پس از مرگ خلیفه یزید دوم در سال ۷۲۴، اولین پیامد به قدرت رسیدن جانشینش هشام، فاجعهای بود. در سال آخر حکومت یزید، لشکرکشی بزرگی به فرماندهی فرماندار وقت، مسلم بن سعید کلابی، به ماوراءالنهر برنامهریزی شده بود. ارتش تشکیلشده، مانند بیشتر ارتشهای اموی، شامل نیروهایی از قبایل وفادار به دو اتحادیه قبیلهای قیس و یمنی عربستان بود - دو گروه رقیب که با هر فتح، قدرت بیشتری یافته و در قلمرو خلافت گسترش یافته بودند. در گذشته، یمنیها گروه مورد علاقه خلفای اموی بودند، حتی قیسها در جریان فتنه دوم به زبیریها پیوسته بودند. با این حال پس از پایان فتنه دوم، امویان تلاش کردند با قیسها آشتی کنند و حمایت آنان را جلب نمایند، نه اینکه آنان را به خاطر شورش مجازات کنند. اما تلاش خلافت برای بیطرف ماندن و فراتر از این اختلافات بودن، از سوی یمنیهای وفادار خیانت تلقی شد.
این موضوع زمانی به تنش جدی تبدیل شد که اندکی پس از آغاز لشکرکشی، تاج و تخت تغییر کرد و خلیفه جدید، کلابی را از فرمانداری عزل نمود. با وجود عزل از مقام، کلابی تصمیم گرفت به لشکرکشی ادامه دهد، اما این کار باعث شعلهور شدن رقابتهای نهفته بین قیس و یمنی شد - از آنجا که کلابی از قیسها بود، نیروهای یمنی تحت فرمان عمرو بن مسلم از دنبال کردن او پس از عزلش در آن سوی رود جیحون خودداری کردند و ترجیح دادند منتظر بمانند تا او فراخوانده شود و به جای آن، جانشینش را به جنگ ببرند.
اولین درگیریها در لشکرکشی بزرگ کلابی در نزدیکی بلخ رخ داد و عرب علیه عرب بود، جایی که کلابی و وفادارانش یمنیها را با زور مطیع کردند - آغازی نامناسب برای لشکرکشی محکوم به شکست. تضعیف شده توسط درگیریهای داخلی و با فرار بسیاری از یمنیهای شکستخورده، ارتش کاهشیافته کلابی به همراه متحدان سغدی و هفتالی از امیرنشینهای هنوز وفادار مانند سمرقند و سغانیان به سوی فرغانه، متحد ترگش، حرکت کرد. اما به محض رسیدن، امیدهایشان با خبری ناامیدکننده نقش بر آب شد: خان سلوک، خان ترگش و متحد سابق خیانتکارشان، آماده آنان بود و با ارتشی بزرگ در راه بود.
کلابی، عبدالله فرمانده ایرانیاش را مأمور سازماندهی عقبنشینی کرد و سعی کرد نیروهایش را به نظم عقب بکشد، اما در طول نه روز عقبنشینی، سواران ترگش آنان را آزار دادند و بخشهایی از ارتش به تدریج مورد حمله قرار گرفتند، زیرا برخی از قبایل کوچکتر و متحدان محلی از نیروی اصلی جدا شدند. عبور از سیردریا میتوانست به معنای امنیت نسبی برای ارتش در حال عقبنشینی باشد و آنان روز نهم را در نزدیکی آن به پایان رساندند، اگرچه کلابی ترجیح داد اردو بزند تا اینکه در تاریکی حرکت کند و خطر حملات شبانه را بپذیرد.
