طرفداری | کریستال پالاس بهعنوان یکی از قدیمیترین باشگاههای فوتبال جهان شناخته میشود، برخی ادعاها این باشگاه را به تیم کریستال پالاس سال ۱۸۶۱ مرتبط میدانند.
اگر این ارتباط تاریخی را بپذیریم، پالاس قدیمیترین باشگاه حاضر در تاریخ لیگ انگلستان است که همچنان در سطح حرفهای فوتبال فعالیت میکند.
با این حال، این ادعا جای بحث دارد و همه تاریخنگاران فوتبال آن را نمیپذیرند. برخی از آنها معتقدند باشگاه امروزی در سال ۱۹۰۵ تأسیس شده، و ربطی به باشگاه اولیه کریستال پالاس افسی ندارد. با این وجود، اگر پیوند سال ۱۸۶۱ پذیرفته شود، کریستال پالاس عنوان قدیمیترین باشگاه حرفهای فعال را خواهد داشت.
باشگاههای انگلیسی دیگری مانند ناتس کانتی و استوکسیتی نیز خود را قدیمیترین میخوانند.
اگر ارتباط سال ۱۸۶۱ پذیرفته شود، کریستال پالاس میتواند ادعای قدیمیترین باشگاه حرفهای حاضر در لیگ را داشته باشد. در غیر این صورت، ناتس کانتی با تأسیس در سال ۱۸۶۲، بهطور گسترده بهعنوان قدیمیترین باشگاه حرفهای فوتبال جهان شناخته میشود.
فینال جام حذفی ۲۰۲۵، سومین فینال جام حذفی تاریخ کریستال پالاس است؛ عقابها پیش از این در سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۱۶ در هر دو نبرد با شکست در مقابل منچستریونایتد شکست خوردند. درحالیکه هر دو شکست با مبارزۀ جانانه از دست رفت، اولی با تساوی در دیدار اول به بازی دوم کشیده شد و در فینال ۲۰۱۶، گل وقت اضافۀ جسی لینگارد در دقیقۀ ۱۱۰، عقابها را از بلندپروازی در لحظات پایانی بازداشت. پالاس یکی از چهار باشگاهی است که دو بار به فینال رسیده اما هرگز موفق به کسب جام نشده است.
یکی دیگر از لحظات خاطرهانگیز برای کریستال پالاس در جام حذفی به سال ۱۹۷۵ بازمیگردد؛ زمانی که این تیم موفق شد چلسی را با نتیجۀ ۴-۰ شکست دهد. این پیروزی بزرگ، در شرایطی بهدست آمد که چلسی یکی از تیمهای دستۀ یکم بود و برد ۴-۰ پالاس شوک بزرگی به دنیای فوتبال وارد کرد. این برد، شهرت پالاس بهعنوان تیمی که توانایی شکست دادن رقبای بزرگتر از خود را دارد، بیش از پیش تثبیت کرد. گربۀ سیاه بزرگان، مانند عنوانی که تیم راهآهن تهران در دوران تیم تختجمشید داشت!
با اینحال، نمادینترین لحظۀ پالاس در جام حذفی بدون تردید سال ۱۹۹۰ بود؛ بازی نخست با تساوی ۳-۳ به پایان رسید. پالاس حتی ۲-۰ پیش افتاده بود، اما یونایتد بازگشت و مسابقه را به تساوی کشاند. دیداری که آغاز ظهور یان رایت، مهاجم نامدار آرسنال هم بود. بازی تکراری در ومبلی برگزار شد و پالاس با نتیجۀ ۱-۰ شکست خورد، اما این حضور در فینال، حتی با وجود ناکامی در قهرمانی، به یکی از هیجانانگیزترین و خاطرهانگیزترین رویدادهای تاریخ باشگاه تبدیل شد.
در آن زمان کریستال پالاس سه بار موفق به صعود به نیمهنهایی جام حذفی شده بود اما تنها یکبار راهی فینال شد.
خوب بهیاد دارم، پیش از صعود به فینال، آنها در برابر لیورپول به مربیگری کنی دالگلیش در ویلا پارک قرار گرفتند. در آن زمان هنوز رسم نبود دیدارهای نیمهنهایی در ومبلی به مبارزه بپردازند و همیشه مسابقات در زمین بیطرفی انجام میشد که همین جذابیت سنتی دیگری داشت.
از هیجانانگیزترین نبردهای افایکاپ بود. یکی از بهیادماندنیترین بازیهای جام حذفی فوتبال انگلیس بود. روزی که تیمِ کمادعای جنوب لندن بزرگترین غولِ فوتبال انگلستان را به زانو درآورد.
در ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۹، لیورپول کریستال پالاس را با شکست تحقیرآمیز ۹-۰ در آنفیلد و در چارچوب دستۀ اول قدیمی فوتبال انگلیس درهم کوبید. اما این دو تیم بار دیگر در ادامۀ همان فصل در نیمهنهایی جام حذفی روبهرو شدند، هیچکس انتظاری نداشت، همه خود را برای فینال دیگری میان لیورپول و یونایتد آماده کرده بودند.
ولی این بار، به شکلی شگفتآور، پالاس موفق شد در نیمهنهایی، پس از وقت اضافه با نتیجۀ ۴-۳ پیروز شود و داستانی فراموشنشدنی را در دفاتر تاریخ جام حذفی به رشتۀ تحریر درآورد.
این روایت با تلخی باورنکردنی آغاز شد که به پیروزی انتهایی فصل معنا و لذتی دیگر بخشید. حقیقتاً هرچه سعی کردم موفق نشدم از خیر آن بگذرم. وقتی از پالاس حرف میزنی امکان نداشت از کنار یکی از بهترین بازیهایی که در عمرم بهصورت زنده شاهد آن بودم، بیتفاوت گذر کنم.
در شب دوازدهم سپتامبر ۱۹۸۹، تنها هفت دقیقه پس از شروع بازی، امیدهای پالاس برای درخشش در سطح اول فوتبال با گل استیو نیکول از لیورپول در آنفیلد نقش بر آب شد. سپس گل ایان راش، رویاهای پالاس را درهم شکست. ولی این پایان کار نبود؛ تا سوت پایان بازی، عقابها نهفقط سقوط کردند، بلکه کاملاً نسلشان منقرضشده بهنظر میرسید.
شاگردان استیو کاپل، مهاجم معروف قدیمی یونایتد، هفت گل دیگر دریافت کردند تا با شکست سنگین ۹-۰، یکی از تلخترین شبهای تاریخ فوتبال را تجربه کنند؛ نتیجهای که بزرگترین برد تاریخ لیورپول در لیگ محسوب میشود و ویژگی خاص آن، گلزنی هشت بازیکن مختلف در یک دیدار بود.
12 سپتامبر 1989؛ بزرگترین پیروزی لیورپول و بدترین شکست کریستال پالاس
خلاصه بازی لیورپول - کریستال پالاس در جام حذفی 1990
در روز یکشنبه هشتم آوریل ۱۹۹۰ در دیدار نیمهنهایی جام حذفی در ویلا پارک، مسیر داستان ۳۶۰ درجه تغییر کرد. در روزی که بیبیسی هر دو دیدار نیمهنهایی را بهصورت زنده پخش میکرد، عشق و شیفتگی به قدیمیترین رقابتهای جهان مستحکمتر شد.
در اواخر فصل، کریستال پالاس برگ برندۀ مهمی داشت: آمادگی بدنی فوقالعاده. تمرینهای بیوقفه و دویدنهای طاقتفرسا در دامنۀ پرشیب «هَپی وَلی»، یکی از پرشیبترین تپههای جنوب انگلیس، بازیکنان پالاس را پیش از نیمهنهایی به اوج آمادگی جسمانی رسانده بود.
جملۀ رانی ویلِن لیورپولی به جف توماس بعد از شکست ۹-۰ شاید در آن لحظه طعنهآمیز به نظر میرسید، اما واقعیتی در آن نهفته بود:
پالاس بیش از آنکه تیمی مملو از جادوگران فوتبالی باشد، مجموعهای از ورزشکاران ورزیده بود
و همین ویژگی قرار بود سرنوشتساز شود.
گل کشنده چهارم، غرور و قلب لیورپول را شکست
طرح استیو کاپل ساده بود: بازی را تا جایی که ممکن است بسته و پایاپای نگاه دارند و امیدوار باشد آمادگی بدنی بازیکنانش در دقایق پایانی تفاوت را رقم بزند.
در پایان نیمۀ اول، به نظر میرسید این نقشه بینتیجه خواهد ماند. لیورپول با گل زودهنگام ایان راش پیش افتاده بود و در مسابقهای که گاردین از آن با عنوان «قطعیترین نتیجۀ فصل» یاد کرده بود، همهچیز برای مدافع عنوان قهرمانی و قهرمان انگلستان در آخرین فصلی که بعد از آن تا ۳۰ سال قهرمانی را بهدست نیاوردند، حی و حاضر و آماده به نظر میرسید.
