوسان آلمانی در انگلیسی وبالعکس به وجود میآید. آلمانیهای در خاک بریتانیا و انگلیسیها در آلمان. پس از آن حضور هر آلمانی در انگلیس و هر انگلیسی در سرزمین ژرمنها اهمیت مییابد
و نامها از هر سو به گوش میرسند. از میان دود و آتش سالهای جنگ. آرتور اونز. جاسوس بریتانیایی متفقین در سازمان اطلاعات نظامی ارتش آلمان نازی است. مات و جف، ضد جاسوسانی که آلمانها را دربارهی حملهی انگلستان به نروژ فریب دادند. غرش هواپیماهای لوفت وافه بر فراز لندن و منچستر به گوش میرسد و آوای در هم آمیختهی محزون و پرغرور رژهی سر وینستون چرچیل در برلین....
سپس و در دل خرابهها، داستان مردی شجاع دل متولد برمن در منچستر به گوش میرسد. دروازهبانی بی باک به نام برت تراتمان در لباس منچستر سیتی. روی پلههای ومبلی. با جام قهرمانی اف ای کاپ.
نفرت سالهای جنگ با گردش توپ در زمین فوتبال ادامه مییابد. ومبلی، در روز 30 جولای 1966 میزبان پردهی سوم آن دو جنگ جهانی است. میزبان سر بابی چارلتن در برابر قیصر فرانتس بکن باوئر. میزبان یگانه جام زرین تاریخ انگلستان در هم تنیده با نام ژرمنها.
بعدتر در روز وداع اووه زیلر، رقبا، دوشادوش هم روی نیمکت تیم ستارگان جهان مینشینند. هرست زیرک در کنار هلموت شون بزرگ و قیصر و بابی مور در شمایل مهیج ترین وسترنهای اسپاگتی دههی 70.
فصل تازهای در راه است. بعدتر، اوون هارگریوز جوان با رویای "دیوید بکام جدید" و لباس شماره 23 لیگ قهرمانان را با لباس بایرن فتح میکند. و 4 سال بعد، تعویض و ورود بین دو نیمهی دتمار هامان با لباس سرخ لیورپول، بخشی از حماسههای فینال استانبول است.
در سال 2010، وقتی دیوید کامرون و آنگلا مرکل در کنار هم مشغول تماشای آن برد 4-1 پسران جوان یوگی لوو برابر نسل طلایی انگلیس هستند، نیمی از ترکیب آلمان، یا در لیگ برتر هستند و یا راهی انگلستان خواهند شد. خطوط موازی به هم نزدیک و نزدیک تر میشوند. بالاک، اوزیل، پودولسکی، شوایناشتایگر، مرتزاکر و .... چلسی، آرسنال، منچستریونایتد... و یورگن کلاپ روی نیمکت آنفیلد.
همه چیز به هم نزدیک شده. کلاپ، از جنوب آلمان، منجی نفرین سی سالهی مرسی ساید در شمال بریتانیاست و هری کین، پسر محبوب قلب لندن، جوانهی امید گلهای باواریایی در کویر مهاجمان آلمانی. در دنیایی که جمال موسیالا، مخیر بین انتخاب تیم ملی آلمان و انگلیس، انگارهی دشمنیهای کهنه رنگ باخته. جاسوس؟ نابودی هویت فوتبال، تیتر "یک روز سیاه از دیلی میل با اشاره به استخدام توخل؟
میتوان با نگاهی مدرن، به حقیقت محض پیش روی ما نگریست؛ توخل با تعداد فراوانی از بازیکنان جوان انگلیسی در استمفوردبریج کار کرده. لیگ قهرمانان را به لندن آورده. و بارها و بارها در فینالهای ومبلی به میدان رفته.
و میتوان با عینکی قدیمیتر، داستانها را مرور نمود و سرنوشتی تلخ برای توخل در لندن تصور کرد؛
فکر می کنم برای مدتی باید ناپدید شوم زیرا مسئولین محل اقامت من، مدام مرا سوال پیچ میکنند. آنها حتی به لهجهی انگلیس صحبت کردن من نیز حساس شده اند. ...
سرانجام لودی در خاک ایرلند جنوبی، در هتل محل اقامت خود دستگیر میشود. پس از بازجویی، مدارک هویت آمریکایی او به همراه 14 پوند طلای آلمان، 705 کرون نروژ و یک دفترچه یادداشت کوچک پیدا شد که در آن فهرستی از کشتیهای بریتانیایی، نامها و نشانیهایی در بندر هامبورگ و برلین و یک دفترچه حاوی کدهای رمز پیدا شد.. لودی، در دادگاه، محکوم به اعدام میشود و در سحرگاه 6 نوامبر 1914 در هوای مه آلود لندن تیرباران میشود. جان فریزر، یکی از نگهبانان سلول انفرادی، دربارهی آن لحظه مینویسد:
زندانی پیوسته راه می رفت، سعی میگرد گامهایش شمرده و استوار باشد. و در عین حال بی خیالی در چهرهی او میدیدم که انگار به جای بزم مرگ، به یک مهمانی چای صبحگاهی دعوت شده. چشمانش را به آسمان تاریک دوخته بود و با ولع هوای اطراف را استشمام میکرد. انگار میخواست لذت آخرین نفسهای زندگی را به خود بچشاند...