در خاورمیانه قرن هشتم، سلسله جدیدی کنترل یکی از بزرگترین امپراتوریهای جهان - خلافت اسلامی - را به دست گرفت. اگرچه امروز در غرب کمتر به یاد آورده میشود، عباسیان به مدت پنج قرن حکومت کردند. آنها بر دورهای از تسلط نظامی اسلامی، شهرسازی، دانش درخشان و نوآوریهای تکنولوژیک نظارت داشتند. این دوره به عنوان «عصر طلایی» اسلام به یادگار مانده است. این داستان خلافت عباسی است. سال 632 میلادی. در شهر مدینه در عربستان، پیامبر اسلام محمد درگذشته است. پیروان او که به دین جدید اسلام معتقدند، در سراسر شبهجزیره عربستان گسترش یافته و آن را تحت حکومت ابوبکر، اولین «خلیفه»، نماینده خدا بر روی زمین متحد میکنند. سپس آنها به صحنه جهانی میپیوندند و با دو ابرقدرت خاورمیانه - امپراتوری روم شرقی و ساسانیان - روبرو میشوند. هر دو پس از دههها جنگ آسیبپذیر هستند و مسلمانان یک کارزار خیرهکننده را به راه میاندازند و پشت سر هم پیروزیها را کسب میکنند. تا سال 651، آنها دو سوم امپراتوری روم شرقی و تقریباً تمام قلمرو ساسانیان را تصرف کردهاند.
اما در سال 656، سومین خلیفه، عثمان، ترور میشود و اولین جنگ داخلی مسلمانان یا فتنه را شعلهور میکند. علی - پسرعمو و داماد پیامبر اسلام محمد - از حمایت مردم برخوردار است. اما او با والی سوریه - خویشاوند عثمان، معاویه - مخالفت میکند. پنج سال خونریزی به ترور علی در کوفه ختم میشود. معاویه پیروزمندانه ظاهر میشود و خلافت جدید اموی را تأسیس میکند. فتوحات بیشتر به ایجاد یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ کمک میکند. اما این امپراتوری با جنگهای داخلی بیشتری مواجه میشود. یک چالش از سوی حسین، پسر علی، نوه پیامبر اسلام محمد میآید. او با جانشینی پسر معاویه، یزید، مخالفت میکند. اما در سال 680 او و پیروانش در نبرد کربلا شکست خورده و کشته میشوند. طرفداران علی و فرزندانش بعدها به شیعیان تبدیل میشوند. آنها هنوز هر سال در روز عاشورا مرگ حسین را گرامی میدارند.
خلافت گسترده اموی به گسترش خود ادامه میدهد. اما دارای تقسیمبندیهای داخلی جدی است. بیشتر آنچه ما در مورد خلافت اموی میدانیم از منابع بعدی است که اغلب خصمانه هستند. اما به نظر میرسد که نخبگان کوچک عرب و مسلمان که بر این امپراتوری بزرگ تسلط داشتند، روز به روز در میان بسیاری از رعایای خود - از جمله برخی از کسانی که بعدها «ذمی» نامیده شدند - محبوبیت کمتری داشتند. اینها غیرمسلمانان بودند، از جمله مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان، که به عنوان یک طبقه فرودست رفتار میشد و مجبور به پرداخت مالیات اضافی بودند. حتی کسانی که به اسلام گرویدند - معروف به «موالی» - اغلب به عنوان رعایای درجه دوم رفتار میشدند. دههها نارضایتی در آستانه فوران بود. نماد اقتدار امویان پرچم سفید آنها بود. اما در سال 747، نماد جدیدی برای به چالش کشیدن حکومت آنها ظهور میکند - پرچمهای سیاه عباسیان.
عباسیان یک خانواده عرب هستند که از عموی پیامبر اسلام محمد، العباس، که نام خود را از او گرفتهاند، نسب میبرند. آنها و طرفدارانشان معتقدند که این پیوند خونی با پیامبر به آنها ادعای مشروع بر عنوان خلیفه میدهد. بسیار بیشتر از امویان که عباسیان بعدها آنها را فاسد و منفور توصیف میکنند. عباسیان وعده بازگشت به «اسلام واقعی»، آموزشهای صحیح و رهبری اخلاقی را میدهند و مبلغان و عوامل خود را در سراسر خلافت میفرستند تا پیام خود را گسترش دهند. در سال 747، با خلافت دوباره درگیر شورش و جنگ داخلی، عباسیان فرصت را غنیمت میشمارند. در خراسان شرقی، ژنرالی به نام ابومسلم - احتمالاً یک ایرانی تازه مسلمان شده - شورشی را آغاز میکند و پرچم سیاه هاشمیان را به عنوان نماد خود برمیگیرد. هاشمیان - نوادگان هاشم - خانواده گسترده پیامبر هستند که عباسیان در میان آنها برجسته هستند.
