در حالی که سپاه پیروزمند مسلمان از ثمرات پیروزی سختکوشانهی خود در تیسفون لذت میبرد، در میانرودان، سپاهی که خالد بن ولید به آن پیوسته بود، به فتح سرزمینهای بیزانسی به سمت شمال و به سوی قلب امپراتوری هراکلیوس ادامه داد. به ویدیوی دوم ما در فصل دوم خوش آمدید که به فتوحات مسلمانان در قرن هفتم و ادامهی آن با نبردهای اورشلیم، حازیر و جلولا میپردازد.
ما آخرین بار کارزار سوریه مسلمانان را در پی پیروزی ابوعبیده و خالد بن ولید بر رومیان در یرموک ترک کردیم. پس از آن نبرد ششروزهی خستهکننده، مسلمانان حدود یک ماه در اطراجابیه اردو زدند، غنائم جنگی را جمعآوری کردند و قوای خود را بازیافتند. تعداد اندکی از جنگجویان هراکلیوس که از کشتار جان سالم به در برده بودند، به سمت شمال به سوی امنیت نسبی سوریه شمالی گریختند و فلسطین را به رحمت نیروهای اسلامی سپردند.
در نبود یک سپاه برای مهار پیشروی او، ابوعبیده در اکتبر ۶۳۶ فرماندهانش را جمع کرد تا تصمیم بگیرند چگونه بهتر میتوانند از این وضعیت بهره ببرند. برخی حمله به نقطهی استراتژیک قیصریه — دژ ساحلی که نیروی دریایی روم میتوانست در صورت محاصره، بهصورت نامحدود آن را تجهیز کند، اما در صورت تصرف نشدن، میتوانست به عنوان یک پایگاه احتمالی برای ضدحمله نیز عمل کند — را پیشنهاد دادند. اگر مسلمانان آن را میگرفتند، کارزار فلسطین به پایان میرسید.
با این حال، سایر فرماندهان به سمت داخل و به سوی هدفی سادهتر و از نظر نمادین جذابتر — اورشلیم — اشاره کردند. این شهر منزوی نهتنها میتوانست نسبتاً بهراحتی به تسلیم وادار شود، بلکه از دست دادن مقدسترین مکانشان ضربهای مهلک به روحیه مسیحیان رومی وارد میکرد.
ابوعبیده که نتوانسته بود تصمیمی بگیرد، پیامی به خلیفه عمر فرستاد و نظر او را خواستار شد. پاسخ ساده بود: اورشلیم را بگیرید. بنابراین، ابوعبیده سپاه مسلمانان را مستقیماً به سوی شهر مقدس رهبری کرد.
پاتریارک اورشلیم، سفرونیوس، با درک آنچه در شرف وقوع بود، مخفیانه مقدسترین آثار مسیحی، از جمله صلیب راستین، را از راه دریا به قسطنطنیه فرستاد.
گارد متحرک عرب تحت فرمان خالد در نوامبر به اورشلیم رسید، کمی قبل از رسیدن بقیه سپاه، و این باعث شد نیروی رومی به داخل شهر عقبنشینی کند. پنج فرمانده — ابوعبیده، خالد، یزید، عمرو و شرحبیل — با دریغ دریافتند که استحکامات شهر پس از یرموک برای چنین محاصرهای تقویت شده است، اما با این حال تمام راههای ورود و خروج به اورشلیم را مسدود کردند.
این وضعیت به مدت چهار ماه در محاصرهای نسبتاً بدون حادثه ادامه یافت که جزئیات کمی از آن باقی مانده است. با این حال، وضعیت در شهر باید غیرقابل تحمل شده باشد، زیرا در مارس ۶۳۷، سفرونیوس پیشنهاد تسلیم اورشلیم را داد به شرطی که عمر شخصاً بیاید و معاهده را با او امضا کند.
