تقدیم به سپهر، کوروش، کیانوش، سهیل، نیما و هر طرفدار عاشق مونشن گلادباخ...
سال قبل در ویژه برنامه فوتبال 360 به مناسبت یورو 2024، سیامک انصاری به عنوان مهمان برنامه، با بردن نام تیم مورد علاقه خود در دوران کودکی عادل فردوسیپور را بهت زده کرد. عادل که شیفته متفاوت نشان دادن خود با دیگران، نمایش عشق به فوتبال در حدی که او را دیوانه خطاب کنند و بردن نامهای فراموش شده در مقابل دوربین است، این بار بدجور جا خورد.
سیامک انصاری با ریش و موی جو گندمی به تیمی اشاره کرد که در سالهای کودکی و نوجوانی خود بارها و بارها اسم آن را شنیده بود. از رقابت آنها با بزرگان لذت برده و البته از شیرینی پسر قدکوتاه دانمارکی آنان به وجد آمده بود.
بله آقای فردوسی پور. سیامک به خاطر اسم پر طمطراق بوروسیا مونشن گلادباخ طرفدار آنها نشده بود و در ضمن الن سیمونسن، ستاره طلایی آنها، سالها پیش از دوران لادروپ نام دانمارک را در فوتبال اروپا مطرح کرده بود...
گلادباخ دهه 70، رقیب جدی هژمونی غولهای مونیخی در بوندسلیگا بود؛ بایرنی که توانست سه بار پیاپی قهرمان اروپا شود. و در اروپا، گلادباخ، هماورد اینترمیلان، لیورپول، بارسلونا و رئال مادرید به شمار میرفت.
یکی از دو ستون اصلی آلمان قهرمان یورو 72 و جام جهانی 1974، تیمی که نام مربی معمار بزرگ آن هانس وایزوایلر تا سالها بعد بر آکادمی مربیان فوتبال آلمان میدرخشید. تیم گونتر نتزر، یوپ هاینکس، برتی فوگتس، راینر بوهوف و بعدها لوتار متیوس و اشتفان افنبرگ و ....
جمعه قبل، در نوردراین-وستفالن در غرب آلمان و در حضور 150 اسطوره باشگاه و 500 طرفدار خوشبخت، گلادباخ در یک بازی دوستانه به مصاف توئنته انسخده رفت. در پنجاهمین سالگرد رقابت دو تیم در فینال جام یوفا.
پس از بازی نیز از مجسمه 4 و نیم متری برنزی اسب سیاه نماد باشگاه در مقابل استادیوم بوروسیاپارک و در میان نورهای سبز و مشکی و سفید رونمایی شد.
جشنهای یکصد و بیست و پنجمین سالگرد تاسیس باشگاه بوروسیا مونشن گلادباخ و پنجاهمین سالگرد فتح جام یوفا در سال 1975 با عبور اسب سیاه از مسیری سرتاسر رنج، اشک، بی عدالتی و البته افتخار...
روزگار مونشن گلادباخ
سکه، بطری کوکا و گلهای نادیده
گلادباخ برای نخستین بار در فصل 1970/71 به رقابتهای اروپایی رسید. اولین حضور در جام باشگاههای اروپا با اتفاقاتی خاص همراه بود؛ بازی یک هشتم نهایی برابر اورتون هم در گودیسون پارک و هم در بوروسیا پارک مساوی میشود. با منسوخ شدن قانون پرتاب سکه برای تعیین تیم برنده، برای اولین بار در تاریخ مسابقات اروپایی، ضربات پنالتی تعیین کننده تیم صعود کننده به دور بعد است. ولفگانگ کلف دروازهبان گلادباخ، خودی نشان میدهد اما و در نهایت این تیم مرسی سایدی است که در خانه پیروز میشود.
یک سال بعد، سرنوشتی تلختر از "اولین بازنده قمار پنالتیها" رویای گلادباخ را نابود میکند. این بار یک قوطی نوشابه. گلادباخ در بهترین و بزرگترین بازی تاریخ خود، ۷-۱ اینترمیلان را شکست میدهد. اما پرتاب یک قوطی کوکا از جایگاه تماشاگران به سر روبرتو بونسنیا، بازیکن اینتر، بهترین فرصت را در اختیار ایتالیاییها قرار میدهد تا از مهلکه بگریزند. بازی نیمه تمام رها میشود و بازی تکراری 0-0 مساوی. اینتر در بازی برگشت با برد 4-2 راهی دور بعد میشود.
