طرفداری | «تقدیم به دوست عزیز از دسترفتهام فرهاد علیاری، که بازی در برابر دیو شکستناپذیر را بدجوری باخت.»
آزی آزبورن، خوانندهی مشهور گروه بلک سبت که تمامی اعضای آن بیرمنگامی هستند، آخرین کنسرت خود را با این گروه بر روی یک تخت سلطنتی روی صحنه در ورزشگاه ویلا پارک، تیم استون ویلا، کمتر از یک ماه پیش اجرا کرد.
این ستارهی موسیقی راک این ماه فرصت یافت تا روی صحنه و در کنار اعضای اصلی گروه بلک سبت، تونی آیومی، گییزر باتلر و بیل وارد، برای اولینبار از سال ۲۰۰۵ خداحافظی احساسی و درخوری با طرفدارانش داشته باشد. گروههایی چون متالیکا، پانترا، انتراکس و خیلیهای دیگر برای ادای احترام به اُزی و سبت نیز بدون هیچ چشمداشتی حضور داشتند.
آزبورن مثل همیشه در عین بیماری و عدم داشتن شر و شور روی صحنه، صادقانه اظهار کرد:
از همهی شما صمیمانه تشکر میکنم. شما همیشه همهچیزتان را به ما دادید و حمایتی بینظیر داشتید. بدون عشق، انرژی و وفاداری شما، ما هیچوقت به اینجا و همهی آنچه در زندگی بهدست آوردیم؛ مال و مکنت و راحتی نمیرسیدیم. همهی این سالها کنار ما بودید، از شما سپاسگزارم. دوستتان دارم و هیچوقت این لحظات را فراموش نمیکنم. همیشه در قلبم میمانید.

سه هفته بعد از این خداحافظی شورانگیز، آزبورن درگذشت. خیلیها حیران بودند او با گذشتهای پر از ماجراجویی تا اینجا هم هنوز این اطراف بود.
در بیانیهای پس از درگذشت او، باشگاه استون ویلا به آزبورن ادای احترام کرد و به «ارتباط خاص» او با این باشگاه اشاره کرد. این ارتباط با استون ویلا در طول فصل گذشته بارها به نمایش گذاشته شد.
تصویر آزبورن در ابتدای بازی لیگ قهرمانان اروپا مقابل تیم سلتیک در ورزشگاه ویلا پارک در ژانویه، بهصورت یک تیفو عظیم در جایگاه «هالت اِند» به نمایش درآمد. در این تیفو، آزبورن با پیراهن تیم استون ویلا به تصویر کشیده شده بود و پیش از شروع بسیاری از بازیها، مقابل دیدگان هواداران به نمایش درآمد.
باشگاه استون ویلا در آن زمان اعلام کرد:
آزی، پرنس تاریکی، نماد ریشههای استونی ماست و پلی میان دنیای موسیقی راک متال و فوتبال. تصویر آزبورن، ریشهها، اشتیاق و تلاش بیوقفهی ما برای افتخار را جشن گرفته بود و این لحظه برای همیشه در قلب هواداران ویلا خواهد ماند.
چنانچه آخرین برنامهی او پیش از مرگ، در همین استادیوم.
باشگاه استون ویلا پس از آن مسابقه، تیشرتهای محدود و ویژهای با تصویر آزبورن تولید کرد.
در اکتبر گذشته هم، استون ویلا همکاری ویژهای با گروه بلک سبت آغاز کرد که شامل یک کفش فوتبال پردیتور آدیداس (Predator) با نسخهی محدود و یک پیراهن مخصوص استون ویلا که برای ادای احترام به آزبورن و سبت طراحی شده بود.
طرح دستساز روی این کفش، الهامگرفته از آلبومها و اجراهای نمادین بلک سبت بود و ترکیب رنگهای آن بهخوبی سبک خاص و امضای گروه را منعکس میکرد.
در همان زمان، آزبورن گفته بود:
رنگهای مورد علاقهی من در دنیا همیشه بنفش و مشکی بودهاند. این ترکیب، بیش از ۵۰ سال رنگ گروه بلک سبت بوده. تونی، گییزر، بیل و من این را افتخاری بزرگ میدانیم. زندهباد ویلا!
روی پیراهن ویژه، نام «Black Sabbath» در پشت لباس چاپ شده بود و این طراحی در مسابقهی استون ویلا مقابل کریستال پالاس در لیگ کاپ فصل گذشته پردهبرداری شد!
نام Black Sabbat روی پیراهن استون ویلا
در این صفحات، متأسفانه نمیتوانم دربارهی موسیقی رودهدرازی کنم، مطمئناً طرفداران این ژانر دنیای موسیقی در عمرشان نام سایت طرفداری را هم نشنیدهاند.