این منطقه مرزی - که امروز شامل شمال شرقی ایران و بخشهایی از ترکمنستان و افغانستان میشود - به ویژه برای شورش آماده است. در اینجا عربها و غیرعربهای تازه مسلمان شده در کنار هم زندگی میکنند. آنها با هم ازدواج میکنند و در کنار هم برای دفاع از مرز میجنگند. برای بسیاری، امویان حاکمان دور و غیرمحبوبی هستند. علاوه بر این، مخالفتها برای دههها توسط عوامل و مبلغان هاشمی تحریک شدهاست که به دنبال سرنگونی امویان و جایگزینی آنها با یکی از خودشان هستند. آنها بذرهای انقلاب را کاشتهاند. بنابراین هنگامی که ابومسلم شورش خود را آغاز میکند، به سرعت پیروانی را جذب میکند - عربها، ایرانیان و آسیاییهای مرکزی، که بسیاری از آنها جنگجویان باتجربهای هستند. و او ثابت میکند که فرماندهی درخشان است، با کسب یک سری پیروزیها بر نیروهای اموی و اشغال کوفه، پایتخت عراق، در سال 749.
عباسیان اکنون رهبری این انقلاب را بر عهده میگیرند - و سال بعد، نیروهای آنها با ارتش خلیفه اموی، مروان دوم، در رود زاب روبرو میشوند. بیشتر آنچه ما در مورد نبرد بعدی میدانیم از منابع عباسی است. به نظر میرسد خلیفه مروان فرماندهی شجاع اما بیپروا بودهاست - با یک حمله سواره نظام رو در رو به خطوط عباسی. مورخان عباسی نقل میکنند که چگونه نیروهای آنها، با الهام از پیروزیهای اخیر، مقاومت میکنند. دیوارههای نیزهای آنها سواره نظام را دفع میکند؛ حمله به فاجعه ختم میشود. روحیه امویان شکسته میشود و ارتش آنها متفرق میشود. مروان خود از نبرد فرار میکند، اما در مصر تعقیب و کشته میشود. سایر امویان نیز مورد تعقیب قرار گرفته و نابود میشوند. حتی قبرها نیز مورد بیحرمتی قرار میگیرند. یک عضو بازمانده از سلسله، عبدالرحمن، به اسپانیا فرار میکند. تنها چند سال بعد، او امارت قرطبه را تأسیس میکند، یک سلسله اموی دوم، که برای قرنها در ایبریا شکوفا خواهد شد.
در همین حال، ابوالعباس سفاح اولین خلیفه عباسی میشود - اگرچه عباسیان بیش از یک دهه طول میکشد تا کنترل خود را بر قدرت تحکیم کنند. سفاح اقامتگاه خلیفه را از حران به کوفه منتقل میکند، نزدیکتر به پایگاه قدرت عباسیان در ایران. در سال 751، او ارتشی را برای مهار گسترش غربی سلسله تانگ چین میفرستد. این کارزار با یک پیروزی خونین در نبرد طالس به اوج میرسد - اما همچنین محدوده گسترش شرقی خلافت را مشخص میکند. بسیاری از کسانی که به سرنگونی امویان کمک کردهبودند، به دنبال پایان حکومت موروثی و بازگشت به خلفای منتخب از درون یک گروه نخبه بودند. آنها ناامید خواهند شد. در سال 754، سفاح توسط برادرش منصور جانشین میشود. عباسیان سلسله حاکم جدید خواهند بود و منصور یکی از بزرگترین خلفای آنها ثابت خواهد شد.
اما حکومت او با نشانههای بدی آغاز میشود... با اعدام ژنرال درخشان و محبوب ابومسلم - که اکنون به عنوان رقیبی بالقوه خطرناک در نظر گرفته میشود. منصور با شورش علویان - یک قبیله قدرتمند که از داماد پیامبر، علی، نسب میبرد - روبرو میشود. آنها از قدرت فزاینده سلسلهای عباسیان ناراضی هستند و ادعای خود برای حکومت را مطرح میکنند. منصور آخرین شورش بزرگ علویان را در سال 762 سرکوب میکند - و دورهای از ثبات، رفاه و صلح را آغاز میکند. در همان سال، او دستور ساخت یک پایتخت جدید در کنار رود دجله را میدهد. رسماً، آن را مدینه السلام، «شهر صلح» مینامند. این بزرگترین میراث او خواهد بود - شهری که به یکی از شکوههای جهان قرون وسطی تبدیل خواهد شد... بغداد.