رنجهای مسیر فینال، سرانجام در سال 1973 به پایان میرسد. گلادباخ به فینال جام یوفا میرسد و هانس وایزوایلر رو در روی بیل شنکلی قرار میگیرد. قرمزها بازی رفت را 3-0 میبرند گلادباخ در بازی برگشت مصمم برای بازگشت تلاش میکند و 2-0 پیروز میشود. حسرت زدن گل بعدی، تا ابد بر دل هواداران باقی میماند در فصل 1974/75 و پس از قهرمانی ژرمنها در جام جهانی گلادباخ مصمم به کسب افتخاری در اروپاست. یک دهه پس از بازسازی تیم.
فرایند ساخت تیم مدرن گلادباخ توسط وایزوایلر به یک دهه قبل باز میگشت. در سال 1964، و با تاسیس بوندسلیگا، وایزوایلر از دستیاران سپ هربرگر بزرگ پروژه ساخت گلادباخ را آغاز میکند.
من برد 4-3 را به 1-0 ترجیح میدهم
هانس وایزوایلر هفت سال اصول اولیه فوتبال را به بازیکنان باشگاه فوتبال کلن آموخت و جایگاهی در کلن یافت که امروز نماد قدیمی باشگاه، بز اف سی کلن به نام او، هانس نامیده میشود.
وایزوایلر سپس رئیس دپارتمان آموزش مربیگری در دانشگاه ورزشی کلن شد. او طی 15 سال شبکهای عظیم و سازمان یافته از استعدادیابان در سرتاسر کشور آلمان را پایه گذاری کرد که تا سالهای سال بازیکنان جوان را به تیمهای مطرح آلمانی فرا میخواند. با وجود تمام این فعالیتها، سال 1964 برای او یک سال ویژه به شمار میرفت؛
مرد آکادمی باید به زمین بیاید تا دانش خود را با بردها و باختها در معرض قضاوت دیگران بگذارد. مربیگری گلادباخ، تیمی که هدفش صعود به دسته اول فوتبال آلمان بود.
وایزوایلر در همان سال اول و در لیگ منطقهای تیمی ساخت که در لیگ منطقهای بی رقیب بود. پسران جوانی چون چون گونتر نتزر، هربرت لومن، برند روپ، ورنر وادی و یوپ هاینکس ۱۹ ساله که تا آن زمان کسی اسمشان را در فوتبال آلمان نشنیده بود، در آن فصل ۹۲ گل به ثمر رساندند. با این حال هنوز در آن دوران رسانهها آنقدر گسترش نیافته بودند که موفقیت مردی در لیگ منطقهای غرب آلمان را منعکس کنند و نگاه باشگاههای بزرگ را به سمت ستارگان جوان آن معطوف.
معصومیت پسران جوان وایزوایلز
با صعود به بوندسلیگا و رقابت با بزرگان، وایزوایلر میداند که فقط خط حمله قدرتمند کافی نیست. او برتی فوگتس را به عنوان ستون خط دفاعی تیم خود معرفی میکند. و پس از آن خریدهای خارجی، ترجیحا از دانمارک، سیمونسن و ینسن.
دوران اول موفقیت باشگاه در آغاز دهه 70 و با محوریت گونتر نتزر رقم میخورد. نتزر بازیساز گلادباخ و تیم ملی آلمان است. از عناصر اصلی فوتبال زیبای آلمان قهرمان یورو 1972 که در همان زمان اکیپ آن را "فوتبال مدرن سال 2000" مینامد.
نتزر با قدرت بدنی خود مرکز زمین را اداره میکرد، توپ را میگرفت، جلو میبرد و موقعیت گل میساخت. اگر فرانتس بکنباوئر قیصر ژرمنها در خط دفاع بود، نتزر را باید قیصر خط حمله فوتبال آلمان نامید.