اما برای خالی نبودن عریضه و بهعنوان هواداری که تمامی کارهایش را گوش کردهام، بارها او را دیدهام و بههمراه برادر جوانم روزگاری خانه و خانواده و در و همسایه را ذلّه کرده بودیم، باید گوشزد کنم؛ کمتر هنرمندی در دنیای معاصر را میتوان یافت که همچون آزی آزبورن، یک ژانر کامل را با ویژگیهای منحصربهفردش شکل داده باشد. بدون آزی، دنیای هوی متال هرگز چنین نمیشد و گروههای افسانهای همچون متالیکا، اسلیپنات، پانترآ و بسیاری دیگر یا هرگز شکل نمیگرفتند یا اینگونه نبودند.
از آثار اولیهاش با بلک سبت که سنگبنای هوی متال را گذاشت، تا دوران درخشانش بیرون از بلک سبت در دههی هشتاد، بههمراه گیتاریستی خوشقریحه، استثنایی و جوان بهنام رندی رُدز که متأسفانه جوانمرگ شد، الگوی کنسرتهای عظیم متال را بنیان نهاد، تأثیر آزی آزبورن بر این ژانر بیهمتا و غیرقابل قیاس بوده و خواهد بود.
به همین دلایل و دلایل بیشمار دیگر، جامعهی هوی متال همیشه مهر و احترامی عمیق برای آزی قائل بود. سیل عشق و قدردانی که پس از درگذشت او از سوی طرفداران و دیگر موسیقیدانان سراسر جهان روانهی رسانههای متعدد شد، نشان داد این فقدان، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین لحظات تاریخ هوی متال و دنیای راک است.
آزی آزبورن با پیراهن استون ویلا
در میان تمام آلبومهایی که با بلک سبت و در دوران انفرادیاش خلق کرد، هیچ هنرمندی در قلمرو هارد راک و هوی متال، چنین مجموعهی منسجم، در نوع خود شاهکار و الهامبخش ارائه نداده است.
درگذشت آزی پایان یک دوران است، اما این پایان، بسیار باشکوهتر از چیزی بود که هر ستارهی راک یا اسطورهی موسیقی میتوانست آرزویش را داشته باشد. آزبورن تنها چند هفته پس از اجرای خود در کنسرت «بازگشت به آغاز»، آخرین اجرای او با گروه بلک سبت، از دنیا رفت؛ کنسرتی که در دورهای کوتاه، یکی از پرفروشترین کنسرتهای خیریهی تاریخ شناخته میشود. دستیابی به چنین موفقیتی در واپسین لحظات زندگی، حقیقتاً شاعرانه و نشانهای واقعی از اشتیاق عمیق آزبورن به اجرا و ارتباط با هواداران از طریق موسیقی متال بود. با توجه به مشکلات جدی سلامتی که آزبورن پیش از خداحافظی نهایی خود با آنها دستوپنجه نرم میکرد، بهویژه مبارزهاش با بیماری پارکینسون، این واقعیت که آنقدر قدرت داشت برای آخرین بار در برابر هواداران و تمام جهان برنامه اجرا کند، واقعاً شگفتانگیز و ستودنی است.
بسیاری از گروههایی که در کنسرت «بازگشت به آغاز» اجرا کردند، تاریخچه و پیوند عمیقی با خوانندهی فقید داشتند. برای مثال، گروه متالیکا در سال ۱۹۸۶ در اولین تور آرنا خود، بهعنوان گروه پشتیبان مستقیم آزی آزبورن در تور "نهایت گناه The Ultimate Sin" حضور پیدا کرد.
این تور تأثیری عظیم بر متالیکا گذاشت و آنها را به هزاران طرفدار معرفی کرد که بهزودی شاهکار سال ۱۹۸۶ آنها، "Master of Puppets" را میشنیدند.
و باور کنید این تنها متالیکا نبود؛ آزبورن در سالهای اولیهی فعالیت، بسیاری از گروهها مانند Mötley Crüe، Slipknot، Lamb of God، System of a Down و بسیاری از ستارههای بزرگ دیگر متال را تحت حمایت خود قرار داد و فرصتهای طلایی حضور در تورهای بزرگ را در اختیارشان گذاشت. او و همسر/مدیر برنامههایش، شارون آزبورن، در مسیر موفقیت این گروهها نقش راهنما و مربی را در دورهی فعالیتشان ایفا کردند.

علاوه بر این، Ozzfest، فستیوال افسانهای موسیقی متال که به همت خانوادهی آزبورن راهاندازی و برگزار میشد، باعث شد موسیقی متال به شکلی پررنگ وارد دههی ۲۰۰۰ شود و دهها گروه که امروز از نامهای شناختهشدهی این سبک هستند، برای اولینبار از طریق این فستیوال به مخاطبان معرفی شدند.