کاپل در نیمه، بازیکنانش را آرام کرد و به آنها یادآوری کرد؛ ستارههای لیورپول نیز انساناند؛ میتوانند عصبی شوند، میتوانند اشتباه کنند. بازیکنان پالاس با حرفهای کاپل و شعارهای انگیزشی، همتشان را دوچندان کردند و با روحیۀ جنگجویانه به زمین بازگشتند.
توماس بعدها با یادآوری آن لحظه میگوید: یکی از همتیمیهایم فریاد زد: «بجنبید بچهها! بیایید تاریخ بسازیم!»
و آنها هم واقعاً تاریخساز شدند. هنوز کاپل روی صندلیاش ننشسته بود که همهچیز تغییر کرد؛ مارک برایت، آقای گل تیم که جای رایتِ مصدوم را گرفته بود، از یک توپ به بهترین شکل استفاده کرد و گل تساوی را بهثمر رساند.
بازی بیامان و پرتنش پیش رفت تا در دقیقۀ ۷۰، اوریلی، پالاس را پیش انداخت. گل دوم لیورپول را تحریک کرد تا با تمام توان به آشیانۀ عقابها حملهور شود.
قرمزها که با پیراهن خاکستری بازی میکردند، با همۀ قوا به پالاس یورش بردند و استیو مکماهان با شلیکی سهمگین، گل تساوی را ۹ دقیقه مانده به پایان وارد دروازه کرد.
شرایط برای پالاس در وقت اضافه سختتر شد؛ تنها یک دقیقه پس از شروع مجدد بازی، خطای جان پمبرتون، همان بازیکنی که گل برایت را مهیا کرده بود، با خطا روی استیو استانتون یک ضربۀ پنالتی داد و جان بارنز توپ را تبدیل به گل سوم کرد.
غرور لیورپول برایشان گران تمام شد، بازیکنان پالاس حاضر به تسلیم نبودند؛ توماس دو ضربۀ سر عالی را به سمت دروازه فرستاد که بروس گروبلار هر دو را مهار کرد، اما دروازهبان زیمبابوهای موفق نشد دو دقیقه مانده به پایان، ضربۀ سر اندی گری را متوقف کند و بازی دوباره مساوی شد؛ ۳-۳
در هر دوسوی میدان، حملات همچنان ادامه داشت و در این بین، پالاس بارها بهویژه در ضربات ایستگاهی، موقعیتهای زیاد و بسیار خطرناکی خلق میکرد.
در آن بعدازظهر گرم و آفتابی، سرانجام پیروزی از یکی از همین ضربات آزاد بهدست آمد: تورن توپ را به محوطۀ جریمه فرستاد و هافبک جوانی که بهتازگی با مبلغ تنها ۷۰۰۰ پوند از یوویل خریده شده بود، و بعدها مربی معروفی هم شد، بالاتر از همه به توپ ضربه زد و آن را به تور گروبلار چسباند. نام آن بازیکن سالهاست در تاریخ کریستال پالاس حک شده: آلن پاردیو.
گل چهارم در وقت اضافه؛ آلن پاردیو، باورها را زنده نگه داشت
عقابها به فینال در دیداری نفسگیر بعد از شکست ۹-۰ اول فصل، به ومبلی راه یافتند. خارقالعاده بود!
روزنامههای روز دوشنبه با شور و هیجان بیسابقهای به استقبال این پیروزی رفتند. یکی از تیترهای خبری نوشت: «بهترین روز تلویزیونی بعد از فرود انسان بر ماه!»
و خبرنگار گاردین در ورزشگاه با انتخاب عبارات تحسینبرانگیز گفت:
عقابها جسارت به خرج دادند، لیور بِرد، پرندۀ لیورپول سر به زیر انداخت و بعد از یکی از شگفتانگیزترین بازگشتهای تاریخ نیمهنهایی جام حذفی، عقابهای افسانهساز به سوی فینال ومبلی به پرواز درآمد.
تایمز نیز با نگاهی به مسیر طیشده از شکست ۹-۰ تا پیروزی در نیمهنهایی نوشت:
کریستال پالاس برخلاف همۀ پیشبینیها موفق شد غرور خود را در دراماتیکترین نیمهنهایی جام حذفی دوران معاصر در ویلا پارک بازیابد.
واقعیت این است، همیشه تیمی با بازیکنان بهتر، برندۀ نیمهنهایی یا فینال نمیشود؛ گاهی شخصیت، اراده، شجاعت و اشتیاق مهمتر از مهارت و برتری و خوببودن صرف است! جادوی دیگری در جام حذفی بود.
از اینرو کریستال پالاس شایسته است حمایت همۀ کسانی را داشته باشد که هنوز به جادوی جام حذفی باور دارند!