با انتقال نتزر به رئال مادرید، همه چیز در گلادباخ تغییر میکند، وایزوایلر ترکیب ساخته شده حول محور یک سوپراستار را به یک "تیم" بدل میسازد. برتی فوگتس، هربرت ویمر، آلن سیمونسن، هاینکس و بونهوف همگی در این شرایط رشد میکنند. نتزر میگوید:
موفقیتهای فصل ۱۹۷۴/۷۵ نشانهای از آزادی بازیکنان بود، تیم برای سالها روی من استوار بود اما در آن زمان همه چیز تغییر کرد. با حضور من نیز همه بچهها خوب بودند اما در آن فضا قرار بود همه چیز به من ختم شود.
چه با نتزر و چه بدون نتزر، شکوه و عظمت خط حمله گلادباخ، مبتنی بر فلسفه وایزوایلر ("4-3 بهتر از 1-0 است") بدون تغییر ماند. یوپ هاینکس اندوه از دست دادن فینال جام جهانی در مونیخ را با 27 گل و آقای گلی بوندسلیگا جبران کرد. سیمونسن پس از دو سال بازی برای گلادباخ از فصل درخشان خود لذت برد و 18 بار گلزنی کرد. در جام یوفا نیز هاینکس با 11 و سیمونسن با 10 گل برترین گلزنان مسابقات بودند.
مثلث خط حمله گلادباخ با با حضور هنینگ ینسن ، هموطن سیمونسن، تکمیل میشد. خط حملهای که رکورد حیرتاگیز 86 گل در آن فصل بوندسلیگا را بر جای گذاشت و این در حالیست که تعداد گلهای رئال مادرید، لیورپول و یوونتوس قهرمانان دیگر لیگهای بزرگ اروپایی به 70 هم نمیرسد.
بونهوف میگوید:
هاینکس، سیمونسن، ینسن. چه کسی میتوانست جلوی آنها را بگیرید؟ هر کدام از آنها میتوانستند به تنهایی یک خط دفاعی را به هم بریزند و یک توپ مرده را به گلی ارزشمند بدل سازند. تیمهای زیادی در سرتاسر اروپا آرزوی داشتن چنین خط حملهای را داشتند. . آنها به اندازه طلا ارزش داشتند. کافی بود ما در میانه میدان توپ را به آنها برسانیم.
تیم وایزوایلر در کانون توجهات بود
سه قهرمانی بوندسلیگا، یک جام حذفی و یک جام یوفا، دستاورد وایزوایلر برای تیمی است که در بدو او ورود او در لیگ منطقهای بازی میکرد. در سال 1975 و درست وقتی گلادباخ با موفقیت اروپایی در قله قرار میگیرد وایزوایلر تیم را به سوی نوکمپ ترک میکند.
ورود به نوکمپ و جانشینی رینوس میشل مربی محبوب کرویف و نیسکنز، هلندیهای بارسا آنقدرها هم باشکوه نیست. مرد آلمانی درست یک سال بعد از شکستن قلب یوهان کرویف توسط ستارگانی که او تحویل تیم ملی داده، به قلمرو پادشاه هلندی پای میگذارد. کرویف، مرد همه کاره کاتالانها در بدو ورود شمشیر میکشد:
وایزوایلر مربی رویایی من نیست.
و کمی قبل از اولین روز کاری وایزوایلر در نوکمپ، فرانس فوتبال و ال موندو دپورتیوو داستانی را بر اساس نقل قولی را از وایزوایلر منتشر میکنند که:
اگر کرایف تا یک سال دیگر بارسلونا را ترک کند، هورست وولرز را از گلادباخ میآورم. از نظر من وولرز بکنباوئر جدید فوتبال است.
وایزوایلر سالها بعد در کیکر از خود درباره آن داستان ساختگی دفاع میکند:
این کاملاً مزخرف است! چگونه میتوانم وولرز را که اصلا به خوبی نمیشناختم، با فوق ستارهای چون کرویف یا فرانتس بکنباوئر مقایسه کنم؟
و با اطمینان ادامه میدهد:
آنها از فاصله انداختن میان من و کرویف لذت میبردند. من آنقدر احمق نیستم که با مردی که برای پیشرفت بارسلونا کاملاً به او نیاز داشتم، درگیر شوم.