این تصمیم اشتباه از آب درآمد، زیرا نیروهای متحد ترگش از فرغانه و تاشکند از این فرصت استفاده کردند و خود را بین رودخانه و اعراب در حال عقبنشینی قرار دادند. ارتش کلابی که از بیش از یک هفته راهپیمایی اجباری خسته شده بود، با بیدار شدن متوجه شد دشمنان هم در جلو و هم در پشت سر آنان قرار دارند و راه عقبنشینی و دسترسی به آب قطع شده است. بدون گزینه دیگری، کلابی به ارتش خستهاش دستور پیشروی داد و نبردی را آغاز کرد که به "روز تشنگی" معروف شد.
مسلمانان در آن روز پیروز شدند، اما هزینه سنگینی پرداخت کردند. فرمانده محافظ عقب، حمید بن عبدالله، در نبرد کشته شد تا تعقیبکنندگان ترگش را عقب نگه دارد، اما بخش عمده ارتش در نهایت موفق شد از خطوط دشمن عبور کرده و از رودخانه بگذرد. در نهایت، تلفات سنگین و رها شدن توسط متحدان محلی به این معنی بود که این پیروزی پرهزینه در سیردریا، قدرت خلافت را در ماوراءالنهر به شدت تضعیف کرد. اعراب به مرزهای امنتر نزدیک بلخ عقبنشینی کردند، در حالی که دستنشاندگان سابق خلافت را رها کرده و به نفع ترگش - و به تبع آن حوزه نفوذ امپراتوری تانگ چین - تغییر جهت دادند، علیرغم تلاشهای فرماندار جدید، اسد بن عبدالله، برای بازسازی اعتماد و روابط خوب با متحدان سغدی خلافت در طول سه سال بعد.
رقابت فزاینده بین اتحادیههای قیس و یمنی نیز نگرانی دیگری بود، جایی که برخی از رهبران قبایل در اتحادیه یمنی طردشده، به طور پنهانی از خاندان عباسی در تبلیغات انقلابیشان حمایت کردند و یکی حتی به بدعت خوارج گرایید و سال بعد در یمن شورش کوتاه و محکوم به شکستی را آغاز کرد.
سالهای ۷۲۴ تا حدود ۷۲۷ شاهد خلافت نسبتاً پایدار و امن بود، اگر نه کاملاً در صلح. قبرس از دریا مورد حمله قرار گرفت و حملات به بیزانس توسط ژنرال دیرخدمت، مسلمه بن عبدالملک، در آناتولی ادامه یافت، با فتح قیصریه در اواسط سال ۷۲۶. با این حال، امپراتوری روم شرقی بیدندان نبود. امپراتور لئوی ایسوریایی، که چند سال پیش محاصره عظیم قسطنطنیه را دفع کرده بود، سالهای هرج و مرجی را که شاهد بر تخت نشستن و عزل بسیاری از امپراتوران بود، پایان داد و تا حدی ثبات را به قدیمیترین رقیب خلافت بازگرداند. تحت فشار و ناتوان از رقابت با خلافت در قدرت نظامی مستقیم، امیدهای لئو بر متحدش در مرز شمالی خلافت - خاقانات خزر - قرار داشت.
سال ۷۲۷ شاهد تبدیل شدن کوههای قفقاز به میدان نبرد اصلی برای هشام که هنوز به تازگی به تخت نشسته بود، شد - بخشی از جنگهای عرب و خزر که موضوع سری آیندهای خواهد بود. خزرها تنها تهدید خلافت در این دوره نبودند و سال بعد ۷۲۸ فقط مشکلات بیشتری را هم در شمال و هم در شرق به همراه داشت، حتی سمرقند که مدتها به عنوان پایگاه و پایتخت منطقهای خلافت در ماوراءالنهر خدمت کرده بود، دچار ناآرامی شد.