وقتی این شرایط آشکار شد، شرحبیل پیشنهاد کرد که خالد، که ظاهری نسبتاً شبیه به خلیفه داشت، جای او را بگیرد و تسلیم سریع را تضمین کند. با این حال، این تلاش برای فریب فردا صبح شکست خورد، زیرا خالد در این مرحله در شام بسیار شناختهشده بود.
وقتی این اتفاق افتاد، ابوعبیده به جای آن پیامی به مدینه فرستاد و وضعیت را توضیح داد. چند هفته بعد، خلیفه عمر پس از سفر طولانی از عربستان، به نزدیکی اورشلیم رسید. خالد و یزید که هر دو لباسهای ابریشمی فاخر پوشیده بودند، از او استقبال کردند، اما این عمر را — که دشمن سرسخت تجمل و طرفدار سبک زندگی سادهزیستانه بود — ناراحت کرد.
خلیفه با دیدن فرماندهانش در چنین حالت ظاهری افراطی، چند سنگ ریزه برداشت و به سوی دو مرد مبهوت پرتاب کرد و فریاد زد: «شرم بر شما! که اینگونه به استقبال من میآیید. تنها دو سال است که سیر شدهاید!»
خشم خلیفه به سرعت فروکش کرد وقتی خالد و شرحبیل آشکار کردند که در واقع، هنوز زره و سلاح زیر لباسهای فاخرشان پوشیدهاند.
گذشته از این درام، او به سرعت به کار پرداخت و با سفرونیوس مذاکره کرد که نتیجه آن باز شدن اورشلیم به روی مسلمانان تا پایان آوریل بود. گفته میشود پیمان بین عمر و سفرونیوس مسیحیان را به عنوان "مردم تحت حمایت" به رسمیت شناخت که حق داشتند در ازای پرداخت جزیه دین خود را آزادانه اجرا کنند، اما این "پیمان عمر" احتمالاً جعلی است. حال که شهر مقدس مسیحیت در دستان او بود، خلیفه با فرماندهانش مشورت کرد و سپس به عربستان بازگشت.
سپاه سوریه سپس به سه بخش تقسیم شد: عمرو و شرحبیل برای بازپسگیری و تأمین امنیت فلسطین حرکت کردند، یزید به محاصره قیصریه پرداخت، در حالی که خالد و ابوعبیده برای آغاز فتح شمال سوریه حرکت کردند.
با توجه به وضعیت به ظاهر ناامیدکننده منطقه پس از فاجعه یرموک، امپراتور هراکلیوس از انطاکیه راهی آناتولی شد و قصد داشت قدرت نظامی بیزانس را تقویت و باقیمانده امپراتوری خود را حفظ کند. گفته میشود هنگام عزیمت کشتی، هراکلیوس این کلمات را گفت: "بدرود، بدرودی طولانی به سوریه، ای استان زیبای من. تو اکنون از آن دشمنی. درود بر تو ای سوریه - چه سرزمین زیبایی برای دستان دشمن خواهی بود."
علیرغم این رهاسازی مؤثر، برخی از پادگانهای رومی هنوز مصمم به مقاومت در برابر پیشروی اعراب بودند. از اورشلیم، نیروی ۱۷۰۰۰ نفره تحت فرمان خالد و ابوعبیده بدون مقاومت به دمشق و سپس حتی شمالتر به حمص حرکت کرد. از آنجا، خالد با گارد متحرک نخبه خود به خالکیس (قنسرین امروزی) اعزام شد، اما در دشت حازیر توسط ۷۰۰۰ نفر تحت فرماندهی فرمانده رومی شهر - میناس - متوقف شد.