سپس موضوع درآمد ۴۰ هزار مارکی مربی آلمانی در اسپانیا به میان میآید. اما برای مردی که در کشور خود از نظر مالی هیچ مشکلی نداشته پول همه چیز نیست. روزنامه دون بالون اسپانیا چند سال بعد هزینههای رینوس میشل و وایزوایلر در بارسا را مقایسه میکند و تنها دلیل بازگشت میشل به نوکمپ را کرویف میداند.
سرانجام و در پایان آن فصل، وایزوایلر با شکست در نیمه نهایی جام یوفا برابر لیورپول و نایب قهرمانی پشت سر رئال مادرید، بارسلونا را به مقصد عشق قدیمی خود کلن ترک میکند، در آنجا دو جام حذفی و یک بوندسلیگا را در دو فصل میبرد و بار دیگر نسل تازهای از ستارگان از جمله هارالد شوماخر و دیتر مولر را به فوتبال آلمان معرفی میکند.
در بین دهها استعدادی که زیر نظر وایزوایلر به دنیای فوتبال راه یافتند، یکی از آنها با درخششی خیره کننده توانست در لباس بوروسیا مونشن گلادباخ بدرخشد و در نهایت برنده جایزه توپ طلا شود. الن سیمونسن
شاهزاده دانمارکی
الن سیمونسن فقط یک فوتبالیست تمام عیار نیست. پسر ریزجثه دانمارکی قصههای حضورش در لباس سفید و سبز گلادباخ را به شیرینی تماشای دریبلهایش در زمین تعریف میکند . او به خوبی خاطرات تابستان 1972 و اولین حضورش در تمرین باشگاه را به یاد میآورد:
به عنوان یک بازیکن جوان، خیلی زودتر از بقیه به زمین تمرین رسیدم و در گوشه ای از رختکن خالی نشستم تا بقیه برسند ناگهان در باز شد و گونتر نتزر وارد شد. در سکوت و بدون لبخند به من خیره شد. کمی دستش را تکان داد و مشغول کار خود شد. بعدا فهمید آن گوشه دنجی که پیدا کرده بودم جای همیشگی نتزر بوده.
آلن سیمونسن بازی گردان گلادباخ بود
روزهای اولیه در گلادباخ برای سیمونسن به سختی تحمل نگاه نتزر در اولین برخورد است؛
پس از یکی از جلسات تمرینی وایزوایلر بالای سر ما آمد و تک تک ما را مورد عتاب خود قرار داد به یوپ هاینکس گفت: 'تو بد بازی کردی.' به برتی فوگتس گفت: 'ضعیف بودی.' سپس به سمت من آمد. و سه بار گفت: 'و تو، میتونی مستقیم به دانمارک برگردی.'»
فوتبال بسیار فیزیکی آلمان، این جوان فقط 1.65 متری با وزن کمتر از 60 کیلوگرم را تحت تاثیر خود قرار میدهد اما وایزوایلر میداند چابکی، زیرکی و هوش سیمونسن چیزی نیست که بخواهد بیخیالش شود. سیمونسن میگوید:
من در دانمارک حداکثر دو یا سه بار در هفته تمرین میکردم. ما در آلمان تعداد جلسات بیشتر شد. مربی بدنساز تیم کارل-هاینز دریگالسکی با دمبلهای غولپیکر به من تمرین میداد.
از طرفی وایزوایلر در بازیهای تمرینی برتی فوگتس را مامور مستقیم یارگیری سیمونسن میکند، فوگتس باتجربه، محکم و بی رحم:
«برتی» هرگز به کسی رحم نمیکرد، حتی به هم تیمیهایش. من بعد از تمرین با او با کبودیهای روی پاهایم به خانه میرفتم اما این باعث شد دیگر هیچ مدافعی نتواند مرا غافلگیر کند.
در فصل 1974/75 سیمونسن 22 ساله با 18 گل در لیگ و 10 گل در جام یوفا ستاره گلادباخ در مسیر دو قهرمانی لیگ و جام یوفاست. این در حالیست که او یک گلزن کلاسیک نبود و چون گردبادی از اعماق زمین با اتکا به غریزهی خود به قلب دفاع رقبا میزد. روشی که در سال 1977 او را بالاتر از تمام ستارگان دنیای فوتبال شایسته دریافت توپ طلا کرد.