پس از روز تشنگی، فرماندار اسد بن عبدالله قصری در ابتدا موفق به تثبیت کنترل امویان شد، اما با تشدید اختلافات قبیلهای در صفوفش و شروع فعالیت مبلغان و تحریککنندگان طرفدار عباسیان در شرق دور خلافت، به نظر میرسد قصری تا سال ۷۲۶ دچار پارانویا شده بود و مجازاتهایی را برای بسیاری از دشمنان تصوری اعمال کرد - برخی شدید و برخی تحقیرآمیز: شلاق زدن دستراست فرماندار قبلی، نصر بن سیار، زندانی کردن گروهی از رهبران قبایل و تراشیدن مکرر موهایشان به تمسخر، و قطع دستها و پاهای یک مظنون به تحریک. این اقدامات و دیگر کارها شروع به دور کردن نیروهایش و مردم محلی کرد و منجر به عزل او در سال ۷۲۸ و جایگزینیاش با اشرس بن عبدالله سلمی شد.
امیدوار به الهام بخشیدن به حمایت و وفاداری بیشتر از مردم محلی، اشرس مبلغی به نام ابوالسیدا را به سمرقند و مناطق اطراف فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کند، با این وعده که مالیات جزیه از همه نوکیشان برداشته میشود. تلاشهای او به طور قابل توجهی موفقیتآمیز بود و تعداد زیادی نوکیش جذب کرد و مساجدی در شهر ساخت - اما پس از شکایت حاکم سمرقند، غورک، به اشرس از کاهش درآمدها و پیشنهاد اینکه برخی فقط برای فرار از مالیات تظاهر به اسلامآوردن کردهاند، فرماندار در نهایت دستور داد نوکیشان اخیر نادیده گرفته شوند و جمعآوری مالیات مانند قبل ادامه یابد.
خشمگین از این تصمیم، بیش از هفت هزار نفر از مردم محلی از پرداخت مالیات خودداری کردند و با حمایت ابوالسیدا در مخالفت با اشرس و خلافت ایستادند. زندانی شدن مبلغ و دیگر رهبران در میان شورشیان بالقوه، وضعیت را قبل از آنکه به خشونت کشیده شود، آرام کرد، اما نوکیشان سرخورده سابق، پیشنهاد اتحاد به خان سلوک ترگش برای بیرون راندن خلافت از سمرقند دادند و کنترل آنان را بیشتر تضعیف کردند.
وضعیت در سال ۷۲۹ فقط بدتر شد. مصمم به جنگ با سلوک در یک لشکرکشی تهاجمی دیگر، اشرس فرمانده پیشقراول خود، قطن بن قتیبه، پسر فاتح بزرگ قتیبه بن مسلم، را قبل از خودش به آن سوی جیحون فرستاد، در حالی که خودش با بخش عمده ارتش در آمل اردو زده بود. علیرغم مشکلات اولیه و حملات به اردوگاه قطن، اشرس در ابتدا موفق شد مهاجمان را عقب براند و غنایم را پس بگیرد و هنگام پیشروی برای پیوستن به پیشقراول، در شهر تجاری بیکند نزدیک بخارا، متحد ترگش، اردو زد. اما در تکرار نزدیکی از روز تشنگی، ارتش عرب در شب محاصره شد و با بیدار شدن متوجه شدند دوباره از آب قطع شدهاند.
در نبرد بیکند که پس از آن رخ داد، علیرغم تشنگی که نیروی ارتش را تحلیل برد و ترگشها که در درگیریهای اولیه خونین بیش از ۷۰۰ نفر را کشتند، قطن و اشرس به طور جداگانه موفق شدند از خطوط دشمن عبور کرده و با نیروهایشان فرار کنند، هرکدام دو روز فکر کردند دیگری کشته شده است، قبل از آنکه دوباره در میان قلعههای هنوز در دست عرب نزدیک بخارا به هم بپیوندند. اشرس نوعی پیروزی از این شکست به دست آورد - تعقیب سلوک پس از محاصره خونین دو ماهه در قلعه کمرجه متوقف شد، جایی که ابتدا نگهبانان عرب را از سنگرهای خارج قلعه بیرون راندند و به دروازهها هجوم بردند، اما مدافعان در میان نبرد آتشسوزیهای بزرگی روشن کردند و ترکها را وادار به عقبنشینی کردند. پس از چند تلاش ناموفق برای شکستن روحیه مدافعان از طریق حمله به دیوارها، تلاش برای رشوهدهی و اعدام دستهجمعی زندانیان که توسط نگهبانان مقاوم به همان شکل وحشتناک تکرار شد، سلوک مجبور به عقبنشینی شد و به اشرس اجازه داد بخارا را محاصره و حتی در سال ۷۳۰ پس از زمستانگذرانی در واحه نزدیک، آن را تصرف کند.
