سلام ی روز که داشتم واسه خودم تو ساحل قدم میزدم دیدم پلنگ صورتی از قایق پیاده شد و به ساحل اومد
چون همیشه طرفدار پلنگ صورتی بودم با خوشحالی زیادی رفتم سمتش تا با دوربینم عکس بگیرم
پلنگ صورتی هم ک خیلی مهربونه عکس گرفت
بعد اون یارو که دماغش گندست و سفیده داشت با گل و لای ساحل خونه درست میکرد
وفتی حواسش رفت پلنگ شکل در خونه رو عوض کرد
یارو وقتی دید در عوض شده دوباره به همون شکل تغییرش داد
من رفتم بهش سلام دادم چون باهاش خیلی خاطره دارم و تصمیم گرفتم ازش به همراه خونه ی ساحلی بزرگی که درست کرده بود عکس بگیرم
یدفعه پلنگ صورتی پرید وسط عکس و زبون درازی کرد یارو عصبانی شد و پلنگ صورتی رو داد کنار تا از خودش عکسبگیرم ولی پلنگ صورتی دوباره اومد تو کادر
یدفعه امواج بلندی از دریا بلند شد و داشت میومد سمتمون و خونه ای ک یارو درست کرده بود خراب شد و داشت گریه میکرد منو پلنگ صورتی ناراحت شدیم
اینجا بود ک والدز کبیر وقتی داشت اسب سواری میکرد ما رو دید و گفت سلام چه اتفاقی رخ داده منو پلنگ صورتی از ذوق پریدیم سمت ویکتور و بعدش ماجرا رو توضیح دادیم
والدز کبیر گفت خیلی عجیب بوده ک امواج آب اینطور اومده بالا
والدز افسانه ای گفت ایرادی نداره دوباره خونه رو بسازید من امواج ها رو مهار میکنم
چون یارو حتما میخواست خیلی به دریا نزدیک باشه
بازم پلنگ صورتی و اون یارو سر اینکه در خونه چ شکلی باشه بحث داشتن
بعد پلنگ صورتی هر دفعه ی گوشه پشت خونه قایم میشد یا میرفت داخل یعد یارو ک میومد داخل میومد بیرون و کلی میخندیدم
پلنگ صورتی بازهم رنگ صورتی رو ورداشت اون خونه رو صورتی کنه
که اون یارو با اسلحه اومد و شلیک کرد پلنگ صورتی جاخالی داد تیر به سمت امواج آب رفت خورد به ی نهنگ گنده!
آب زیادی دوباره بلند شد و والدس با ی شیرجه افسانه ای برای اینکه خونه دوباره خراب نشه آب رو دور کرد
نهنگ عصبانی اومد تو ساحل و به سمت اون یارو میدویید
وقتی حمله ور شد تا یارو رو ببلعه اسب والدز کبیر با ی لگد نهنگ رو به آب برگردوند
بعد والدس کبیر گفت ی فکری دارم ک نصف خونه آبی باشه نصفش صورتی
تقریبا به ی توافق رسیدن ولی باز دوباره پلنگ صورتی یواشکی رنگ صورتی زد اونور رو
من خندم گرفت گفتم پلنگ تو دست بردار نیستی قطعا
پلنگ صورتی هم به خودش اشاره میزد یعنی با من هستی
منم سرمو تکون دادم
یهو بارون گرفت و داشت خونه ی گلی رو خراب میکرد ک والدز کبیر تبدیل به چتر بزرگ شد تا خونه از بین نره
وقتی اون یارو اومد بیرون از خونه دیدش پلنگ صورتی اونورشم صورتی کرده باز غضب کرد
والدز کبیر گفت اشکال نداره حالا صورتیم قشنگه به همراه چشمک
من گفتم آره لباس مسی هم تو اینتر میامی صورتیه نیشخند زدم و گفتم البته اگه پنالدو فن نیستی مگه نه ویکتور بزرگ
ههههه
پلنگ صورتی هم استراحت میکرد
اون یارو خسته و نا امید شد و وسایلشو جمع کرد بره که یدفعه دید اونور ساحل هم ی خونه ساحلی آبی هستش!
خیلی ذوق کرد و وقتی صورتشو برگردوند والدز قهرمان رو لبخند زنان دید