در سال 1979 سیمونسن بار دیگر جام یوفا را با گلادباخ برد و همچون مربی خود وایزوالر در شب جشن بزرگ، با خبر پیوستن به نوکمپ تاریخ تلخ را به صورت تراژدی برای طرفداران تکرار کرد.
الن سیمونسن، هانس وایزوالر، نتزر، هاینکس، فوگتس و ... بهترین خاطرات را برای طرفداران گلادباخ در تمام سالهای دهه 1970 رقم زدند. خاطراتی که گل سرسبد آنها، نخستین قهرمانی اروپایی باشگاه در سال 1975 بود.
آن شب سفید و سبز
در ماه می ۱۹۷۵، گلادباخ به اولین تیم آلمانی تبدیل شد که جام یوفا را فتح کرده. اسبهای سیاه تشنه گلزنی و پیروزی بودند...
دکتر اشتفان استگمان مدیر عامل امروز باشگاه و طرفدار قدیمی تیم در فینال 1975 وقایع آن فینال را به یاد میآورد.
بروسیا مونشن گلادباخ، در دهه ۱۹۷۰، سرعت و تکنیک، ظرافت و گلهای فراوان و هر چیز که برای عشق به فوتبال میخواهید را در خود داشت. با تماشای بازیهای آن تیم سخت بود که طرفدارشان نشوید. و این اتفاق برای من در 21 می 1975 افتاد.
بازی برگشت فینال جام یوفا بین بروسیا و توئنته انسخده برگزار میشد. برادر بزرگترم دو بلیط گرفته بود و من را با خود به استادیوم برد. گلادباخ تا انسخده فقط یک ساعت فاصله داشت و والدینم اجازه دادند با قطار به دیدن بازی برویم. پدرم میدانست چه چیزی در انتظار ماست و نمیخواست مدرسه رفتن روز بعد، مانع از آن شود!
از چند روز قبل تمام شهر انتظار آن بازی را میکشید. تماشای بازی در استادیوم برایم عجیب بود. تمام جزییات مرا جذب خود میکرد. سرودهای طرفدارن، پرچمها، حتی سیگار کشیدن هر کدام از آنها و ... ورود بازیکنان. این بزرگترین اتفاق در دنیای کوچک کودکی من بود و به همین دلیل تا امروز جزییات آن را به وضوح به یاد میآورم.
خبری از شماره صندلی نبود و باید جای خوبی برای خود دست وپا میکردیم. نخستین تصویر ذهنی من از بازی، فرار یوپ هاینکس است. یوپ ناگهان از آن سوی زمین پرواز کرد. مدافعان را یکی پس از دیگری جا و با یک ضربه تمام کننده عالی کار را تمام کردند. سه گل از هاینکس، دو گل از آلن سیمونسن، فوتبال تهاجمی هیجانانگیز و در نهایت یک برد وحشیانه ۵-۱. در میان ستارگان آن تیم، هنینگ ینسن، دانمارکی حیلهگر، به اسطوره دوران کودکیام تبدیل شد.
من هنوز به یاد دارم که هواداران توئنته هم هنگام دور افتخار بازیکنان گلادباخ در پایان بازی ما را تشویق میکردند. این نشان دهنده سطح بازی گلادباخ در آن زمان است.
پدرم، یک کارمند ساده راهآهن بود و باید خرج یک خانواده شش نفری را میداد. بنابراین نمیتوانستم لوازم گرانقیمت طرفداری تیم را بخرم اگرچه در آن زمان مثل امروز خرید کیت باشگاه مرسوم نبود. با این حال هر وقت میخواستم لباسی بخرم به دنبال رنگ سفید با رگههای سبزرنگ به رنگ گلادباخ بودم.
پدر یک طرفدار قدیمی شالکه آن تیم درخشان دوران جنگ بود اما در آن روز گلادباخ برایم هیچ تردیدی باقی نگذاشت. قلب من با آنها پیوند خورد.