اما حتی این پیروزی کوتاه مدت نیز به زودی بیثمر شد. در پی بیکند، غورک تغییر موضع داد و به متحد دیگری برای ترگش تبدیل شد و اگرچه نیروی نظامی قابل توجه عرب در سمرقند تحت فرمان سوره بن حُرّ هنوز خود شهر را در اختیار داشت، اکنون توسط قلمرو دشمن احاطه شده بود و بر جمعیتی خصمانه حکومت میکرد. وقتی سلوک در سال ۷۳۱ برای بازگرداندن غورک به حکومت شهرش به سمرقند لشکر کشید، فرماندار جدید، جنید بن عبدالرحمن، ارتش بزرگی را که ۲۸ هزار نفر ثبت شده است برای کمک به آنان فرستاد. اما نیروی امدادی خود به محاصره درآمد، پس از آنکه سلوک محاصره را رها کرد تا آن را در گذرگاه تنگ و خشک تختکَرَچا بین کیش و سمرقند قطع کند.
نبردی در گذرگاه باریک درگرفت، سوارهنظام در جناح راست بازتر مسلمانان درگیر شدند، در حالی که جنگ شدیدی در جناح چپ مسلمانان در پای صخرهها روی پا انجام شد. اگرچه جنگ نزدیک بود و حتی بردگان در کاروان عرب برای پیوستن به نبرد آزادی وعده داده شدند، جناح راست مسلمانان به زودی شکست خورد و عقب رانده شد و جنید را در مرکز تحت فشار قرار داد. با جدا شدن دو ارتش خسته در غروب، جنید - که احتمال شکست در هر نبرد باز دیگری را میداد - تصمیم گرفت علیرغم عدم منبع آب، سنگر بکند و اردوگاهش را مستحکم نماید و به نیروی ۱۲ هزار نفری سمرقند دستور داد شهر را ترک کرده و به نیروی امدادی کمک کنند.
همانطور که نگهبانان با وجود تردیدها و امتناع سوره، برای مأموریت خود بیرون آمدند، جاسوسان خبر آمدن آنان را به سلوک و غورک رساندند که از گذرگاه خارج شدند تا جایزه واقعی خود را تصاحب کنند و با آنان در تپهای نه چندان دور از اردوگاه جنید روبرو شدند. در اینجا، بدون صخرههایی برای محافظت از جناحین یا تعداد کافی برای مقابله با ارتش متحد ترگش، نگهبانان خود را در حال پیشروی به آتشسوزیهای علفی ایجاد شده توسط دشمن و مورد حمله سواران از همه طرف یافتند. نیروی کمتعداد به زودی متلاشی شد، تحت تعقیب قرار گرفت و توسط سواران دشمن قتلعام شد، زیرا تشکیلاتشان در غبار و دود غلیظ از هم پاشید. سوره در نبرد کشته شد و اگرچه جنید به لطف این انحراف زنده ماند و فرار کرد، این شکست قطعی - همراه با شورش مذهبی به رهبری حارث بن سریج در سال ۷۳۴ که بخشی از مهاجران عرب را با نوکیشان محلی تحت مالیات سنگین علیه امویان تضعیف شده متحد کرد - باعث تقریباً فروپاشی کامل قدرت عرب در ماوراءالنهر برای تقریباً یک دهه پس از آن شد.