امیرحسین صدر
۱۶ مِی ۲۰۲۵
فینال جام حذفی در ومبلی، هنوز هم جادو و زیبایی خودش را حفظ کرده است
طی سالهای اخیر، بهویژه در نه ماه گذشته، بارها به نظر میرسید جام حذفی آخرین نفسهای خود را میکشد؛
مسابقاتی که ارزش و اعتبارش زیر سایۀ غولهای ثروتمند فوتبال و تقویم فشرده، به فراموشی سپرده شده است. حذف بازیهای تکراری، پخش بازیهای دور چهارم در پنج روز و تعیین زمان فینال در میان اوج نفسگیر لیگ برتر بهجای دیدار پایانی فصل، مانند دوران قدیم، همۀ نشانههایی از این زوال بودند. حتی ساعت آغاز فینال تا اوایل ماه مِی مشخص نبود.
اما در دل تمام این بیمهریها، هنوز امید و جادوی جام حذفی برای فینال شنبه زنده است. با حضور کریستال پالاس در فینال، ردی از خاطرات روزهای پرشور این رقابت قدیمی زنده میشود؛ حسرتهای ۱۹۹۰، زمانی که مارک هیوز برای منچستریونایتد در فینال فراموشنشدنی ۳-۳ گل تساوی زد و پالاس پس از شکست در بازی تکراری، همان قلبِ شکسته را ۲۶ سال بعد باز هم مقابل همین حریف و اینبار در وقت اضافه تجربه کرد.
اما شاید مهمتر از همه، بقای پالاس در جنگلی از باشگاههای تحت تملک الیگارشها، شیوخ و سرمایهداران کلان و مالکان متمول باشد؛ جایی که پیروزی مقابل منچسترسیتیِ با صاحبان ابوظبینشین در فینال، معنای ویژۀ و فراتری از جامی دیگر برای قدرتمندانی خواهد داشت که همهچیز را در سیطرۀ خود قرار دادهاند. بهراستی، پالاس معجزهای برخلاف ثقل و تعادل و معادلات موجود، برخلاف جریان تپندۀ و بیکنترل آبی که ضعفا را در خود میبلعد و غرق میکند.
پالاس در کنار ساوتهمپتون، ایپسویچ و برنتفورد، یکی از چهار تیم لیگ برتر است که هرگز بیش از ۳۰ میلیون پوند برای جذب بازیکن هزینه نکرده و فقط دوبار بازیکنی را با مبلغ بالای ۳۰ میلیون پوند فروخته است.
تیم جنوب لندن، در آستانۀ دوازدهمین فصل متوالی حضور خود در لیگ برتر است؛ و این پشتوانهای عجیب و تکرارنشدنی دارد؛ همیشه جایگاهشان بین رتبۀ دهم تا پانزدهم بوده و هوادارانشان مانند بسیاری دیگر از تیمها در لیگهای مختلف، پذیرفتهاند؛ لذت از فوتبال فقط در زنجیرۀ پیروزیهای بزرگ و نمایشهای تماشایی نیست، بلکه باید آن را در لحظات خاص، امیدها و ایستادگیهای نادر جستوجو کرد.
برای نمونه، حضور جوانانی چون اِبریچی اِزه، ویلفرید زاها، ناتانیل کلاین و بسیاری دیگر، چه آنهایی که هنوز در تیم عضویت دارند، و چه آنهایی که سالهاست رفتهاند، پیوند میان باشگاه و جامعه و اجتماع جنوب لندن را تقویت کرده و این تصور را از میان بردهاند که «لیگ برتر» و «تیم محلی» مفاهیمی ناسازگار هستند.
فینال 1990 میان یونایتد فرگوسن و پالاس استیو کاپل، بازیکن سابق یونایتد
بخش عمدۀ این دستاورد به استیو پریش بازمیگردد؛ کسی که پانزده سال پیش باشگاه را از ورشکستگی نجات داد. او واقعاً یک هوادار است؛ هواداری که برخلاف مالکان شیخنشین و سرمایهگذاران ثروتمند، با تمام وجود میخواهد پالاس قلب تپندۀ جامعۀاش باشد.
پریش همواره در برابر نخبگان خودخواندۀ لیگ برتر ایستاده؛ همانهایی که باشگاههای کوچکتر را تحقیر میکنند و کوچک میشمارند. پریش با جدیت تمام مقابل جدایی آنها در پروژۀ سوپرلیگ اروپا ایستادگی کرد و واکنش تند تمامی هواداران فوتبال به آن را نوعی رهایی و آزادگی دانست؛ که خوب، چنین هم بود.