در دوران حکومت نوه منصور، هارون الرشید، خلافت مانند گذشته شکوفا میشود - با بغداد در قلب آن. افسانههای بسیاری در مورد خلیفه هارون الرشید، «هدایتیافته»، گفته میشود. او، پس از همه، یک شخصیت محوری در هزار و یک شب - شاهکار ادبیات عرب - است. تصویری که از الرشید از چنین منابعی به ما میرسد، حاکمی پارسا، خردمند و نیکوکار است که روزی 100 بار نماز میخواند و هر صبح 1000 درهم به امور خیریه میداد. در افسانهها، الرشید به صورت گدا در خیابانهای بغداد پرسه میزد تا ببیند رعایای او چگونه زندگی میکنند؛ او سوارکاری درخشان، حامی هنرها و علاقهمند به شطرنج بود. دربار او مکانی بود که در آن دین و فلسفه میتوانست به طور آزادانه مورد بحث و جدل قرار گیرد... حتی، گاهی اوقات، توسط یک زن.
در خلافت، مانند بقیه جهان قرون وسطی، تعداد کمی از زنان به خودی خود از جایگاه بالایی برخوردار بودند. اما به عنوان مادران، همسران و کنیزان، آنها میتوانستند نفوذ زیادی داشته باشند. الخیزران، که زمانی یک دختر برده یمنی بود، از کنیزی به همسر خلیفه ارتقا یافت و در دوران حکومت همسرش خلیفه المهدی و پسرش خلیفه الرشید قدرت قابل توجهی داشت. او که به هوش و دانش شهرت داشت، در مورد سیاست و استراتژی نظامی بحث میکرد، سفیران خارجی را میپذیرفت و در مسائل عدالت دخالت میکرد. او بخش زیادی از ثروت عظیم خود را صرف کارهای عمومی و خیریه میکرد. بسیاری او را به عنوان یک حاکم مشترک - یا حتی، «خلیفه واقعی» - توصیف میکردند.
موفقیت حکومت الرشید توسط دولت و اداره کارآمد پشتیبانی میشد. بخش زیادی از آن بر اساس الگوی پیشینیانشان، ساسانیان، مدل شده بود و آنها به طور گسترده از بوروکراتهای ایرانی و آسیای مرکزی استفاده میکردند. خانواده برمکیان به ویژه قابل توجه بود. برمکیان از کاهنان عالیرتبه معبد بودایی نوبهار در نزدیکی بلخ، در افغانستان امروزی، نسب میبردند. به عنوان متحدان اولیه عباسی، آنها نقش مهمی در دولت ایفا کردند و به پرورش عصر سیاست اسلامی، آمیخته با عناصر فرهنگ ایرانی ساسانی، کمک کردند. آنها به خوبی به مدت سه نسل به عباسیان خدمت کردند. اما بازیهای قدرت در دربار میتوانست خطرناک و غیرقابل پیشبینی باشد.
در سال 803، الرشید تصمیم گرفت که برمکیان کمی بیش از حد بزرگ شدهاند. خانواده به طور ناگهانی و چشمگیری از لطف سقوط کرد و بسیاری از اعضای آن زندانی یا اعدام شدند. سقوط آنها کنترل برمکیان بر منصب «وزیر» - مقامی که اخیراً در دربار به عنوان مشاور ارشد و وزیر اعظم خلیفه ظهور کرده بود - را پایان داد. این نقشی با اهمیت بسیار بود: برخی از وزیران بعدها چنان قدرتی به دست آوردند که خود خلیفه را تحت الشعاع قرار دادند.
شهرت دربار الرشید به دور و گسترده پیچید. شارلمانی، پادشاه فرانکها، امپراتور مقدس روم و قدرتمندترین حاکم اروپا، چندین سفارت به بغداد فرستاد. در مقابل، الرشید به او هدایای درخشانی از جمله عطر، صفحههای شطرنج عاجی، یک ساعت آبی شگفتانگیز... و حتی یک فیل به نام ابوالعباس فرستاد که چندین سال در دربار شارلمانی در آخن زندگی کرد. زندگی فرهنگی در خلافت، و به ویژه در بغداد، به طرز قابل توجهی جهانوطنی بود. حتی دربار عباسی تعطیلات ایرانی مانند نوروز - سال نو ایرانی - را جشن میگرفت.