با این حال، مشهورترین نبرد دوران خلافت هشام در ماوراءالنهر رخ نداد، بلکه در فرانسه بود. شکست قبلی خلافت از دوک اودو در تولوز، اگرچه یک عقبنشینی بزرگ بود، به معنای پایان جاهطلبیهای آنان در منطقه نبود و حملات متعددی از پایگاه پیشروی ناربون در طول دهه ۷۲۰ انجام شد. سال ۷۳۰ شاهد این بود که دوک اودو از درگیریهای داخلی در اندلس استفاده کرد و با ازدواج دادن دخترش لامپاگی با عثمان بن نیسه (که در متون فرانک اغلب مونوزا نامیده میشود)، رهبر بربر فرمانده کاتالونیای امروزی، اتحادی غیرمعمول تشکیل داد. اگرچه این معامله به طور موقت حملات را متوقف کرد و تا حدی امنیت را به آکیتن بازگرداند، به سرعت نتیجه معکوس داد وقتی عثمان علیه فرماندار جدید منصوب شده، عبدالرحمن غافقی، شورش کرد.
با سرکوب سریع شورش نابخردانه متحدش، اودو خود را نه در برابر حملات ساده بربرها، بلکه در برابر ارتش خشمگین و انتقامجوی فرماندار یافت که در اوایل سال ۷۳۲ حمله برقآسایی به ناوار انجام داد، بوردو را با طوفان گرفت و شکست سنگینی به اودو در رود گارون وارد کرد. با زخمی شدن قهرمان تولوز و در حال عقبنشینی، راه برای تهاجمی بسیار بزرگتر از السمح باز به نظر میرسید. اما در اقدامی از سر ناچاری، اودو به رقیب سابقش شارل، نایبالسلطنه پادشاه عروسکی تئودریک چهارم و حاکم مؤثر فرانکها، سوگند وفاداری یاد کرد.
در حالی که شارل در تولوز غایب بود، این یازده سال را بیکار نگذرانده بود - با علم به اینکه رویارویی با اندلس اجتنابناپذیر است، وام بزرگی از پاپ گرفته بود و یکی از معدود ارتشهای حرفهای دائمی در اروپای غربی از زمان فروپاشی امپراتوری روم را تجهیز و آموزش داده بود. در مقایسه، عبدالرحمن - اگرچه در متون عربی به عنوان رهبری عادل و سخاوتمند به یاد میآید - به نظر کاملاً برای رویارویی با رقیبی مانند شارل آماده نبود، که با توجه به جابجایی سریع فرمانداران اموی و اشتغال به رقابتهای عرب و بربر در نزدیکی خانه که فرماندار سخت برای آرام کردن آن تلاش کرده بود، تعجبآور نبود.
با حرکت دشمنان و شکست استقلال اودو، شهردار تمام فرانکها ارتش قدرتمندی را برای متوقف کردن تهاجم اموی جمع کرد و در اکتبر در شهر تور در مسیر پیشروی امویها به بقایای نیروهای اودو پیوست. رسیدن به تور در ۴ اکتبر، عبدالرحمن و ارتشش - که پیشتر به شدت بار غنایم گرفته بودند - با دیدن ارتشی در تشکیلاتی فالنژمانند بر فراز تپهای در جنوب شهر و رود لوآر شگفتزده شدند و با تصمیم جنگ یا رها کردن غنایم به دست آمده در بوردو و عقبنشینی مواجه شدند.
تور جایزه ارزشمندی بود و به نظر میرسد شارل بر جذابیت آن به عنوان هدف و اعتماد به نفس عبدالرحمن پس از پیروزی قطعیاش در گارون تکیه کرده بود تا فرمانده عرب را به حمله وادارد. اگر ارتش اموی تصمیم به عقبنشینی میگرفت، ارتش شارل از پیادهنظام سنگیناسلحه برای تعقیب مناسب نبود و اگر برای این کار تشکیلاتش را میشکست، خطر نابودی داشت، بنابراین تصمیم به نبرد در دستان مسلمانان بود.