میناس نیروهای محدود خود را در سه بخش - مرکز و دو جناح - مستقر کرد و خود را در خط مقدم قرار داد. خالد با سوارهنظام عرب خود حمله کرد و به زودی نبرد سوارهنظام وحشتناکی درگرفت. پس از مدت کوتاهی، میناس در میان نبرد سنگین کشته شد و سربازانش که فرمانده خود را دوست داشتند، از خشم دیوانه شدند. علیرغم کمبود عددی، سربازان رومی در نبرد رودررو با مسلمانان برابر بودند و آنها را کمی به عقب راندند، اما بیش از حد متعهد شدند. خالد برای استفاده از این فرصت، واحدی از سوارهنظام را از یکی از جناحهای خود جدا کرد و آن را به پشت خطوط بیزانس هدایت کرد و از پشت به دشمن حمله کرد و آنها را شکست داد. گفته میشود حتی یک رومی نیز از این درگیری در حازیر جان سالم به در نبرد.
پس از این پیروزی، در ژوئن ۶۳۷، خالد به سمت خود خالکیس حرکت کرد، جایی که پادگان در ارگ شهر مستحکم شده بود. به جای حمله، فرمانده مسلمان فقط تسلیم شدن آنها را خواستار شد که به زودی انجام شد. ابوعبیده در این مرحله به خالد پیوست و این دو به سمت شمال به حلب حرکت کردند، جایی که نیروی کوچک بیزانس تحت فرمان یواخیم را در نبرد خارج از شهر شکست دادند. مانند خالکیس، رومیها به استحکامات خود - ارگی در بالای تپه خارج از خود حلب - عقبنشینی کردند. یواخیم چند بار برای شکستن محاصره بیرون آمد، اما شکست خورد و تا اکتبر ۶۳۷ شهر در دست اعراب بود.
بزرگترین شهر رومی در سوریه - انطاکیه - اکنون نزدیک بود. ابوعبیده برای تسریع حمله به آن، نیروی ضربتی را برای مقابله با پادگان عزاز در شمال فرستاد تا هیچ واحد رومی نتواند هنگام تصرف انطاکیه از جناح به آنها حمله کند. این کار به سرعت انجام شد و هنگامی که نیروی ضربتی بازگشت، پیشروی ابوعبیده به سمت انطاکیه آغاز شد.
وقتی سپاه مسلمان در فاصله ۱۲ مایلی یکی از گوهرهای شهری امپراتوری بیزانس قرار گرفت، در پل آهنی بر روی رودخانه عاصی با ارتش قدرتمند رومی که از انطاکیه آمده بود روبرو شدند. اگرچه جزئیات این "نبرد پل آهنی" نیز ناشناخته است، اما واضح است که خالد از گارد متحرک خود به بهترین شکل استفاده کرد و رومیها را در نبردی شکست داد که تلفات آن فقط از اجنادین و یرموک کمتر بود.
در پی هزاران سرباز دشمن فراری، مسلمانان به انطاکیه نزدیک شدند و آن را محاصره کردند، اما تصرف پایتخت مشرق زمین با ضعف همراه بود. تنها چند روز پس از محاصره ابوعبیده - در ۳۰ اکتبر - شهر تضعیف شده با شرایطی تسلیم شد و مدافعان آن اجازه یافتند بدون مزاحمت به سمت شمال عقبنشینی کنند.
ابوعبیده پس از تقسیم امپراتوری روم شرقی به دو بخش جداگانه، خالد را برای یورش جسورانه سوارهنظام به کوههای توروس و منطقه طرسوس اعزام کرد، در حالی که خود فرمانده کل به سمت جنوب در امتداد ساحل مدیترانه پیشروی کرد و بنادر دریایی مانند لاذقیه، جبله، انطرادوس و طرابلس را تصرف کرد و امکان استفاده امپراتور هراکلیوس از نیروی دریایی برتر روم برای آوردن ارتش به شام را غیرممکن ساخت. اگرچه جنگ در منطقه به پایان نرسیده بود، اما تا پایان ۶۳۷ بیشتر فرماندهان کارزار سوریه به عنوان حاکمان مناطق مربوطه مستقر شدند.