زندگینامه دانکن ادواردز ستاره ی دهه ۵۰ منچستریونایتد که توانایی بازی در تمام پست های زمین را داشت و اغلب به عنوان هافبک دفاعی همه کاره بازی میکرد و مردم انگلیس لقب توپخانه ی برتا(نوعی توپخانه ی ساخت آلمان نازی) را به او داده بودند
تنها بازیکن تاریخ انگلیس که در ۲۰ سالگی تا آستانه ی فتح توپ طلا رفت و مرگ اون رو شکست داد
تولد و اوایل زندگی
دانکن ادواردز در تاریخ ۱ اکتبر ۱۹۳۶ در شهر دادلی، واقع در منطقه وست میدلندز انگلستان، به دنیا آمد. او فرزند ارشد گلدیس و دانکن ادواردز بود و در یک خانواده کارگری بزرگ شد. دادلی، شهری صنعتی در نزدیکی بیرمنگام، محیطی ساده و سختکوش برای کودکی دانکن فراهم کرد. از همان سنین پایین، دانکن نشانههایی از استعداد ورزشی غیرمعمول از خود نشان داد. او عاشق فوتبال بود و اغلب در کوچهها و زمینهای محلی با دوستانش بازی میکرد.
کشف توسط مت بازبی

در سال ۱۹۵۱، وقتی دانکن ۱۴ سال و چند ماهه بود، استعدادیابهای منچستر یونایتد به درخواست مت بازبی و در سایه ی علاقه ی باشگاه لیورپول و اورتون به خانه خانواده ادواردز در دادلی رفتند تا با او و والدینش صحبت کنند. این دیدار نقطه عطفی در زندگی دانکن بود، اما او هنوز به طور رسمی به باشگاهی نپیوسته بود. در این زمان، او همچنان در تیمهای محلی و مدرسهای بازی میکرد و به تقویت مهارتهایش ادامه میداد. ژوئن ۱۹۵۲، درست چند ماه قبل از تولد ۱۶ سالگیاش، دانکن به طور رسمی با منچستر یونایتد قرارداد امضا کرد و به تیم جوانان این باشگاه پیوست. این لحظه، پایان دوران کودکی و نوجوانی او در دادلی و آغاز مسیر افسانهایاش در دنیای فوتبال حرفهای بود.
درخشش در تیم اصلی

ادواردز به عنوان یک هافبک همهکاره(اغلب هافبک دفاعی)، با قدرت بدنی، شوتهای قوی، و دید عالی، به ستون اصلی تیم تحت هدایت مت بازبی تبدیل شد. او در فصل ۱۹۵۴-۱۹۵۵ به ترکیب اصلی راه یافت و با بازیهای درخشانش به منچستر یونایتد کمک کرد تا در فصلهای ۱۹۵۵-۱۹۵۶ و ۱۹۵۶-۱۹۵۷ قهرمان لیگ دسته اول انگلیس شود. در این دو فصل، او با تیم معروف به «بچههای بازبی» (Busby Babes) عملکردی خیرهکننده داشت و به یکی از بهترین بازیکنان اروپا تبدیل شد.
موفقیتهای بینالمللی و شهرت

ادواردز در ۱۸ سالگی، در ۱۹۵۵، به تیم ملی انگلیس دعوت شد و اولین بازیاش را مقابل اسکاتلند انجام داد. او تا ۱۹۵۸، ۱۸ بازی ملی انجام داد و ۵ گل به ثمر رساند. بازیهای او در جام جهانی ۱۹۵۸ و رقابتهای اروپایی، او را به یک ستاره جهانی تبدیل کرد. مربیان و بازیکنان فوتبال، از جمله بابی چارلتون، بیل شنکلی او را به دلیل تطبیقپذیری و تسلط بر زمین تحسین میکردند.
نقش در فتح لیگ