با بیش از ۲۵ هزار سرباز و سوارهنظام سنگیناسلحه با کیفیتی که در پادشاهیهای مسیحی اروپا بینظیر بود، تقویت شده توسط سواران تازهنفس بربر از افریقیه، عبدالرحمن برتریهای مهمی بر دشمنان کمتعدادش با حدود ۱۷ تا ۲۰ هزار نفر داشت. با این حال، حمله سوارهنظام، هرچند در شرایط مناسب میتوانست ویرانگر باشد، بسیار به وحشتی که میتوانست ایجاد کند متکی بود - اگر فرانکها در برابر حمله ایستادگی میکردند به جای آنکه بگریزند، تشکیلات فشرده و جنگ در سربالایی قویترین سلاح فرماندار را نسبتاً بیاثر میکرد.
به جای عجله برای تصمیمگیری، ارتش اموی اردو زد و به مدت شش روز در حالت تقابل منتظر ماند - اگرچه با نزدیک شدن زمستان و سرمای شدید، فرانکها آمادگی دفاعی خود را بر فراز تپه رها نکردند و لباسهای گرمتری که از آستورازیای شمالی با خود آورده بودند به آنان کمک کرد، در حالی که مهاجمان در اردوگاهشان میلرزیدند.
سرانجام، در ۱۰ اکتبر، عبدالرحمن تصمیم به حمله گرفت، نگران از اینکه دستور رها کردن گنجینه ممکن است باعث مخالفت در صفوف شود و به سربازان باتجربهاش اعتماد کرد تا پیروزی دیگری برایش به ارمغان آورند. بدنه اصلی ارتش فرانک، پیادهنظام سنگیناسلحه حرفهای شارل، بر فراز تپه محکم ایستادند، در حالی که مهاجمانی از میان سربازان تازهنفس و محلی برای آزار پشت جبهه اموی اعزام شدند و از مسیرهای جنگلهای نزدیک برای مانور دادن به دور ارتش دشمن علیرغم تعداد و تحرک بیشترش استفاده کردند.
عبدالرحمن، از سوی خود، به عنوان ژنرالی توانا به یاد میآید. اما چه از روی اعتماد به نفس بیش از حد یا تمایل به پایان دادن سریع نبرد قبل از اینکه ارتشش شب یخبندان دیگری در اکتبر را تحمل کند، او در ابتدای نبرد دست به کار شد و با بهترین سوارهنظام سنگیناسلحهاش در یک سری حملات در شروع نبرد شرکت کرد که نتوانست فرانکهای هنوز تازهنفس و مشتاق را جابجا کند. اگر او با ارتش تازهنفسها و سربازان وظیفه مانند بیشتر ارتشهای اروپای غربی روبرو بود، این حملات سوارهنظام سنگین ممکن بود باعث وحشت و گریزی شود که عبدالرحمن امیدوار بود، اما در عوض تلفات در میان بهترینهای ارتش اموی شروع به افزایش کرد، در حالی که جنگلها و رودخانه نزدیک مانع از محاصره ارتش عمدتاً ساکن فرانک با تعداد بیشترشان شد.
علیرغم مشکلات اولیه برای امویان، نبرد قطعاً یکطرفه نبود و با پیشروی روز ۱۰ اکتبر، نتیجه در تعادل بود، با افزایش تلفات در دو طرف تا زمانی که ارتشها در شب جدا شدند. پایان نبرد در روایتها کمی متفاوت است، اگرچه بیشتر حقایق اساسی یکسان باقی میماند. گزارش رسمی فرانک که توسط سلسله کارولنژی حمایت میشد، به سادگی توصیف میکند که فرانکها دشمنانشان را قتلعام کردند و آنان را از میدان راندند - در مقابل، وقایعنامه موزاراب ادعا میکند امویان به سادگی در شب رفتند و فرانکها در تنش منتظر حمله دیگری در صبح بودند قبل از آنکه چادرهای خالی دشمن را کشف کنند.