روزی که گلادباخ قلبها را تسخیر کرد
جشن در خانه همسایه
انسخده و مونشنگلادباخ تنها ۱۲۰ کیلومتر از هم فاصله دارند و از نظر جغرافیایی، فاصله آنها بسیار کم است. در دورانی که خبری از اینترنت و شبکههای اجتماعی نبود، اهالی دو شهر نخستین کسانی بودند که از اخبار کشور همسایه با خبر میشدند. اهالی گلادباخ از اخبار هلند و انسخدهایها از آنچه در آلمان میگذرد.
در ماه می سال 1975، اهالی گلادباخ خیلی زود فهمیدند که انسخده مهیای برگزاری جشن قهرمانی در جام یوفا ست. بازی رفت در خاک آلمان غربی 0-0 شده بود و تیم هلندی آماده یک برد خانگی و قهرمانی بود. حتی دعوتنامههای جشن پیروزی توئنته انسخده برای نمایندگان یوفا و تیم داوری هم آماده و ارسال شده بود.
راینر بونهوف، مرد کلیدی تیم ملی آلمان در فینال جام جهانی 1974 و هافبک گلادباخ وقایع قبل از آن بازی را به یاد میآورد :
آنها شبیه دروازهبانی بودند که با اطمینان خاطر به مدافعان میگوید بروید کنار من خودم حریف این شوت هستم! در روزنامههای محلی از برد خانگی اطمینان داشتند اگرچه به نظرم هدف این صحبتها فقط جو روانی بود.
با این حال هانس وایزوایلر سرمربی گلادباخ با تکیه بر قدرت ضدحملات تیمش از بازی برگشت مطمئن است:
برای ما بازی در انسخده آسانتر است. من به تیمم اعتماد دارم.
حق با وایزوایلر بود. با رهایی یوپ هاینکس از بند مصدومیت طراوت به خط حمله گلادباخ برگشته بود. یوپ و آلن سیمونسن خیلی زود گلادباخ را با 2 گل پیش انداختند. سپس همه چیز برای آنها آسان و راحت شد. 3، 4،... تیتر فردای فینال کیکر این بود:5
5-1؛ گلادباخ مثل برق
لوسین اشمیدلین، نایب رئیس سوئیسی یوفا، پس از بازی گفت:
بازی امروز گلادباخ، تبلیغی برای گسترش زیباییهای فوتبال در سرتاسر جهان بود. وقتی آنها در فینال 1973 مغلوب لیورپول شدند من گفتم که مونشن گلادباخ خیلی زود ظرف یکی دو سال آینده بازخواهد گشت. اکنون سال 1975 است!
فصل رویایی هنوز تمام نشده و گلادباخ، دو هفته بعد از فینال جام یوفا، قهرمانی خود در بوندسلیگا را هم مسجل میکند. با عبور از بایرن مونیخ، قهرمانان جام باشگاههای اروپا. روزنامه راینیش پست مینویسد:
این قویترین گلادباخ تاریخ است حتی قویتر از قهرمانان دوگانه فصل ۱۹۷۰/۷۱.
یوپ هاینکس پس از هتتریک در فینال میگوید:
افتخار بسیار بزرگی است. یک جام بینالمللی با گلادباخ. جام یوفا در آن زمان ارزش بالاتری نسبت به لیگ اروپا در حال حاضر داشت. اولین قهرمانی به عنوان بازیکن با بروسیا زیباترین عنوان برای من بود. من و چارلی استاک، فیزیوتراپیست تیم یکدیگر را را در آغوش کشیدیم و از خوشحالی، بیوقفه گریه کردیم.
ما تیم خیلی خوبی داشتیم. یک گروه صمیمی و دوستداشتنی. ترکیب 11 نفره ما معمولا ثابت بود. ، من و آلن سیمونسن و هنینگ ینسن دانمارکی در خط حمله مثل طوفان به رقبا میتاختیم. برتی فوگتس. یورگن ویتکمپ و اولی اشتیلیکه دفاع میکردند، و راینر بونهوف و هکی (هربرت) ویمر، دست کم گرفتهشدهترین بازیکن بروسیا، در خط میانی بودند. متاسفم که از ویمر در کنار فوگتس، نتزر، سیمونسن، و من نام برده نمیشود.