چنین روشنفکری به خلافت کمک کرد تا به عنوان مرکز فرهنگ، علم، هنر و پزشکی شکوفا شود. مرکز یادگیری، کتابخانه معروف شهر، بیت الحکمه - خانه حکمت - بود، اگرچه امروز اطلاعات کمی در مورد عملکرد آن شناخته شده است. در اینجا و در سراسر خلافت، دانشمندان آثار کلاسیک را از یونانی، فارسی میانه و سانسکریت به عربی ترجمه میکردند. تلاشهای آنها بقای آثار بیشماری را که در غیر این صورت از بین رفته بودند، از جمله آثار شخصیتهای بزرگی مانند ارسطو و جالینوس، تضمین کرد. آنها همچنین بسیاری از اکتشافات اصلی خود را انجام دادند - دانشی که بعدها در غرب قرون وسطی بسیار مورد توجه قرار گرفت.
دانشمندان بغداد در بسیاری از زمینهها پیشرو جهان بودند. الکندی، معروف به «فیلسوف عرب»، یک دانشمند چندوجهی بود که در مورد منطق، روانشناسی، نجوم، طالعبینی و بسیاری موضوعات دیگر مینوشت. سهم الخوارزمی در ریاضیات باعث شد که او را «پدر جبر» بنامند. نسخه لاتین شده نام او - الگوریسموس، منشأ کلمه «الگوریتم» ما است. دانشمند مسیحی حنین بن اسحاق به دلیل نقشش در ترجمه متون باستانی به عربی، لقب «شیخ مترجمان» را گرفت.
فرهنگ مادی نیز تحت حکومت عباسیان شکوفا شد، با معرفی سفالهای لعابدار در قرن نهم که امکانهای هنری جدیدی را فراهم کرد. بسیاری از قطعات رنگارنگ، تزئین شده با حیوانات و خط کوفی، از این دوره در سراسر خلافت سابق کشف شدهاست. خلافت عباسی همچنین از موقعیت خود در جاده ابریشم - نام شبکه باستانی راههای تجاری که اروپا و آسیا را به هم متصل میکرد - بهره برد. کالاهای ارزشمندی مانند ابریشم، ادویهجات، عاج، سنگهای قیمتی و حتی اسبهای اصیل از این مسیر حمل میشد. برای تشویق این تجارت، عباسیان جادههای جدیدی ساختند، همچنین مهمانسراها، زائرسراها و چاههایی برای راحتی مسافران ایجاد کردند.
ایدهها و فناوریهای جدید نیز در امتداد جاده ابریشم جریان یافت. تکنیکهای کاغذسازی چینی اولین بار در دوران امویان به جهان اسلام رسید. اما در دوران عباسیان بود که تولید کاغذ واقعاً رونق گرفت. کاغذ که بسیار ارزانتر از پوست یا پاپیروس بود، با عرضه فراوان، شیوه اداره و کتابسازی را متحول کرد و به اسلام قرون وسطی کمک کرد تا به یکی از کتابخوانترین فرهنگهای تاریخ جهان تبدیل شود.
در قرن هفتم، اولین فتوحات اعراب مرز امپراتوری روم شرقی را به کوههای توروس پس رانده بود. از آن زمان، خلافت و امپراتوری در حالت جنگ تقریباً دائمی بودند، با یورشهای مکرر از هر دو طرف در مرز سوریه. دو بار، اعراب حتی خود قسطنطنیه را محاصره کردند اما نتوانستند این شهر بزرگ را تصرف کنند. در سال 782، خود الرشید نیروی عباسی را تا سواحل بسفر رهبری کرد. تا سال 804، امپراتوری روم شرقی سالانه به خلافت خراج میپرداخت.
هنگامی که امپراتور نیکوفوروس پرداختها را متوقف کرد، یک ارتش عباسی از کوههای توروس عبور کرد و ارتش او را در کراسوس غافلگیر کرد. رومیان شکست سنگینی متحمل شدند. خود امپراتور به سختی جان سالم به در برد. چرخه یورش و مقابله به یورش سالها ادامه یافت، با این که الرشید حتی پایتخت عباسی را به رقه منتقل کرد تا به مرز نزدیکتر باشد. اما این وسواس در مورد رقیب غربیاش، ممکن است خلیفه را نسبت به مشکل در شرق کور کرده باشد. در سال 809، خبر شورش در خراسان رسید. الرشید در حالی که برای مقابله با این شورش به شرق سفر میکرد، بیمار شد و درگذشت.
حکومت 22 ساله او به عنوان عصر طلایی خلافت عباسی - دورهای از رفاه، ثبات، دستاوردهای فکری و فرهنگی - دیده میشد. اما تلاشهای خود الرشید برای تضمین جانشینی صلحآمیز قرار بود به شکستی فاجعهبار منجر شود... و خلافت را دوباره به جنگ داخلی بکشاند.