کاملترین گزارش، و آنکه به بیشتر روایتهای بعدی راه یافته، وقایعنامه ناشناس عربی است که داستانی تا حدی متفاوت از هر دو نقل میکند. در صبح ۱۱ اکتبر، اعراب به حمله به تشکیلات فرانک بازگشتند، مقاومت کردند و - اگر نقل کمی دراماتیک را باور کنیم - از مرکز تشکیلات عبور کردند و به سوی شارل پیشروی کردند و نزدیک شدند فرانکها را کاملاً بشکنند. اما نیروی کوچکی از فرانکها - احتمالاً سربازان تازهنفس یا بازماندگان از ارتش اودو که آموزش ندیده بودند مانند سربازان حرفهای شارل در تشکیلات بمانند - از مسیرهای جنگل برای حمله به اردوگاه عرب استفاده کردند. هرچند نیرو کوچک بود، سردرگمی و مه جنگ تأثیر آن را بر نبرد بزرگ کرد، سواران حملهکننده حمله را قطع کردند و به اردوگاه بازگشتند - نگران از دزدیده شدن گنجینهشان، یا اینکه نیروی بزرگتری ممکن است در جنگل پنهان شده باشد تا آنان را محاصره کند.
عبدالرحمن در خط مقدم ماند و سعی کرد عقبنشینی لحظهای را متوقف کند، اما فرانکها سریعتر از فرصت استفاده کردند و با پیشروی، فرماندار و اطرافیانش را با تگرگی از نیزهها کشتند. اگر هنوز امیدی برای بازگرداندن نظم به ارتش آشفته باقی مانده بود، مرگ عبدالرحمن به آن پایان داد و فرانکها به زودی سردرگمی را به فرار کامل تبدیل کردند.
نبرد تور امروز یکی از پربحثترین و به یاد ماندنیترین نبردهای اوایل قرون وسطی است، که توسط برخی به عنوان پایان تهدید خلافت برای اروپای غربی شناخته میشود. تأثیر آن بر تاریخ تا حدی مورد بحث است، به ویژه در مقایسه با نبرد قبلی در تولوز. درست است که تور در گزارشهای مسیحی بسیار برجستهتر از گزارشهای عربی است - در حالی که شکست ویرانگر و مهارت شارل قطعاً توسط مورخان عرب ثبت شد، توجهی بیش از تولوز دریافت نکرد، حتی در تاریخ نسبتاً کامل طبری غایب است. برخی پیشنهاد کردهاند که جایگاه برجسته شارل و نوادگان کارولنژیاش در تاریخ اروپا باعث شده اهمیت پیروزی آنان در تور در مقایسه با پیروزی دوک گمنامتر اودو اغراق شود، و اگرچه هیچ تهاجم دیگری در چنین مقیاسی هرگز رخ نداد، اعراب در سالهای بعد به حملات خود ادامه دادند و شورشهای بربرها و تکهتکه شدن قریبالوقوع خلافت احتمالاً به همان اندازه یا بیشتر از شکست در تور در پایان گسترش نقش داشتند.
با این حال، فارغ از اینکه آیا نبرد تور میتواند به طور کامل به پایان تهدید خلافت در غرب نسبت داده شود، اعتباری که برای شارل در چشم پاپ و فرانکها به ارمغان آورد، و به طور عملیتر، انقیاد اجباری آخرین رقیب فرانکش اودو، آن را به لحظهای مهم در اتحاد قلمرو فرانک تبدیل کرد، راه را برای امپراتوری فرانک نوهاش شارلمانی برای احیای روح روم در غرب هموار کرد و به عنوان لحظهای تأسیسی از شکوه برای سلسله کارولنژی خدمت کرد.
از طریق این پیروزی بود که شارل به عنوان شارل مارتل یا مارتلوس - "چکش" - برای هموطنانش و تاریخ شناخته شد.