در فصل ۱۹۵۵-۱۹۵۶، ادواردز با ۸۳ بازی و ۵ گل، نقش کلیدی در قهرمانی لیگ داشت. در فصل بعدی (۱۹۵۶-۱۹۵۷)، او با ۹۴ بازی و ۲۰ گل، به اوج درخشش خود رسید و منچستر یونایتد را به دومین قهرمانی پیاپی رساند. او همچنین در جام باشگاههای اروپا درخشید و تیم را به نیمهنهایی ۱۹۵۷ رساند.
تا فوریه ۱۹۵۸، ادواردز با ۱۵۱ بازی و ۲۱ گل برای منچستر یونایتد، به نماد جوانی و قدرت تیم تبدیل شده بود. او در آستانه فتح سومین قهرمانی لیگ بود که فاجعه مونیخ رخ داد.
چند داستان شنیدنی از ۱۵ روز آخر زندگی دانکن ادواردز در بیمارستان:
مبارزه شجاعانه با مرگ

پس از فاجعه هوایی مونیخ در ۶ فوریه ۱۹۵۸، دانکن ادواردز به شدت مجروح شد و به بیمارستان رکتسانشتالت در مونیخ منتقل شد. او از ناحیه قفسه سینه، لگن، و پاها دچار آسیبهای شدید شده بود و چندین شکستگی و جراحات داخلی داشت. با وجود شدت جراحات، پزشکان در ابتدا امیدوار بودند که او بتواند زنده بماند، زیرا قدرت بدنی خارقالعادهاش به او کمک میکرد تا در برابر آسیبها مقاومت کند. یکی از داستانهای معروف این دوره، اراده بینظیر دانکن برای زنده ماندن بود. پرستاران و پزشکان گزارش داده بودند که او در لحظات هوشیاریاش، با وجود درد شدید، روحیهای قوی نشان میداد. یکی از پرستاران بعدها گفته بود که دانکن حتی در حالت نیمههوشیار، گاهی سعی میکرد با لبخند یا حرکات کوچک دست، به کادر پزشکی اطمینان دهد که هنوز در حال مبارزه است.
در یکی از این لحظات، گفته میشود که دانکن در حالی که به سختی نفس میکشید، از یکی از پرستاران درباره زمان شروع بازی بعدی منچستر یونایتد پرسیده بود. این سؤال نشاندهنده عشق عمیق او به منچستریونایتد و امیدش به بازگشت به زمین بود، حتی در حالی که در بستر بیمارستان با مرگ دستوپنجه نرم میکرد. این داستان که در منابع مختلفی از جمله خاطرات همتیمیهایش ذکر شده، به نمادی از روحیه تسلیمناپذیر ادواردز تبدیل شد.
ارتباط با مت بازبی

مت بازبی، سرمربی منچستر یونایتد که خود نیز در فاجعه مونیخ مجروح شده بود، در بیمارستان دیگری در مونیخ بستری بود. با این حال، او از وضعیت بازیکنانش، بهویژه دانکن که به او مانند یک پسر نگاه میکرد، بسیار نگران بود. یکی از داستانهای احساسی این دوره مربوط به تلاشهای کادر پزشکی و نزدیکان تیم برای انتقال پیامهای دلگرمکننده به دانکن است. گفته میشود که یکی از دستیاران بازبی، جیمی مورفی، که نقش مهمی در مدیریت تیم پس از فاجعه داشت، به بیمارستان سر میزد و پیامهای بازبی را به دانکن منتقل میکرد. در یکی از این دیدارها، مورفی به دانکن گفته بود که بازبی به او افتخار میکند و منتظر است تا دوباره او را در زمین ببیند.
این پیامها، هرچند ساده، تأثیر عمیقی بر روحیه دانکن داشت. یکی از پزشکان گزارش داده بود که پس از شنیدن نام بازبی، چشمان دانکن برای لحظهای برق زده و سعی کرده بود پاسخی بدهد، هرچند به دلیل ضعف شدید نتوانسته بود صحبت کند. این لحظه نشاندهنده رابطه عمیق بین ادواردز و مربیاش بود و اینکه چگونه حتی در بدترین شرایط، ارتباط عاطفی با تیمش به او انگیزه میداد
حمایت خانواده و نامزدش