نقطهای که به زعم او باعث شد شش بزرگ حریص و دور از مردم، به جایگاه واقعیشان بازگردند. پریش در آن ایام گفت:
«انگار از یک رابطۀ کمی آزاردهنده رها شدهایم.»
در مطلبی که دربارۀ تیمهای معروف به «مینیموتور» یا نیمهجدولی در لیگهای مختلف که همیشه بهسوی پایین مایل هستند، میخواندم، مالک پالاس، چندین سال پیش از موفقیت ویارئال الهام گرفت؛ شهری سرامیکی با جمعیت ۵۰ هزار نفر در نزدیکی والنسیا که در فینال لیگ اروپا منچستریونایتد را در سال ۲۰۲۱ در ضربات پنالتی با نتیجۀ ۱۱ بر ۱۰ شکست داد.
پریش معتقد است این اتفاق، به هر هواداری خارج از جرگۀ نخبگان، امید و باور میدهد و بهخوبی نشان میدهد، برخلاف لیگ، رقابتهایی از این دست، میتوانند ساختارهای سلسلهمراتب موجود را در هم بشکنند.
این مقایسه کاملاً آموزنده است، چون فلسفۀ ویارئال تا حد زیادی شبیه پالاس است. تقریباً همزمان با خرید پالاس توسط پریش، رکود اقتصادی شدید دامان مالک ویارئال را گرفت و کسبوکار سرامیکسازی ضربۀ شدیدی خورد.
باشگاه ناگزیر شد ۹ بازیکن باسابقه، ازجمله روبر پیرس را آزاد یا واگذار کند تا هزینۀ دستمزدها را ۱۵ درصد کاهش دهد و ۱۰ بازیکن تیم «بی» را در ترکیب اصلی قرار دهد.
رفتهرفته، این «زیردریایی زرد» که در زمین تمرین قدیمی در میان باغهای زیتون به نام «لا سیوداد دپورتیوا» کار و امور را رتقوفتق میکند و به تمرین میپردازد، با هدایت مانوئل پیگرینی جان گرفت و به موفقیت رسید.
این فلسفه و راهورسم از همان زمان تاکنون ذرّهای تغییری نکرده است: جذب بازیکنان با دستمزدهای معقول که بتوان در آینده به فروش رساند، و ساختن خط تولیدی از استعدادها با سرمایهگذاری جدی در آکادمی فوتبال.
ویارئال تنها ۵۰ میلیون یورو درآمد حق پخش لالیگا را دارد؛ رقمی که در مقابل ۱۲۵ میلیون یوروی رئال مادرید بسیار ناچیز است، اما امروز، این تیم همچنان در ردۀ پنجم جدول لالیگا ایستاده است. شعارشان هم ساده و گویا و قدرتمند است: «Endavant، رو به جلو»
برای منچسترسیتی، فینال جام حذفی این شنبه و تمامی شنبههای دیگری مثل این، یک روال همیشگی و تکراری است؛ هفتمین حضور متوالی در نیمهنهایی و فرصتی برای جبران یک فصل نهچندان خوب لیگ.
هیچ هیجان عظیمی در شرق منچستر احساس نمیشود. ولی در مقابل، برای جنوب لندن و کریستال پالاس، این یک موقعیت استثنایی و شانسی تاریخی است؛ فرصتی برای ثبت نام عقابها برای کسب عنوان اولین قهرمانی تاریخ این باشگاه قدیمی؛ اولین جام!
استیو پریش، رئیس و مالک تیم جنوب لندن که یک هوادار واقعی پالاس است
یادم ماند، و این جمله را هرگز فراموش نکردم؛ چند سال پیش، زمانی که مستند آمازون دربارۀ پالاس، با عنوان «وقتی عقابها جرئت کردند» پخش میشد، استیو پریش گفت:
در زندگی باید چیزی برایت اهمیت داشته باشد. بعد از خانواده، واقعاً چه چیز دیگری اهمیت دارد؟ تیم محبوب فوتبال تو!
از اینرو سنگر خودم را حفظ میکنم و به این خوشبینی همیشگی که تیمهای کوچک هم روزی میتوانند قهرمان شوند دل میبندم، حتی اگر برای یکبار!
و برای همۀ کسانی هم که به روح فوتبال و جادوی جام حذفی مثل خودم ایمان دارند، مطمئنم فقط یک تیم در فینال ومبلی وجود دارد که باید دل را به آن سپرد؛ عقابهایی که بار دیگر جرئت به خرج دادهاند تا آشیانهای در بلندیها برپا کنند!