شیوهای که آزی آزبورن با آن بهطور مستقیم زمینهساز آغازِ حرفهایِ بسیاری از گروههای متال شد، بیسابقه بود؛ و این بخش از ویژگی او تا پایان عمر دستنخورده باقی ماند و از اینرو همیشه مورد احترام و تحسین همگان بود.
شخصیت آزبورن هم به اندازهی موسیقیاش بزرگ و پر سر و صدا و طنینانداز بود. رفتار عجیب و گاه آشوبگرانهی آزبورن از همان ابتدای دوران حرفهایاش با طنز گزندهای که داشت، او را به چهرهای خاص و جنجالی در فرهنگ عامه تبدیل کرد.
چه زمانی که سر خفاش را گاز گرفت و چه زمانی که از آلامو در تگزاس، در قلعهی آلامو اخراج شد (ماجرا به حادثهی بدنام آزی آزبورن در سال ۱۹۸۲ برمیگردد، زمانی که بهخاطر رفتاری ناشایست از ورود به این محل ممنوع شد، متعجب نشدیم، همه با گفتن «آزی است دیگر» بهراحتی با آن کنار آمدند.)
این رفتارهای غیرمنتظره باعث شد او به نماد تمامعیار موسیقی هوی متال، بهویژه در نگاه هواداران بیشمارش، کامیونیتی موزیک راک و فرهنگ عمومی، تبدیل شود.
آخرین حضور سبت و آزبورن، چند هفتهای پیش از مرگ او بود
بعدها، زمانی که او و خانوادهاش با برنامهی تلویزیونی «آزبورنها» وارد دنیای «ریالیتی شو» شدند، بینندگان موفق شدند گوشههایی از زندگی آزی آزبورن را از نزدیک ببینند. آنچه در میان تمام طنز و هرجومرج این برنامه آشکار شد، فردی بود که بیریا و صادقانه، خودِ خودش بود و خانوادهاش او را به همین خاطر دوست داشتند.
گرچه رفتار گاهی زننده و شخصیت هرجومرجطلب او، طرز کلام، و لغات رکیکی که از دهانش نمیافتاد، همیشه برای همه پسندیده نبود، اما آزبورن در عین آسیبپذیری، همیشه خودش ماند؛ چه روی صحنه و چه در جلوی دوربین.
همین ویژگی به میلیونها نفر این امید را داد که میتوان خودِ واقعیمان باشیم و مشکلی از این حیث وجود ندارد.
برای همین و هزاران دلیل دیگر، اُزی آزبورن برای همیشه بهعنوان پدرخواندهی هوی متال در ذهنها خواهد ماند، و فراتر از آن، شاهزادهی تاریکی که لقب اوزبورن (Prince of Darkness) بود، به شکلی متناقض، با آثار، اشعارش و شخصیت غیرمتعارفی که همیشه خودش ماند، برای بسیاری، نوری درخشان و امیدبخش بود.
دیگر چه کسی ما را با اشعاری چون:
I'm sick and tired of bein' sick and tired
از خستگی و بیزاری، خسته و بیزارم، همراهی خواهد کرد!
شاید در پایان، بهترین ستایش از آزبورن، اشاره به یکی از اشعار ترانهی «فقط تو را میخواهم» باشد که باز هم رو بازی میکند.
در این آهنگ، آزبورن از نگاه انسانی میگوید که با همهی ناکامیها و شکنندگیهای دنیا روبهرو شده است. او به شکلی فلسفی و شاعرانه میگوید هیچ در بستهای نیست که باز نشود، هیچ آرزویی محال وجود ندارد، گناه غیرقابلبخشش وجود ندارد، نغمهای بیصدا و خاموش نخواهد ماند و هیچ مشکلی همیشگی نیست.
او با بیان تضادها و تأکید بر ناپایداری و فانی بودن همهچیز، به نوعی بیاهمیت بودن مشکلات و «جدی گرفتن دنیا» را یادآوری میکند. همهچیز گذراست، هیچچیز ماندگار و مطلق نیست؛ اما در میان این جهان ناپایدار، یک چیز برای او اصالت و اولویت دارد: عشقش!
There are no unlockable doors
There are no unwinnable wars
There are no unrightable wrongs
Or unsingable songs
There are no unbeatable odds
There are no believable gods
There are no unnameable names
Shall I say it again, yeah
There are no impossible dreams
There are no invisible seams
Each night when the day is through
I don't ask much
I just want you
There are no uncriminal crimes
There are no unrhymable rhymes
There are no identical twins or
forgivable sins
There are no incurable ills
There are no unkillable thrills
One thing and you know it's true,
I don't ask much
I just want you
فقط تو را میخواهم…
طلایهدار یک سبک؛ 2025-1948