دانکن ادواردز با مولی لیچ، دختری ۲۲ ساله، نامزد بود و قرار بود پس از پایان فصل با او ازدواج کند. در طول ۱۵ روز بستری بودن در بیمارستان، مولی و خانواده دانکن، از جمله مادرش گلدیس و پدرش، مرتباً در کنار او بودند یا از راه دور پیگیر وضعیتش بودند. یکی از داستانهای تلخ و احساسی این دوره، حضور مولی در کنار بستر دانکن است. منابع گزارش دادهاند که مولی ساعتها در کنار دانکن مینشست و با او صحبت میکرد، حتی زمانی که او به دلیل داروهای آرامبخش یا بیهوشی قادر به پاسخ نبود. یکی از پرستاران بعدها تعریف کرد که مولی یک بار در حالی که اشک میریخت، دست دانکن را گرفته و به او گفته بود: «تو قویترین مردی هستی که میشناسم، دانکن. تو میتونی اینو شکست بدی.»
این لحظات نشاندهنده عمق عشق و امیدی بود که خانواده و نامزد دانکن به او داشتند. با این حال، وضعیت جسمانی دانکن به دلیل عفونتهای داخلی و نارسایی کلیه روزبهروز بدتر میشد. پزشکان برای نجات او از یک دستگاه دیالیز ابتدایی استفاده کردند، که در آن زمان فناوری جدیدی بود، اما این تلاشها کافی نبود. داستان حضور مولی و خانوادهاش در کنار دانکن، یکی از غمانگیزترین بخشهای این دوره است، زیرا آنها تا آخرین لحظه امیدوار بودند که او بهبود یابد.
واکنش همتیمیها و جامعه فوتبال

در حالی که دانکن در بیمارستان با مرگ مبارزه میکرد، اخبار وضعیت او به سرعت در انگلستان و سراسر جهان پخش شد. همتیمیهایش که از فاجعه جان سالم به در برده بودند، مانند بابی چارلتون، به شدت تحت تأثیر وضعیت او بودند. چارلتون بعدها در خاطراتش نوشت که وقتی شنید دانکن هنوز زنده است، امیدوار شد که او با قدرت بدنی افسانهایاش بتواند بهبود یابد. یکی از داستانهای نقلشده این است که برخی از بازیکنان بازمانده، مانند بیل فوکلز، به بیمارستان پیامهایی ارسال میکردند یا از طریق جیمی مورفی پیگیر حال دانکن بودند. آنها معتقد بودند که اگر کسی بتواند از این فاجعه جان سالم به در ببرد، آن شخص دانکن است.
هواداران منچستر یونایتد نیز در این مدت دست به دعا بودند. در دادلی، زادگاه دانکن، کلیساها مراسم دعا برای بهبودی او برگزار کردند. یکی از داستانهای محلی این است که گروهی از هواداران جوان در دادلی، هر روز پس از مدرسه به کلیسای محلی میرفتند و برای سلامتی دانکن شمع روشن میکردند. این حمایت گسترده نشاندهنده جایگاه ویژه ادواردز در قلب هواداران و جامعه فوتبال بود، حتی در حالی که او در بستر بیمارستان بود.
لحظات پایانی و میراث

در روزهای آخر، وضعیت دانکن به شدت وخیم شد. پزشکان تشخیص داده بودند که آسیبهای داخلی، بهویژه نارسایی کلیه، دیگر قابل درمان نیست. با این حال، حتی در این لحظات، داستانهایی از شجاعت او نقل شده است. یکی از پزشکان بیمارستان بعدها گفت که دانکن در یکی از آخرین لحظات هوشیاریاش، سعی کرده بود با اشاره به پرستاران بفهماند که نگران خانوادهاش است. این لحظه نشاندهنده شخصیت فداکار و مهربان او بود، حتی در حالی که خودش در آستانه مرگ قرار داشت.
دانکن ادواردز سرانجام در ۲۱ فوریه ۱۹۵۸، ۱۵ روز پس از فاجعه مونیخ، در سن ۲۱ سالگی درگذشت. مرگ او ضربه بزرگی به دنیای فوتبال بود و بیش از ۵ هزار نفر در مراسم خاکسپاریاش در دادلی شرکت کردند. روی سنگ قبر او نوشته شده: «روزی از تاریخ، روزی که یادآوری آن تلخ است، بدون خداحافظی همه ما را تنها گذاشت.» این جمله به خوبی عمق تراژدی زندگی کوتاه اما درخشان او را نشان میدهد.