بونهوف میگوید:
ما با سبک بازی خود در سراسر اروپا شور و هیجان ایجاد کردیم و کارشناسان و روزنامهها از گلادباخ در کنار رئال مادرید و بارسلونا نام میبردند.
از قضا هر دو غول الکلاسیکو نشانی از گلادباخ دارند: در دورانی که رئال مادرید برای بازگشت به سالهای اوج خود گونتر نتزر اسطوره سالهای قبل گلادباخ را به خدمت گرفته، درست در شب قهرمانی جام یوفا وایزوایلر نیز پس از 11 سال درخشان و بنای یک تیم قدرتمند، از گلادباخ به مقصد شبه جزیره ایبرنه خداحافظی میکند. نیمکت بارسلونا! وایزوایلر در آخرین صحبتهای خود در اتاق رسانه بوروسیاپارک میگوید:
بازیکنان، هیئت مدیره و من به اهدافی که برای که برای جشن هفتاد و پنجمین سالگرد باشگاه برنامهریزی کرده بودیم، دست یافتیم. گمان نمیکنم زمانی بهتر از حالا برای جدایی باشد.
پایان خوش گلادباخ دهه 70
خوب به جام نگاه کنید
با وداع وایزوایلر، ادو لاتک روی نیمکت گلادباخ مینشیند. مربی سابق بایرن مونیخ با عنوان قهرمانی اروپا، تیم را به سوی اهداف بزرگ هدایت میکند.
در فصل 1975/76 اتفاقات ورزشگاه سانتیاگو برنابئو به اندازه وقایع بازی با اینتر دردناک است. زمانی که بازی گلادباخ با رئال مادرید در یکچهارم نهایی جام باشگاههای اروپا 1-1 مساوی است، داور لئوناردوس فان در کرافت دو بار گلهایی را مردود اعلام میکند که طرفداران آلمانی را از بی عدالتی به خشم میآورد. بازی با همان نتیجه 1-1 به پایان میرسد و در بازی برگشت با تساوی 2-2 و به لطف قانون گل زده در خانه حریف مادریدیها راهی نیمه نهایی میشوند.
گلادباخ در فصل بعد ثابت میکند شایستگی برداشتن گامی بلندتر را دارد. اینبار فینال جام باشگاههای اروپا و رقیبی آشنا در رم. باز هم لیورپول.
اینبار کوین کیگان قدرت بلامنازع سرخها به مربیگری باب پیزلی را به رخ میکشد و برتی فوگتس پیر را به ستوه میآورد. لیورپول 3-1 پیروز میشود و گلادباخ در سومین فینال اروپایی خود در 7 سال شکست میخورد.
سرانجام دهه پر هیاهوی 70 برای اسبهای سیاه با افتخاری دیگر به پایان میرسد. پیروزی برابر ستاره سرخ بلگراد و قهرمانی دیگری در جام یوفا اینبار با ادو لاتک.
در شب پیروزی کاپیتان برتی فوگتس خطاب به هم تیمیهایش میگوید:
خوب به جام نگاه کنید. تا سالها بعد دیگر بوروسیا به آن دست نخواهد یافت.
پیشگویی برتی به حقیقت میپیوندد. در دهه 80، قیصر جدید فوتبال آلمان با لباس گلادباخ پای به زمین فوتبال میگذارد اما لوتار ماتیوس خیلی زود لباس بایرن را بر تن میکند.
سپس اشتفان افنبرگ مسیر لوتار را میرود و پس از آن مارکو رویس ترجیح میدهد تمام وفاداری خود را وقف لباس زرد و مشکی دورتموند کند و مارک آندره ترشتگن، خیلی زودتر از سیمونسن و وایزوایلر مسافر کاتالونیا میشود.
روزهای خوب گلادباخ سالهاست به سر آمده اما هنوز هم نسلی پیدا میشوند که در هیاهوی نامهای بزرگ و ماندگار دنیای فوتبال، خاطرات خوش دوران کودکی را با زیبایی گلادباخ به یاد بیاورند. مگر نه آقا سیامک..
*توسن: اسب سیاه. لقب مونشن گلادباخ
پیرمردهای گلادباخ